به گزارش خبرنگار ایمنا، الهام سعادت در این نشست اظهار کرد: ما تعریفهای زیادی از اسطوره شنیدنم که همه میتواند درست و با یکدیگر همپوشانی داشته و یا جدا باشند. اولین دیدگاه درباره مفهوم اسطوره، دیدگاه انسان شناسانه ساختارگرا است. اسطوره معادل myth است که میسالوژی یا میتالوژی که اسطوره و اسطوره شناسی بر اساس آن گرفته شده و در ادبیات استفاده شده است. این دو لغت، هم عرض هستند و به جای یکدیگر استفاده میشوند. وقتی که به لغت نامه عربی مراجعه میکنیم چند معنی برای آن در نظر گرفته شده که یکی از این معانی سطر است و جمع آن اسطار میشود اما اسطوره مفرد ندارد.
وی تصریح کرد: مورد دیگر این کلمه از ریشه یونانی گرفته شده است و ریشهی آن "history" به معنای تاریخ است و درحقیقت به معنای نظارت، دیدن، شهود و ناظر است. این لغتی است که از همان سطح یا هیستور میآید. "میتوس" یک کلمه یونانی است که به معنی لب و دهن است و حرف "او" و "اس" در آخر آن منصوب بر لب و دهان است و دقیقاً مقابل "لوگوس" قرار میگیرد.
این اسطوره شناس ادامه داد: "لوگوس" یعنی سخنی که در درون آن منطق وجود دارد و زمانی که آن سخن را در ذهنمان میگذاریم با معادلاتی که در ذهنمان است مقابله کرده و متوجه میشویم همه استدلالها منطقی و درست است ولی میتوس اینطور نیست و استدلال منطقیِ درون روایتی دارد و هیچ وقت اینگونه نیست که ما بخواهیم اتفاقات و شخصیتها و فضا و چیزهایی که در اسطوره است را با منطقِ بیرون مقایسه کنیم.
سعادت گفت: مسئلهای که وجود دارد این است که میتوس به داستانها و روایتهایی در یونانی گفته میشود که آنها داستانهای قبول شده و درستی هستند و کسی که این داستانها را میشنود نمیگوید این داستانها از پایه دروغ و حتی افسانه هستند و برای اینگونه داستانها ارزش قائلاند؛ دلیل قبول شدن میتوس توسط مردمان حتی طبقه بزرگ اجتماع و در یونان و از سوی افلاطون و سقراط به این دلیل بوده است که میتوس روایتها را قبول داشته است چون سخنی از طرف خدایان بودند و چون گویندهی آن را قبول داشتند سخن آن را نیز قبول میداشتند و وصلهی ناراستی و دروغی به این نوع سخن نمیچسبید.
این پژوهشگر تصریح کرد: ما در زبان پهلوی و اوستایی ما لغتی به نام "میت" داریم که به معنی سخن است و فعلی به نام "اوخته" که هنگامی که با یکدیگر ترکیب میشود "میتوخته" حاصل میشود یعنی سخنی که سوخته و به نوعی از دست رفته است و یکی از لغتهایی است که پژوهشگران پیشنهاد میکنند میتواند به جای اسطوره قرار گیرد و بیشتر میتواند محتوا و مفاهیمی که در درون داستانهایی میتوس است را منتقل کند.
فولکلور مادی، رفتاری و گفتاری
سعادت افزود: در قرن ۱۹ فروید و بعد از آن یونگ و کسانی که از آنها دنباله روی میکردند اسطوره را اینگونه توضیح دادند که روایتهایی از ضمیر ناخوداگاه و روان جمعی انسانها باعث شکل گیری آن میشود. براین اساس داستان و روایتها به کهن الگوهایی مربوط میشوند که در ذهن بشر است و درواقع ناخودآگاه خود را با آن داستانها و روایتها بیرون میریزند پس با روان آدمی ارتباط کاملاً مستقیم دارند.
وی ادامه داد: اگر طبیعت را به عنوان منشأ اساطیر در نظر گیریم یعنی بگوییم طبیعت باعث شده یکسری روایتها در ذهن انسان شکل بگیرد، مثلاً این موضوع مطرح میشود که چرا ما برای مظاهری از طبیعت، خدایان را داریم و چرا بعضی خدایان در بعضی از ممالک و قسمتهایی از دنیا پرقدرتتر هستند و بعضی از آنها کمتر قدرت دارند؛ چرا این خدای طبیعی در دورهای از زمان دارای قدرت بوده است در دورهای از زمان دیگر قدرت ندارد.
این اسطوره شناس تصریح کرد: فولکلور یک لغت جدید است و با اینکه قبلاً هم در قرن ۱۶ به کار میرفته ولی از سال ۱۸۴۶ توسط فردی به نام "ویلیام تامز" که نام علمی او "آمبروز مرتون" بود وارد تحقیقات علمی شده و برای آن تقسیم بندی صورت گرفت و زیر شاخههای آن توضیح داده شد.
سعادت افزود: فولکلور از دو کلمه یعنی "فولک" به معنی جمع، توده، قبیله و گروه و "لور" که به معنای دانستن و دانشی است که آموزش داده میشود تشکیل داده شده است، پس فولکلور چیزی است که ما از خودمان به نسل بعد خود منتقل میکنیم که از نسل قبل به ما آموزش داده شده است.
وی گفت: دیدگاهی ویلیام تامز در مورد فولکلور داشت اینگونه است که دو طبقه را درنظر میگیرد، یکی ادبیات عامه و دیگری آداب و رسوم عامیانه که با یکدیگر همپوشانی دارند و در بعضی قسمتها از یکدیگر جدا میشوند. دیدگاهها درباره فولکلور سنتی، کلاسیک که یک رویکرد کلان به فولکلور دارد یکی مادی است که شامل لباس، غذا و نوع خاصی از وسایل است که برای منزل در نظر گرفته میشود؛ مورد دوم فولکلور رفتاری است یعتی رقصها، عزاداریها، آداب رسومها و کارهای عملی که گاهی با آئینها ترکیب میشود و نوع دیگر گفتاری است. اینکه تشکیلات گفتاری ما به چه شکل است و از چه کلمهای بیشتر استفاده میکنیم، یانوع مخاطب قرار دادن افراد در فرهنگ ما جز فولکلور گفتاری است و ادبیات شفاهی جز گروه رفتاری قرار میگیرد و جایی که اسطوره با فولکلور در نظریه کلاسیک با یکدیکر تلاقی دارد قسمت گفتاری است.
سعادت اضافه کرد: در قرن بیستم بعد از جنگ جهانی دوم یک دیدگاه جدیدی نسبت به فولکلور ارائه شد که با چهار روش به فولکلور می بپردازد. اولین روش، ملی است، یعنی ملت ایرانی کدام ملت است بنابراین مرزکشی کنیم و سپس چیزهایی که از دیگر ملتها وارد این ملت شده چه چیزهای است و آنها را بیرون بریزیم و وقتی که کلاً از ناخالصی پاک کردیم به فولکلور و آداب و رسوم آنها بپردازیم که چه چیزی است.
دیدگاه انسان شناسنانه و اسطوره شناسانه
این اسطوره شناس خاطرنشان کرد: یک دیدگاه دیگر دیدگاه جهانی است؛ به دلیل آنکه مرزها، مرزهایی نیستند که کاملاً مشخص باشند بلکه مرزهایی هستند که بهم میریزند و از بین میروند و مهاجرتهایی که مردم انجام میدهند باعث میشود آداب و رسوم، شعرها و رفتارها قطعی شود. مورد دیگر ژنتیک است، اما الان دیگر علم ژنتیک نیز برای خود جایگاهی ندارد و نمیتواند برای خود صددر صد دراین مورد توضیح دهد، برای همین بهتر است که به شکل تطبیقی و ساختارگرایانه با فولکلور برخورد کنیم و ببینیم اصلاً در کل جهان چه نوع روشهای فولکلوریکی وجود دارد و ببینیم چه کاری انجام دهیم. ازاین رو همه تجزیه و تحلیلها برای آن است که از سیر انسان در عرصهی تاریخ به شناخت برسند.
وی ادامه داد: روش دیگر، انسان شناسانه است که میگوید ما یک انسان را نه به واسطه اینکه جنسیت او چیست یا جزو چه گروهی قرار داده است بلکه او را به عنوان یک انسان درنظر میگیریم و همه چیزهایی که به او مربوط میشود را میسنجیم. دیدگاه دیگر که به دیدگاه انسان شناسانه ارتباط دارد دیدگاه روانشناسانه است و از دل دیدگاه انسان شناسانه زاییده میشود.
سعادت اضافه کرد: دیدگاه بعدی که در چهل و پنجاه سال اخیر آمده دیدگاه انسان شناسانه، اسطوره شناسانه و تاریخی جغرافیایی است که کاملاً درمورد تلاقی اسطوره و فولکلور حرف میزند. انسان شناسنانه و اسطوره شناسانه است و در دیدگاه انسان شناسانه دانشمندی به نام "برانیسلاف مالینوفسکی" مطرح است که در کتابی به این مسائل پرداخته و یک تقسیم بندی ارائه داده و نظریه میدهد. او فولکلور را به چند قسمت تقسیم میکند که شامل افسانه پریان است.
وی تصریح کرد: بسیاری از افسانههای قهرمانانه در بسیاری مواقع با حماسه برخورد میکنند و تعریفی برای مرزکشی بین آنها وجود ندارد. مالینوفسکی میگوید در داستانهای قهرمانانه و یا حماسی، شخصیتهای اصلی یکسری از خدایان و نامیرایان و انسانهای شاخص هستند که با مردمان عادی و میرایان زندگی میکنند و بین آنها یکسری روایتها و جریاناتی رخ میدهد و در این داستانها همیشه انسانهای معمولی از این خدایان یا نامیرایان تبعیت و تقلید میکنند که این عمل در فولکلور متجلی شناخته میشود.
نظر شما