به گزارش ایمنا، جلال خوشچهره در یادداشتی که آن را اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده، در مورد سیاستهای آمریکا در خصوص افغانستان نوشت: روسیه، چین از یکسو و اروپا، آمریکا از سوی دیگر در حال ایفای نقش پلیس خوب، پلیس بد برای طالبان هستند. هردو سو با انگیزه مشترک اما نگرش، اهداف و ابزار متفاوت در حال مدیریت اوضاعی هستند که آینده آن برای هیچکس به روشنی معلوم نیست.
وحشت از استقرار دوباره نظام طالبانی در افغانستان، علاوه بر رنجی که به مردم این کشور وارد میکند، منطقه و جامعه جهانی را نیز آشفته حال کرده است. اما شیوه تعامل با واقعیت جاری در افغانستان از سوی قدرتهای شرقی و غربی بهگونهای است که در سادهترین برداشت از آن میتوان گفت؛ روسیه و چین میکوشند از بازگشت طالبان به قدرت، فرصتی دست و پا کنند که میتواند موقعیتهای استراتژیک را برای آنان فراهم کند. این در حالی است که متحدان غربی واشنگتن، هنوز در شوک خروج یکباره آمریکا از افغانستان و سقوط زود هنگام دولت این کشور پیش از ترک ارتشهای حامی آن از این کشور هستند. به همین دلیل دو نگاه به تحولات افغانستان جریان یافته است؛ نگاه قدرتهای شرقی که به بازگشت طالبان رویکردی ایجابی و تا حدود زیادی تشویقی دارند. نگاه دیگر که با رویکردی سلبی، میکوشند با توجیه شرمساری خود از ناتوانی در نهادینه کردن دولت قانونی در افغانستان، برای تأمین امنیت مرزهای خود از خطر گسترش تروریسم و هجوم آوارگان چاره اندیشی کنند.
انگیزهها و احساس قطبهای شرقی و غربی در رفتارشان در قبال طالبان مشترک است. هر دو، تغییر اوضاع در افغانستان را تهدیدی بالقوه و نزدیک به خود میدانند. بازگشت طالبان به معنای شروع دور تازهای از ناآرامی و بیثباتیها در نزدیکی بدنه امنیتی روسیه و چین است. به همین اندازه برای منافع اقتصادی و ژئپولتیک قدرتهای غربی در منطقه خاورمیانه تهدید ایجاد شده است؛ بنابراین استقرار نظام طالبانی که آمیخته است با خاستگاه و آبشخور القاعده و داعش، همگان را در وضعی نگران کننده قرار میدهد. مسکو و پکن از نیمه دوم دهه ۲۰۲۰ با پیش بینی واقعبینانه آنچه بزودی در افغانستان رقم خواهد خورد، روابط نزدیک خود را با طالبان آغاز کردند. در تصور رهبران روسیه و چین، بروز گسل در میان طیفهای طالبانی و حمایت از طیفهای تعاملگر در میان این جریان تروریستی، میشود بستری را فراهم کرد که با تحمل گریزناپذیر بودن بازگشت طالبان، در کار ساخت موقعیتی بود که از یکسو روسیه را در نزدیک شدن به اقیانوس هند به عنوان هدفی استراتژیک یاری کند. از سوی دیگر با کمک طالبان و رسمیت بخشیدن به آنها در چارچوب یک نظام سیاسی، تهدیدهای امنیتی را از مرزهای نزدیک به خود، بهویژه تاجیکستان، ترکمنستان و ازبکستان خنثی کند. بر همین سیاق، چین نیز در سودای بازسازی جاده ابریشم و بهرهگیری از منابع کانی افغانستان، خواهد توانست اهداف هژمونی اقتصادی و به تبع آن سیاسی خود را تأمین کند.
علاوهبراین، طالبان به رسمیت شناخته شده از سوی پکن میتواند مانع گسترش خطر جنبشهای اسلامگرا در مرز مشترک خود با افغانستان شود. به این ترتیب، روسیه و چین از روز نخست گفتوگوهای صلح در دوحه، تکلیف خود را با تحولات افغانستان روشن کرده بودند. دیدار صمیمانه مقامهای طالبان با وزیران امور خارجه روسیه و چین در مسکو و پکن، همه ناظران را با این واقعیت روبرو کرد که قدرتهای شرقی پیشاپیش انتخاب خود را کردهاند.
دولت «جوبایدن» نیز همان سیاستی را دنبال کرد که «دونالد ترامپ» در شروع گفتوگوها با طالبان آغاز کرد؛ با این تفاوت که هدف ترامپ، نزدیک کردن تهدیدها به بدنه قدرتهای رقیب شرقی بود. بایدن اما به گونهای عمل کرد که خوب یا بد، تخم مرغها در سبد روسها و چینیها قرار گرفت. اروپاییان نیز بعد از ماجرای خروج آمریکا از برجام، دومین ضربه کاری را از یکجانبهگراییهای واشنگتن تجربه کردند. اروپا بار دیگر در وضع بی عملی و انفعال قرار گرفت. آنان با خروج همزمان با نظامیان امریکایی از افغانستان، نه تنها موقعیت را به رقیبان شرقی خود -حتی در کوتاه مدت – وادادهاند، بلکه تنها به ابراز مخالفت و تهدیدهای کلامی علیه طالبان بسنده کردهاند. موضوع مهم این است که مخالفت با یک اتفاق، یک بحث است و نداشتن سیاست در قبال آن بحث دیگر. حالا اروپا در چنین وضعی قرار گرفته است.
مسکو و پکن یک هشیاری دیگر را نیز در شیوه تعامل خود با طالبان بروز دادهاند؛ اینکه مانند طرفهای غربی همچنان از به رسمیت شناختن طالبان طفره میروند و انجام آن را به شروطی موکول کردهاند که طالبان پیشتر وعدهاش را به آنها دادهاند. بنابراین، مسکو و پکن از یک سو به تعامل مثبت با طالبان مشغولند. از سوی دیگر رقیبان غربی خود را نیز بیش از این، نمیرنجانند.
آینده در افغانستان همچنان در پردهای از ابهام است: نزاع میان طیفهای رقیب در درون جریان طالبان؛ آینده تحرکات القاعده و داعش در افغانستان؛ مقاومت مدنی و نظامی مردم این کشور در برابر حاکمیت طالبان؛ ظرفیت طالبان در ایجاد دولت مستقر، ظرفیت جامعه جهانی در تحمل اوضاع افغانستان و سرانجام شیوه عمل دیگر همسایگان این کشور، متغیرهایی هستند که هریک به تنهایی میتواند بر تحولات آینده تأثیر داشته باشد. آنچه اکنون واقعی است اینکه طالبان چتر خود را بر افغانستان گستردهاند و قدرتهای شرقی و غربی همچنان در جلوههای پلیس خوب و بد برای طالبان به نمایش مشغولند.
نظر شما