به گزارش ایمنا، روزنامه خراسان در بخش حوادث خود نوشت: زن ۱۹ ساله با بیان اینکه فقط با طلاق از همسرم میتوانم از این مرداب هولناک خودم را نجات بدهم، درباره سرگذشت عجیب خود به کارشناس اجتماعی کلانتری میرزا کوچک خان مشهد گفت: ۱۲ ساله بودم که به عقد پسرخاله ام در آمدم اما به دلیل اختلافات و کینه عمیقی که بین مادربزرگم و پدرشوهرم وجود داشت، هیچ گاه نتوانستم زندگی مشترکم را با او آغاز کنم.
اگرچه به خاطر همین اختلافات، دوران نامزدی ما چهار سال طول کشید اما در نهایت دخالتهای بیجای آنها در زندگی من موجب شد برخلاف میل باطنی از پسرخاله ام طلاق بگیرم. بعد از این ماجرا در یک کارگاه خیاطی مشغول کار شدم و در خانه پدرم زندگی میکردم تا اینکه روزی زمانی که قصد سوار شدن به اتوبوس را داشتم، جوانی در شلوغی جمعیت دستم را گرفت و با خواهش و تمنا از من خواست سوار پرایدش شوم تا مرا به خانه برساند.
وقتی دیدم برخی از مردم به ما نگاه میکنند، از ترس آبرویم به عقب بازگشتم و درون خودروی آن جوان نشستم. او اصرار داشت شماره تلفنش را به من بدهد. من هم برای فرار از آبروریزی تکه کاغذ را از او گرفتم و در میانه راه پیاده شدم ولی هیچ وقت با او که خودش را «صمد» معرفی میکرد تماس نگرفتم.
تا اینکه روزی یکی از دوستانم که وضعیت مالی خوبی نداشت، بیمار شد و من به ناچار با صمد تماس گرفتم تا با پرایدش دوستم را به بیمارستان برساند. او ابتدا مرا نشناخت، اما وقتی ماجرای سوار شدن به اتوبوس را به خاطرش آوردم خیلی خوشحال شد و دقایقی بعد دوستم را به مرکز درمانی رساند.
از آن روز به بعد ارتباط عاشقانه من و صمد آغاز شد و من هم مجذوب ابراز علاقه و محبتهای او شدم. تماسهای ما با یکدیگر ادامه داشت تا اینکه از من دعوت کرد با هم به مسافرت شمال برویم. من هم به شرط صیغه موقت پذیرفتم و به دروغ به مادرم گفتم قرار است با یک کاروان گردشگری به شمال کشور برویم. این مسافرت شش روز طول کشید اما بعد از بازگشت، صمد که قصد ازدواج با مرا داشت، نزد خانوادهام رفته بود و کپی صیغه نامه را به همراه عکسهایی که با هم گرفته بودیم نشان داده بود.
وقتی من به منزل آمدم مادرم غش کرده بود و همه خانوادهام ناراحت بودند. زمانی که با صدای بلند به صمد بد و بیراه گفتم، او هم فریاد زد من شوهرت هستم و باید با من زندگی کنی! از سوی دیگر وقتی فهمیدم در مسافرت شمال باردار شدهام، چارهای جز پذیرفتن خواستهاش نداشتم، به همین خاطر خانوادهام مرا طرد کردند و زندگی کابوس وار من با صمد در حالی آغاز شد که من به عقد دائم او درآمدم اما کاش این اتفاق رخ نمیداد چرا که مدتی بعد متوجه شدم صمد نه تنها متأهل و دارای فرزند است بلکه با زنان غریبه زیادی ارتباط نامشروع دارد.
حتی روزی زن جوانی به منزلم آمد و تعداد زیادی از تصاویر و فیلمهای رابطه خصوصیاش با صمد را به من نشان داد ولی همسرم همه اینها را انکار میکرد و مدعی بود آن تصاویر نیز فتوشاپ هستند. خلاصه این ماجرا در حالی ادامه یافت که صمد امکانات رفاهی را برایم فراهم میکرد و مرا به مجالس و مهمانیهای مختلط میبرد. آرام آرام رفتارهای همسرم تغییر کرد و درخواستهای عجیبی از من داشت.
در آن شبنشینیها صمد مشروبات الکلی زیادی مصرف میکرد و از من میخواست من هم از آن مشروبات مصرف کنم. او کم کم روابط غیراخلاقی با زنان غریبه را نیز آشکار کرد تا جایی که دوست دخترهایش را به خانه میآورد و نه تنها بساط مشروبات الکلی به راه میانداخت بلکه به زور در دهان من نیز مشروب میریخت و مقابل چشمانم به آن زنها نزدیک میشد.
او حتی مرا مجبور میکرد از این صحنههای کثیف و گناه آلود فیلم تهیه کنم. مدتی بعد رفتارهای زشت و وحشتناک شوهرم به حدی رسید که به خاطر شرم و حیا نمیتوانم به آنها اشاره کنم. دیگر تحمل دست و پا زدن در این مرداب کثیف را ندارم و میخواهم از او جدا شوم.
شایان ذکر است، با صدور دستوری از سوی سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزا کوچک خان مشهد) بررسی کارشناسی این پرونده به گروه مشاوران و مددکاران اجتماعی کلانتری سپرده شد.
ماجرای واقعی با همکاری پلیس پیشگیری خراسان رضوی
نظر شما