به گزارش خبرنگار ایمنا، طی سالهای اخیر، قافیهدار بودن و سازگاری شعر با قواعد عروضی، جزو پیششرطهای ترانه بودن یک شعر نیست؛ به عبارت دیگر ترانه، به قواعد عروضی، زیاد پایبندی ندارد. به باور برخی، ترانه نویس علاوه بر اشراف بر زبان روز، باید درک صحیحی از موسیقی داشته باشد تا موسیقی و ترانه، با هم سازگار و هماهنگ شود. موسیقی و ترانه فقط ابزار ایجاد هیجان در مخاطب نیست بلکه رسالت اصلی آن، منتقل کردن معنا به شنونده است. این انتقال معنا، مستلزم داشتن ابزاری از جمله ارتقا دادن کیفیت ترانه، استفاده از ترانهسراهای خوش قریحه و کاستن مشکلات اقتصادی در این عرصه است که خواه ناخواه برخی مولفهها مانند جلسات ترانهخوانی، نشستهای نقد ترانه و هماندیشی شعر و ترانه در فضای ترانه وجود دارد، اما به باور برخی از ترانهسراهای شناخته شده کشور، مشکل اصلی این است که ترانهسراها، شاعرانه نگاه نمیکنند و ترانه را محمل موسیقی میدانند نه محملی برای فکر، اندیشه و فرهنگسازی.
خبرنگار ایمنا، درباره ترانهسرایی و موضوعات پیرامون آن، با «بنیامین دیلمکتولی» شاعر، ترانهسرا، مدرس ادبیات و فلسفه و خالق منظومههای "درد در لولای در"، "آخرین نامه در بطری"، "ماه در آئینه جیبی"، "سلاطین گمشده" و سراینده ترانه معروف «از خواب برگشتم به تنهایی» گفتوگویی داشته است که در ادامه میخوانید:
طی سالهای اخیر، وضعیت ترانه در ایران از نظر کیفیت چگونه بوده است؟
فکر میکنم پاسخ این پرسش را حتی کسانی که به صورت غیرمستقیم با ترانه سروکار دارند هم میدانند. با این که ترانه پیشینهای محکم و اصیل دارد، اما طی سالیان اخیر، با بحران بزرگی در حوزه کلی هنر مواجه هستیم نه تنها وضعیت ترانه که در تمام عرصههای هنر، شاهد افت و از بین رفتن اصالتها هستیم. متأسفانه ترانه فاخر و باکیفیت، کمتر ساخته و ارائه میشود به عبارت دیگر، به لحاظ کمیت، ترانه و ترانهسراهای بسیاری داریم اما به جرأت میتوان گفت که اندیشه و کیفیت لازم را در ترانهها نمیبینیم.
دلیل این که ترانههای سست و کممایه جایگزین ترانههای قوی شده است و عدهای به صرف آهنگین بودن کلام، خود را ترانهسرا مینامند چیست و چرا اشعار خوبی برای ترانه انتخاب نمیشود؟
با پیشتر رفتن اربابان سرمایه در جهان، تأثیرات اقتصاد را بر تمام حوزههای فرهنگی و هنری میبینیم. یعنی نه تنها سوژههای ما تغییر شکل داده است، بلکه هر ابژهای در هستی، تحت تأثیر این نظام انباشت سرمایه قرار گرفته است. به دیگر سخن، همه چیز در جهان با ارزش افزوده در تعامل ناخواسته است. هنر نیز از این قاعده مستثنی نیست و تحت تأثیر تجارت قرار دارد. سرمایه، درست یا غلط، دارد همه چیز را به استیلای خود درمیآورد. خلاصه در تمام جهان، تجارت، هنر را به سیطره خود کشیده، اما مسئله این است که در غرب این تفاوت هنر تجاری با آنچه به عنوان "art" شناخته میشود، معلوم بوده و مرزهای هنر جدی و هنر سرگرم کننده، مشخص است اما در ایران گویا هیولای تجارت دارد هنر جدی را نیز از بین میبرد! وضعیت ترانه نیز چنین است. بهشخصه بارها با این معضل، روبهرو بودهام که تهیهکنندگان موسیقی و خوانندگان به عنوان ارائه دهندگان اثر، به ترانهسرا میگویند که ترانه بازاری میخواهند. بنابراین از هنری که به این سمت و سو کشیده میشود، چه انتظاری میتوان داشت؛ جز جنبه سرگرمی آنی برای مخاطب.
پس از انقلاب، نوآوری در ترانه به چه میزان بوده است و آیا ترانهسراهای ما به اصول شعری در اثر خود وفادار ماندهاند؟
ترانههای پیش از انقلاب از نظر کلامی فاخرتر و پرمحتواتر بود. پیش از انقلاب، محورهای فکری معلوم و معینی وجود داشت که ترانهسرا در ارائه هنرش، زیاد سردرگم نبود بنابراین آثار شاخصی ارائه میداد. پس از انقلاب، سرعتِ افول در مضامین ترانهها، بیشتر شد؛ دلایل زیادی هم وجود دارد که بخش مهمی از آن ایدئولوژیک است البته رفتهرفته هر چه از سالهای اولیه انقلاب فاصله گرفتیم، فضا کمی بازتر شد اما باز هم محدودیتها غیرقابل چشمپوشی است. از طرفی دیگر همان نظارت صاحبان سرمایه در چنین اموری، کار را با مشکل مواجه ساخته است.
سلیقه موسیقایی مردم چه اثری بر کیفیت ترانه میگذارد و برعکس؟
این که سلیقه مخاطب را چه چیزی پرورش میدهد و در شکلگیری آن نقش دارد، مفهومی عمیق است. مثالی میآورم تا اصل مطلب را متوجه شوید. یک چینی میتواند موجوداتی مثل میمون یا حشراتی لزج را با لذت بخورد در حالی که یک ایرانی با دیدن آن حالش بد میشود؛ این امر از تفاوت سلیقهها نشأت میگیرد. اما چه چیزی باعث شکلگیری این سطح اختلاف در سلیقه شده است؟! فیلسوفانی چون بوم گارتن، کانت، شیلر و هگل به این مسئله در ذیل مفهوم به نام «گشماکت» در آلمانی پرداختهاند یعنی مفهوم "استتیک" را همسو با تفسیر مفهوم گشماکت دانستهاند. گشماکت به معنای ذوق و سلیقه در آلمانی، مشتق شده از کلمهای به نام اشمکت یعنی چشیدن است البته این نگاه مطلق در هنر وجود نداشته و ندارد و دیگر متفکران و مکاتب هنری از زاویههای دیگر به مسئله سلیقه و زیبایی در هنر پرداختهاند. اما سخن من این است که نقش همان ایدئولوژی، جامعه و تاریخ را در شکلگیری سطح سلیقه و انتظار مخاطب جدی بدانیم. تنزل سطح مخاطب در ترانه و اقناع شدن با ترانهای سطحی، بیدلیل با روح تاریخی ما نیست. نگاه بنده در این مورد هگلی است و آن رویکردی از نگاه هگل را مدنظر دارم که به مارکس و اخلاف وی میرسد. بنده نگاه مارکسیستی ندارم، اما معتقدم یکی از کاملترین نظریات در هنر را زیباییشناسی مارکسیسم ارائه میدهد و کارکرد صحیح این رویکرد نیز بیشتر در همین حوزهها خواهد بود. در واقع معتقد به رابطه دوسویه در شکلگیری سطح سلیقه خواننده و مخاطب هستم.
مافیا و روابط دوستانه، چه تأثیری بر کیفیت ترانهها گذاشته است؟
در مورد مافیا، همان بحث نظام مسلط بر سرمایه و بازار را باید در نظر گرفت. بسیار پیش میآید که از ترانهسرا خواسته میشود برای فلان موضوع ترانه بنویسد. تکلیف هنری که از پیش موضوع آن انتخاب شده چیست؟! اصلاً این بحث پیش میآید که با موضوع دادن به ترانه یا هنر، آیا از توانایی تولید آن کاسته نمیشود؟! آیا هنرمند نباید ذهنی مستقل و رها داشته باشد؟ این پرسش، ما را به این پاسخ سوق میدهد که نمیتوان از هنری که در چارچوب بسته یک ایدئولوژی یا خواست سرمایه قرار دارد انتظار آن نبوغ و بداعت را داشت. علاوه بر این، برخی تهیه کنندهها یا خوانندهها برای ساخت کار جدید خود، ریسک نمیکنند و از شاعری که قبلاً با او تجربهای موفقیتآمیز داشتهاند استفاده میکنند. در این شرایط به دلیل همان نبود ریسکپذیری، به سراغ ترانهسراهای دیگر که شاید قلم بهتری هم داشته باشد، نمیروند و این امر، اشخاص خوش قریحه را دلزده و گاه خانهنشین میکند.
متصدیان تصویب ترانه، چهقدر در عملکرد خود نسبت به ابتذال یا ارتقای ترانه سهم دارند؟
متصدیان تصویب، تنها یک ابزار برای انتقال یک مفهوم هستند. یعنی کارمندی که در شورای ترانه حضور دارد و به فلان ترانه مجوز میدهد یا فلان ترانه را که بر طبق اندیشه او پیش نمیرود رد میکند؛ یک قانون از پیش تعیین شده بر مبنای یک ایدئولوژی را اجرا میکند. نقش افراد در چنین جوامعی مانند ماشینهای مکانیکی یا رباطی است.
ظرفیت شعر کلاسیک در جذب مخاطب چگونه است، کما اینکه کارهای کلاسیک خوانندههایی چون همایون شجریان، محمد معتمدی و… مخاطبهای بسیاری دارد
در مورد ظرفیت شعر کلاسیک و تأثیر آن بر ترانه اگر بخواهیم سخن بگوییم، بحثی جداگانه را میطلبد. درباره شعر کلاسیک باید بگویم که اینجا بحث ما زبان است؛ یعنی وقتی در هر حوزهای با مسئله زبان روبهرو هستیم، باید بدانیم که این زبان ظرفیتها و امکاناتی را با خود به همراه داشته که شناخت این ظرفیتها و امکانات، ما را به حرکتی درست و منطقی سوق میدهد. مطمئناً وقتی ترانه مینویسیم، با زبانی روبهرو هستیم که سالها پیشینه و ظرفیت خود را در شعر فارسی به رخ کشیده است، پس شناخت این ظرفیت میتواند به بهتر شدن ترانه کمک کند. چنان که از مصادیق بر جای مانده در ترانه و حتی شعر متوجه میشویم که افرادی با درک درستتر از شعر کلاسیک، ترانهسرایان بهتری بودهاند و در شعر نو نیز همینگونه بوده است. میتوانیم صدها مثال از شاعران معاصر و ترانهسرایان بیاوریم.
آیا ترانهسرایی در ایران شغل و پیشه محسوب میشود و میتوان صرفاً از این طریق ارتزاق کرد یا حتماً باید کار دوم داشت؟
هر چیزی که تحت تأثیر نظام سرمایه قرار بگیرد میتواند منبع ایجاد سرمایه باشد. این روزها ترانهسرایی برای عدهای اندک تبدیل به شغل و حرفه شده است. البته این که این رهاورد مثبت چه آسیبهای به همراه داشته را هم نباید نادیده گرفت. متأسفانه در کشور ما درآمد حاصل از ترانهسرایی سهم کسانی است که همسو با چرخه تجارت و ایدئولوژی باشند. در این میان، بیشتر ترانهسراها برای گذران زندگی، نمیتوانند به درآمد حاصل از فروش ترانه خود بسنده کنند و مجبور به داشتن پیشهای دیگر نیز هستند.
کارگاههای آموزشی شعر و ترانه چه سهمی در ارتقای ترانه و شعر ایران دارند؟
برگزاری کارگاه آموزشی در حوزه هنر نیاز به دانش تئوریک دارد که اگر چنین باشد، بسیار مفید و ارزشمند است. اما ذکر این نکته اهمیت دارد که لزوماً هر ترانهسرا یا شاعری نمیتواند مدرس کارآمد و درستی برای آموزش تکنیکهای شعر و ترانه باشد. کارگاههای آموزشی نیز چون غالباً با نظارت همراه نیست، دچار آسیبهایی شده است یعنی متأسفانه ترانهسراهایی را میبینم که بدون داشتن دانش تئوریک و تنها برای خالی کردن جیب مخاطب خود، اقدام به برگزاری کارگاههای اینچنینی میکنند. کسانی هم که در ابتدای راه هستند چون اطلاع درستی از چنین مبحث عمیقی ندارند فریب این افراد را میخورند و همین کارگاهها میتواند زمینه ابتذال هنری را فراهم کند که کم هم شاهد آن نبودیم. به عبارتی شاید کسی ترانهسرا یا شاعر خوبی باشد، اما وقتی دانش تئوریک ندارد دلیل نمیشود که مدرس خوبی نیز باشد.
راهکار شما برای علاقهمندان به ترانهسرایی که در ابتدای راه هستند چیست؟
مطالعه زیاد، دایره واژگانی انسان را وسعت میبخشد. پس در مرحله نخست، مطالعه و ممارست در نوشتن و خواندن را پیشنهاد میکنم. کاش بیاموزیم که بیشتر بخوانیم و کمتر بنویسیم که این مهم، باید برای افراد تازه کار بسیار حائز توجه باشد. همچنین ترانه نویس باید از تجارب ترانهسرایان پیشکسوت به بهترین شکل استفاده کند؛ چرا که گنجینهای باارزش هستند. نکته دیگر این که ترانهسرا، علاوه بر اشراف به زبان روز، باید درک درست و خوبی نیز از موسیقی داشته باشد تا موسیقی و ترانه، با هم سازگار و هماهنگ شود. از طرفی راهکارهای بسیاری میتوان برای بهتر شدن فضای هنری موجود ارائه داد که بعضی از این موارد در همین پاسخها، قابل بررسی است مثلاً نظارت بر کارگاههای آموزشی، کم شدن محدودیتهای نظارتی بیدلیل و بسیاری موارد دیگر که میتوانیم ساعتها حرف بزنیم.
نظر شما