به گزارش خبرنگار ایمنا، جنگ و صلح از مسائل اساسی جامعه انسانی است که در ادبیات مردم جهان بازتابهای گسترده ای پیدا کرده است، به گونهای که پیدا کردن ادبیاتی که تصویری از جنگهای روایی و واقعی و تلاش مردم برای صلح و آرامش در آن نباشد، دشوار است. در این میان شاهنامه فردوسی مساله جنگ و صلح را با همه وسعت آن، به زبانی فصیح، عمیق، دقیق و گویا بیان کرده است. به گونهای که میتوان گفت جنگ و صلح از مهمترین و عمده ترین مسائل شاهنامه فردوسی بوده و به شکلهای مختلف در سراسر این اثر سترگ نمود پیدا کرده است. شاید برای بسیاری تعجب بر انگیز باشد که در پس ابیات فردوسی با فراز و فرودها و حماسه سازی های بسیار، کبوتر سپید پوش صلح آشیانه کرده باشد.
جواد رنجبر درخشیلر، شاهنامه پژوه در این باره به خبرنگار ایمنا، میگوید: پیش از هر چیز باید دید که در ادبیات فارسی و به طور خاص شاهنامه چه تعریفی از «صلح» وجود دارد. صلح اینگونه تعریف شده است: «جنگ راه حل نیست». این اصلی ترین تعریف از صلح در ادبیات است. بر همین اساس میتوان فهمید که جنگ مقدس نیست و در هیچ جای ادبیات، جنگ ستایی رخ نداده است. در واقع میتوان گفت دفاع مقدس است، اما جنگ نه!
دفاع از وطن در شاهنامه مقدس است
وی میافزاید: در شاهنامهای که سراسر روایتگر جنگها و حماسهها است نیز جنگ مقدس دانسته نمیشود و این نکته بسیار مهمی به حساب میآید. در واقع علی رغم داستانهای حماسی و جنگی این اثر، هیچگاه از این مفهوم تمجیدی نشده است و بالعکس، به صورت مکرر به مفهوم دفاع اشاره شده است. شاهنامه جنگ را نه، بلکه «دفاع از وطن» را مقدس میداند. بنابراین در این شاهکار جنگ به طور غیر مستقیم نکوهیده میشود هر چند که دفاع ارزشمند است. در سایر آَثار ادبی فارسی از جمله دیوان حافظ، کلیات سعدی یا مثنوی مولانا نیز جنگ به عنوان یک راه حل و یا راهی برای ترقی مطرح نشده است.
این شاهنامه پژوه ادامه میدهد: نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد این است که در شاهنامه، ایرانیها همیشه پیشنهاد صلح را پذیرفتهاند و این یعنی بر جنگ اصراری نیست. حتی بر دفاع، که مفهومی مقدس به شمار میرود نیز اصراری نبوده است. علاوه بر این در سراسر شاهنامه و در تمام متون کهن ایرانی پیش از اسلام، آنچه که از اهمیت بالایی برخوردار است «سازندگی و آبادی» است. این همان چیزی است که امروزه آن را توسعه و رشد میخوانیم. در شاهنامه واژه «تن آسانی» به معنای رفاه، آرامش و آسودگی به کار رفته است. در واقع هر پادشاهی که در راستای آبادانی حرکت کرده ستایش شده و هر کدام که مخالف آن بوده نکوهیده شده است.
رنجبر اضافه میکند: بدیهی است که پیش فرض و پایه و اساس یک جامعه رو به رشد، صلح است و برای اینکه جامعهای بتواند به سوی توسعه حرکت کند ابتدا باید در آن «صلح» پا بر جا باشد. به عنوان نمونه میتوان به هشت سال دفاع مقدس ایرانیان در برابر حمله عراق اشاره کرد. هشت سال دفاعی که هنوز هم آثار آن در کشور عیان است. جنگ نه تنها راه را برای توسعه هموار نمیکند، بلکه از آن جلوگیری میکند. بنابراین برای تحقق مفهوم رفاه و یا به قول فردوسی «تن آسانی» باید صلح را برقرار کرد. این یک بنیان از صلح طلبی در شاهنامه است. هر چند که در کنار این تن آسانی و آبادانی مفهوم شهادت در شاهنامه بسیار ارجمند است و کسانی که در راه وطن شهید میشوند از مقام والایی برخوردار هستند.
صلح شاهنامه واقع گرایانه است
وی معتقد است صلح طلبی که در مکاتب غربی از آن یاد میشود، به دوری از جنگ به هر قیمتی اشاره دارد. در حالی که در فرهنگ ایران شهری، جنگ اگر لازم باشد اتفاق میافتد و حتی دفاع و شهادت نیز مقدس است.
این شاهنامه پژوه میگوید: فرهنگ ما آن دیدگاه ایدئالیستی و غیر واقعی صلح طلبانه را که در دنیای جدید حاکم است، ندارد. ادبیات فارسی و به ویژه شاهنامه با نگاهی صلح طلبانه و در عین حال «واقع گرایانه» به مباحث مینگرد و کاربردی به حساب میآید. ایدهآلیست بودن کاربردی و حقیقی نیست.
رنجبر در پاسخ به اینکه تفاوت جایگاه و مفهوم صلح در سبکهای مختلف ادبی همچون خراسانی، عراقی و یا هندی چیست، تصریح میکند: این سبکهای ادبی مربوط به حوزه پژوهشهای ادبی است. وقتی از سطح پژوهشهای ادبی بگذریم و به سراغ لایههای زیرین و عمیقتر ادبیات برویم، به فرهنگی و مفهومی میرسیم که در تمامی این سبکها وجود دارد.
وی در این باره توضیح میدهد: برای مثال در بیت: «همه عالم تن است و ایران دل / نیست گوینده زین قیاس خجل» از هفت پیکر نظامی گنجهای، به همان مفهومی اشاره شده که فردوسی در شاهنامهاش به آن اشاره میکند و یا همان مفهومی که سعدی به شکل دیگری و بدون اینکه از ایران نام ببرد در گلستان و بوستان خود آن را به قلم آورده است. بنابراین در پس همه این سبکها، فرهنگ یگانه صلح طلب به چشم میخورد.
جایگاه صلح در ادبیات معاصر
این شاهنامه پژوه در ادامه با اشاره به اهمیت و جایگاه مفهوم صلح در ادبیات معاصر، میگوید: ادبیات معاصر از دید من به دوشاخه تقسیم میَشود. یکی ادبیاتی است که به گونهای فرهنگ و راه فردوسی و حافظ و سعدی را ادامه داده است و کسانی همچون شهریار، پروین اعتصامی یا ملکالشعرای بهار از اساتید نمونه آن هستند. البته این موضوع با در نظر گرفتن تحولاتی که در طول گذر زمان رخ داده، معنی پیدا میکند. نمیتوان ارزش کار شعرای معاصر را نادیده گرفت و برای نمونه گفت این شعر از ملک الشعرای بهار برداشتی از شعر حافظ یا سعدی است. در واقع اشعار معاصر، اشعار «زمان معاصر» است، اما مبتنی بر همان فرهنگ صلح طلب است.
رنجبر تصریح میکند: اما در سوی دیگری از ادبیات معاصر، ادبیات متأثر از چپ گرایی و حزب توده را داریم. در این سوی ماجرا ادبیات دچار یک انقطاع میشود و نه تنها مفاهیم بنیادین فرهنگی خود را فراموش میکند، بلکه میتوان گفت تبدیل به «ادبیاتِ ستیز» میشود. من این شاخه از ادبیات معاصر را به عنوان یک انحراف در فرهنگمان میدانم؛ چراکه به نظر میرسد صلح طلبی در آن به ستیزی بی حاصل تبدیل میشود.
نظر شما