به گزارش خبرنگار ایمنا، صدای بمب همه جا را فراگرفت، زمین لرزید، ماشین به هوا پرتاب شد. ترکشها در همه جهتها پرتاب میشد و تقاطع به قتلگاهی مملو از اجساد سوراخ شده و گوشت سوخته تبدیل شده بود. پوستر یک روحانی از امیر در برابر انفجار محافظت کرد و او زنده ماند اما پسر صاحب مغازه کشته شد و دوباره داستان تکراریِ از میان رفتن یک کودک دیگر در قتل عام بغداد رقم خورد.
تنش تمام شد و خونها از کف خیابان شسته شد و این زندگی بود که همچنان در محله امینالثانیه ادامه داشت.
بمبگذاری، قسمتی از قرعهکشی مرگباری است که او همیشه با آن روبهرو بود؛ میراث تهاجم به رهبری ایالات متحده به عراق در سال ۲۰۰۳ که سرنوشت امثال امیر را رقم زده بود.
هجده سال پس از اولین قدم سربازان آمریکایی در خاک عراق، امیر جودی و همکلاسیهایش با شرایط کشوری آشفته دستوپنجه نرم میکنند. فارغالتحصیلی آنها چند ماه دیگر است اما او و همکلاسیهایش هنوز به این فکر میکنند که آیا در آخر شغل رویاییشان را به دست میآوردند یا خیر.
"من درسم را میخوانم، اما چه فایده؟ سخت کار کنم، خودم را این همه خسته کنم و بعد راننده تاکسی شوم؟ " اینها جملات مجتبی ربیعی، همکلاسی ۱۷ ساله امیر با سبیلهای نصفه نیمهاش بود.
برای بسیاری از مردم جهان، عراق یک تراژدی است، فرای مرزهای دنیا؛ برای جوانانش نیز خانهای بیقرار و آشتی ناپذیر. خاطرات نسل جنگ این کشور، روایتی آشفته از تاریخ معاصر عراق است. زندگیشان بیشتر با سالگرد کشته شدن خویشان عجین شده است تا تولدها یا مناسبتهای خاص. مرگ برای آنها همنشین بوده، مثل لشکر کبوترانی که همواره روی پل احرار بر رود دجله به صف میشوند.
نسلی که در دوران تهاجم و درگیری عراق متولد شده، با آیندهای پرمخاطره روبهرو است؛ دهها هزار نفر از این نوجوانان در سال ۲۰۱۹ در اعتراض به وضع نامعلوم شغل و آیندهشان راهپیمایی کردند و خواستار تغییرات شدند. این اعتراضها امروز تحت تأثیر محدودیتهای همهگیر کرونا که زندگی تحصیلی دانشآموزان را مختل کرده، کم رنگتر شده است. این نسل از دانشآموزان اکنون باید با یکچهارم افراد تقریباً هم نسل خودشان (جوانانی که کمتر از ۲۵ سال سن دارند و تقریباً دو سوم از جمعیت ۴۱ میلیونی عراق را تشکیل میدهند) رقابت کنند که آنها نیز بیکار هستند و این در حالی است که عراق دارای پنجمین ذخایر بزرگ نفت جهان است.
برخی از پسران مدرسه شرقیه ماجرای جان سالم به در بردنشان از حملات انتحاری را با اغراق برای همکلاسیهای خود تعریف میکنند. آنها الطائفیه را به یاد دارند؛ دوران غرق در خون که با تهاجم به رهبری ایالات متحده متوقف شد. جوانان هنوز درگیریهای فرقهای بین شیعیان و اعراب سنی پیش از ۲۰۱۰ سال را نیز فراموش نکردند. یک دانشآموز به نام احمد دولیمی ۱۷ ساله از کشته شدن پسرعموها و ربوده شدن یک عمویش میگوید. او قدم زدن در خیابانی در زعفرانیه، محله جنوب شرقی بغداد، را به یاد دارد که با جسدی بیهویت در گوشهای از محله مواجه شد.
عراق به سرزمین آشوب تبدیل شد. گروه داعش در سال ۲۰۱۴ بخش اعظمی از کشور را در نوردید و نیروهای عراقی مورد حمایت ایالات متحده را دور زد و به دروازههای بغداد رسید. آنها به یکباره حمله نکردند بلکه با خودروهای بمب گذاری شده این کار را انجام دادند؛ در ژوئیه ۲۰۱۶، یکی از اعضای داعش یک ون یخچالی پر از مواد منفجره را در گذرگاه اصلی کارادا، در کمتر از یک مایلی مدرسه، قرار داد. هنگامی که بمب را منفجر کرد، آنچنان جهنمی به راه افتاد که باعث کشته شدن ۳۲۴ نفر شد که به عنوان یکی از مرگبارترین بمب گذاریهای این گروه افراطی بر شمرده میشود.
احمد سلیم ۱۷ ساله که آرزوی مهندس شدن دارد، گفت: «در سرتاسر کارادا فقط تشییع شهدا بود. تنها در خیابان ما پنج نفر در آن انفجار کشته شدند که حتی یکی از آنها زن باردار داشت."
به جز بچهها، در این بین والدینی هستند که نگران مسائل سادهتری مانند رفتن روزمره به بازار هستند چرا که ممکن است به معنای مرگ آنها باشد. فواد، پدر امیر، زمانی که بمبگذاری امینالثانیه در سال ۲۰۱۲ اتفاق افتاد، برای یافتن پسرش با پای برهنه به خیابان دوید.
"من فکر کردم امیر کشته شده است… بعد او را دیدم که به سمتم میآمد؛ حتی یک خراش هم بر نداشته بود."
هفتهها طول کشید که پدر امیر دوباره اجازه داد او از خانه بیرون برود.
این بخشی از یک سریال تکراری برای والدینی بود که آینده کودکانشان را در عراق میجویند؛ سرزمینی که در خاک آن بیش از ۲۰۰ هزار غیرنظامی طی ۱۸ سال جان خود را از دست دادند.
پدر امیر میگوید: "ترس در دل ما کاشته شده است. ۲۴ ساعت شبانهروز کنار ما لانه گزیده. دشمنت را نمیبینی… تو فقط میترسی."
حسنین هلیل هم یکی دیگر از دانشآموزان مدرسه شرقیه است. او هنگام حمله آمریکا به عراق در زمان "جورج دبلیو بوش" هنوز متولد نشده بود. پدرش محمد، از ترس سقط جنین همسر باردارش، گوشهای او را پوشانده بود تا صدای تیراندازی و بمباران آسیبی به فرزند تو راهیاش نرساند. حسین سالم به دنیا آمد اما تا ۶ سالگی، پدرش از ترس حمله و آشوب اجازه بازی در بیرون از منزل را به او نمیداد و در عوض بازیهای ویدئویی یا کارتونی برایش مهیا میکرد تا حواس فرزند ارشدش را از تنشهای خیابان منحرف کند.
به گفته یونیسف، صندوق بینالمللی کودکان سازمان ملل متحد، بار مقابله با آسیبهای روانی کودکان -در کشوری که تصور میشود حداقل یک میلیون کودک آن به خدمات روانشناختی و اجتماعی نیاز دارند- اغلب بر دوش سیستم آموزشی در بحران افتاده است.
نهتنها معلمان در زمینه مشاوره در بحران آموزش ندیدهاند، بلکه بروز خشونتهای مکرر در این کشور هزاران مدرسه را نیز ویران کرده است. یونیسف اعلام کرده است که عراق با کمبود هفت هزار مدرسه مواجه است. معلمان معمولاً با کلاسهایی به بزرگی ۴۰ یا ۵۰ دانشآموز سروکار دارند و گاهی مجبور میشوند دو و حتی سه شیفت کلاس در روز را در یک نوبت جای دهند.
جابری، مدیر شرقیه، میگوید: "هر بار که انفجاری رخ میداد، به ویژه از آنجایی که اغلب آنها نزدیک مدارس بود، نمیشد کلاسی تشکیل داد چون فقط یک چهارم بچهها حاضر میشدند. زمانی که دانشآموزان به دوران پایانی تحصیل میرسند، انتظار میرود که به نوعی "کارآزموده" شده باشند. اما با نسلی مواجه میشوید که حتی بیشتر از انتظار عقب ماندهاند؛ این فاجعه است."
در طول سالیان متمادی، مدرسه شرقیه منعکس کننده آشوب در عراق بود. وفا جعفر، یکی از مدیران تعریف میکند که این مدرسه در سال ۱۹۳۲ در خیابانی ساکت و قدیمی در مرکز بغداد تأسیس شد. او دستش را به داخل کمد برد و کلاسور شماره یک را که شامل اولین فهرست دانشآموزان مدرسه بود، بیرون آورد. با مرور صفحات زرد کلاسور، از گذشته شرقیه صحبت کرد: "این مدرسه آزمایشگاههای بهروزی برای فیزیک و شیمی داشت و اولین جایی بود که رایانه را در برنامه درسی خود گنجاند. شرقیه زمانی عنوان "بهترین مدرسه خاورمیانه" را به دوش میکشید. حال امروز دانشآموزان آن حتی نمیتوانند کتابهای خود را تهیه کنند و بسیاری از تجهیزات آزمایشگاهی نیز غارت شده است. دانشآموزان روحیهشان را باختهاند و هیچ روح جاهطلبی در آنها موج نمیزند. شما حتی اکنون وکلا، پزشکان، فارغالتحصیلان فناوری یا نفت را میبینید که هیچکدام شغل ندارند."
دولت عراق در سال ۲۰۱۹ تقریباً ۱۰ درصد از هزینههای دولتی را به آموزش اختصاص داد که یک سوم، کمتر از میزان میانگین برای کشورهایی با درآمد مشابه است. تقریباً تمام این مقدار برای حقوق مصرف میشود و بودجه کمی برای توسعه باقی میگذارد.
ناکارآمدی سیستم آموزشی، باعث شده دانش آموزانی که توانایی مالی دارند در مراکز آموزشی خصوصی، که اغلب بهترین معلمان را از سیستم مدارس دولتی در استخدام دارند، ثبتنام کنند.
اما وضع برای همه اینطور خوب رقم نمیخورد؛ چاره پیش رو برای بسیاری از دانش آموزان در سراسر عراق ترک تحصیل بوده است. این کشور دارای برخی از بدترین نرخهای تکمیل دوران دبیرستان در منطقه است و بر اساس آمارهای سازمان ملل، تقریباً نیمی از ثروتمندترین دانشآموزان آن هرگز فارغالتحصیل نمیشوند. در میان قشر دانش آموزان فقیر نیز، از هر ۱۰ نفر فقط یک نفر فارغالتحصیل میشود.
میگوئل متئوس مونوز، رئیس ارتباطات یونیسف در عراق، در این رابطه میگوید: "بخش عظیمی از جوانان عراقی بی مهارت هستند که همین امر مانع استخدام آنها در مشاغل مناسب میشود. بیشترین آسیب را نیز اقشار آسیب پذیر شامل زنان جوان، افراد دارای معلولیت و کسانی که با سطح شدید فقر مواجه هستند، متحمل میشوند."
هزاران عراقی -که بیشتر آنها جوان بودند- ماه گذشته در جستوجوی آینده بهتر و به امید عبور از لهستان و سپس ورود به نقاط دیگر اتحادیه اروپا به بلاروس سفر کردند اما توسط مرزبانان کتک خوردند، پسانداز و پولهای قرض شدهشان خرج شد و بسیاری مجبور به بازگشت به عراق شدند.
همسالان امیر، کشور نجات یافته از آشوب را به ارث بردهاند؛ اما آنها به قول خودشان نسل "پابجی" هستند؛ نسلی از بازی تیراندازی آنلاین "بتل رویال" که در میان جوانان عراقی بسیار محبوب است. این بازی یک نوع مسابقه مرگ و فرار در مقیاس بزرگ است که بازیکنان برای زنده ماندن تا آخرین نفر میجنگند و این آخرین مبارز زنده است که برنده میدان میشود!
والدین بچهها از این هراس دارند که آنچه فرزندانشان تاکنون شاهدش بودهاند، مقدمهای باشد برای روزهای بدتر.
پدر امیر میگوید: "من پول دارم که او را تبدیل به انسانی تحصیلکرده کنم، اما اینجا چه فایدهای دارد؟."
"بعضی شبها از خواب بیدار میشوم و به اتاق آنها میروم و به فرزندانم نگاه میکنم و تنها چیزی که به ذهنم خطور میکند این است که چقدر حیف شد آنها اینجا به دنیا آمدند."
ترجمه از: الهه سیفالدین
نظر شما