به گزارش ایمنا، جیانی اینفانتینو دو سال قبل گفته بود بر اساس تعهد مهدی تاج، قصد سفر به ایران را دارد تا فدراسیون ایران اجازه ورود زنان به بازیهای لیگ را بدهد و حالا بعد دو سال با کاهش بحران کرونا او در ملاقات با عزیزی خادم بر ورود زنان به ورزشگاهها در ایران تأکیدی ویژه داشته و به طور ضمنی، میزبانی در تهران برای تیم ملی را تنها به این شرط عملی دانسته و برقرارهای قبلی مقامات ایران تاکید کرده است.
پس از این دیدار اینفانتیو و عزیزی خادم بود که دوباره تب و تاب حضور زنان در استادیوم داغ شد و رئیس فدراسیون جهانی از طرف ایرانی خود خواست تا هرچه زودتر تکلیف این موضوع را روشن کند. گرچه دو سال پیش و در زمان بازی ایران مقابل کامبوج زنان تواسنتند مقابل چشمان رئیس ایتالیایی فیفا وارد استادیوم شوند اما آن بازی آخرین حضورشان در ورزشگاهها بود و پس از آن دیگر چنین اتفاقی رخ نداد. حالا اینفانتیو بیشتر از قبل و با جدیت میخواهد این موضوع را عملی کند تا با ایجاد پروتکلها و شرایط خاص پای زنان به بازیهای لیگ برتر هم باز شود.
فاطمه پاقلعه نژاد خبرنگار سینمایی که توانسته بود بازی ایران مقابل کامبوج را از روی سکوهای استادیوم آزادی تماشا کند درباره اولین تقابلش با چمن سبز استادیوم آزادی میگوید: «از تونلی وارد شدم و این اولین تصویری بود که دیدم و برای لحظاتی میخکوب شدم. حالا من و دویست زن ایرانی دیگر، برای اولین بار این تصویر را میدیدیم. بغضم ترکید و اشکهای حسرت چندین ساله ام سرازیر شد. حسی که باید در شانزده، هفده سالگی تجربه میکردم و حالا برایم کهنه شده باشد، حالا و بعد از عبور از هفت خوان رستم تجربه میکردم. مربع سبزی که میدیدم سبزتر از هر چیزی بود که تا آن روز دیده بودم. از تونل خارج شدم و چند دقیقهای به دیوار بالای سکو تکیه دادم و فقط نفس عمیق کشیدم. نفسی سرشار از یک حس خوب.»
شبنم روحی خبرنگار ورزشی همچنین در این مورد میگوید: «برای من که شیفته فوتبال بودم و اتفاقاً بابت آن همیشه سرزنش میشدم بالا رفتن ضربان قلب برای اولین تجربه استادیوم رفتن کاملاً عادی بود. میان هیاهو و شلوغ بازی دیگر دختران چمن سبز آزادی به من چشمک زد؛ من از شور و شعف زیاد توانایی پاسخ دادنش را نداشتم و فقط به آن نزدیک شدم! چندین گام که به جلو برداشتم بدون محدودیت بدون آن میلههای سفید زشت، خارج از تلویزیون لعنتی بالاخره اولین دیدار اتفاق افتاد؛ مگر میشود اولینها را فراموش کرد؟! به قدری ذوق داشتم که حتی خیلی از عکاسان که از دوستانم بودند را نمیدیدم و برخی از آنها میگفتند کجایی؟ سلام کردیم به تو! اما اصلاً مهم نبودند؛ تمام حواس من پیش این آزادی بود؛ مستطیل سبز که میگفتند و از آن مینوشتم را بالاخره از نزدیک دیدم.»
نظر شما