به گزارش ایمنا روزنامه خراسان نوشت: زن ۳۱ ساله که با شکایت همسرش و به اتهام خیانت و رابطه غیراخلاقی دستگیر شده بود، درباره این ماجرای تلخ به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد گفت: ۹ سال قبل «تورج» به خواستگاریام آمد.
آن زمان من در کنار خانوادهام و در یکی از مناطق مرفه نشین تهران زندگی میکردم ولی تورج به تازگی در یکی از ادارات دولتی مشهد استخدام شده بود، به همین دلیل در شب خواستگاری از من خواست به مشهد بیایم و زندگی مشترکمان را در اینجا آغاز کنیم. من هم پذیرفتم و بدین ترتیب بعد از ازدواج به مشهد آمدم اما در این شهر غریب بودم و هیچ آشنایی نداشتم از سوی دیگر احساس میکردم به خاطر افزایش وزن کمتر مورد توجه قرار میگیرم و از خودم خجالت میکشیدم.
این بود که تبلیغ داروهای لاغری در شبکههای ماهوارهای و فضاهای مجازی توجهم را به خود جلب کرد و در پی خرید این داروها برآمدم. این درحالی بود که با «فهیمه» به تازگی آشنا شده بودم و با یکدیگر دوست صمیمی بودیم. او که از شوهرش طلاق گرفته بود، ادعا میکرد کپسولهای لاغری تأثیرگذاری را مصرف میکند به طوری که در مدت چند ماه به شدت کاهش وزن پیدا کرده است.
من هم که از این موضوع رنج میبردم از او خواستم به من هم کمک کند تا زودتر به اندامی متناسب برسم. او هم تعدادی از قرصها را به من داد و من با مصرف آنها ۵ کیلوگرم در یک ماه کاهش وزن پیدا کردم چرا که نمیتوانستم غذا بخورم و خورد و خوراکم به شدت کاهش یافته بود.
در همین حال ماجرای مصرف کپسولها را از شوهرم پنهان کردم و به او میگفتم رژیم غذایی گرفتهام. زندگیام دچار آشفتگی خاصی شده بود. در حالی که دختر شش سالهام مدام برای خوردن غذا گریه میکرد ولی من حوصله آشپزی نداشتم. تورج هم برای آسایش من از بیرون غذا میگرفت تا دخترم بیتابی نکند.
در این شرایط من ادعا میکردم اگر آشپزی کنم دوباره چاق میشوم. حالا دیگر نسبت به همه چیز بی تفاوت شده بودم تا اینکه یک روز وقتی قرصهایم تمام شده بود، احساس کردم حال عجیبی دارم و مانند دیوانهها به خودم میپیچم، این بود که با فهیمه تماس گرفتم و تقاضای کپسولهای لاغری کردم.
او با خونسردی گفت: عزیزم آنها چیزی جز مواد مخدر نبود. حالا هم شیشه مصرف کن تا از خماری بیرون بیایی. وقتی فهمیدم چه بلایی بر سرم آمده است خواستم حقیقت را به شوهرم بگویم اما از شدت خماری توان ایستادن هم نداشتم، این بود که از فهیمه نشانی جوان شیشه فروش را گرفتم و به سراغش رفتم.
حالا دیگر به طور مستقیم مواد مخدر صنعتی مصرف میکردم اما در تأمین هزینههای اعتیادم دچار مشکل شده بودم، به همین دلیل پیشنهاد رابطه غیراخلاقی با جوان مواد فروش را پذیرفتم تا همسرم از اعتیادم مطلع نشود.
وقتی تورج به سرکار میرفت من هم به دخترم شربت خواب آور میدادم تا زمانی که جوان شیشه فروش برای مصرف مواد مخدر به خانهام میآید چیزی نبیند و تورج را در جریان نگذارد اما او متوجه حضور مرد غریبه شده و ماجرا را به پدرش گفته بود، به همین دلیل وقتی آن جوان مواد فروش به خانهام آمد تا در کنار او من هم شیشه مصرف کنم، ناگهان همسرم سرزده از راه رسید و با پلیس تماس گرفت. من هم که غافلگیر شده بودم، فقط حیرت زده به او مینگریستم اما ای کاش...
تحقیقات بیشتر درباره این ماجرا با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ ابراهیم خواجه پور (رئیس کلانتری آبکوه) به گروه ورزیدهای از نیروهای دایره اطلاعات سپرده شد.
نظر شما