به گزارش سرویس ترجمه ایمنا، هر ساله حدود بیست و یکم ماه دسامبر در نیمکره شمالی انقلاب زمستانی به وقوع میپیوندد که طی آن نیمه شمالی سیاره زمین در دورترین فاصله از خورشید قرار میگیرد و در نتیجه آن، کوتاهترین روز و طولانیترین شب سال رقم میخورد. بخشهای اعظم استونهنج، یادمانی پیشاتاریخی در دشت سالزبری ویلتشر در جنوب انگلستان، همجهت با انقلابهای تابستانی و زمستانی است به ویژه زمانی که خورشید در اواسط تابستان طلوع و در میانه زمستان غروب میکند.
اگرچه هنوز به طور دقیق علت آن مشخص نشده با این حال چیزی که مشهود است اینکه مردم این منطقه اعتقادات خود را تا حد زیادی با وقایع فوق گره زدهاند و با تغییر فصول، باورهای آنها نیز دستخوش تغییرات زیادی میشود. باستانشناسان بر این باورند که عقاید مردم استونهنج به طور شگفتآوری تحت تأثیر انقلاب زمستانی قرار دارد.
در اوسط زمستان خورشید به ندرت در آسمان خودنمایی میکند و شاید به همین دلیل، مردم باستان انقلاب زمستانی را مرگ نسبی خورشید مینامیدند. بیش از دو قرن پیش یعنی در سال ۱۸۱۶ موردی بسیار نادر در کره خاکی اتفاق افتاد و آن پیدایش لکههایی روی خورشید طی روزهای خنک و مرطوب تابستانی بود که از نگاه بسیاری از مردم آن زمان، تعداد روزهایی که ستارهها در آسمان نمایان میشد نامحدود بود.
این اتفاق برانگیختن ذوق بسیاری از بزرگان اهل ادب را در پی داشت و به تولید آثار بیشماری منجر شد که از مهمترین آنها میتوان به شعر " تاریکی" اثر لرد بایرون، شاعر و سیاستمدار رمانتیک انگلیسی اشاره کرد که وقایع آن روزها را به طور کامل به تصویر کشیده است:
من
رویایی داشتم
که چندان هم رؤیا نبود…
خورشید درخشان خاموش و
ستارهها
در فضای لایتناهی سرگردان
بی نور
ناشناخته
و زمینی یخ زده
کور کورانه چرخان
و سیاهی در آسمان بی مهتاب
صبح میآید
میرود و دوباره میآید
اما روزی در کار نیست…
مردان ترسان از ویرانی
احساس را از یاد بردهاند
و همه قلبها
در آرزوی نور
خودخواهانه دعا میکنند…
رودها، دریاچهها و اقیانوسها
بی حرکت
غرق در سکوتی عمیق
کشتیهای بی سرنشین
رها در دریای بی پایان
بادبانها پاره و شکسته
سقوط میکنند
بر دریای بی موج
به خواب میروند
موجها مردهاند و
تلاطمها در گورند
ماه
معشوقهشان
دیگر وجود ندارد
باد
در هوایی ساکن
مُرده است
و ابرها هلاک شدهاند
تاریکی
بی نیاز از کمک است
تاریکی خود همه چیز است…
بایرون زمانی این شعر را نوشت که روز و شبهای ژوئیه ۱۸۱۶ را در سواحل دریاچه جنوا، واقع در شهر در ویسکانسین انگلستان طی میکرد. مردم آن زمان در اروپا و آمریکای شمالی با سردترین روزهای تابستانی طول تاریخ دست و پنجه نرم میکردند در حالی که تاریکی عجیبی سراسر زمین را فرا گرفته بود، رعد و برقهای بیشماری بر کوهها میغرید و بارش باران دریاچهها را سرریز میکرد.
بایرون به همراه مهمانان خود که مری شلی، رماننویس و سفرنامهنویس بنام اهل انگلستان نیز عضوی از آنها بود با الهام از وضعیت موجود، تنها با روشنایی شمعها شروع به نوشتن داستانهایی تخیلی، اغلب در مورد ارواح کردند و آنجا بود که جرقههای تحریر رمان معروف فرانکنشتاین، معروفترین اثر مری شلی زده شد.
نظر شما