به گزارش خبرنگار ایمنا، انتخابها در زندگی هر انسانی نقش مهمی ایفا میکنند. هیچوقت نمیشود از اهمیت یک بله یا نه گذشت، چون اثر پروانهای میگوید، بال زدن یک پروانه در جنگل آمازون، میتواند باعث یک طوفان در کالیفرنیا شود.
گاهی اوقات تصمیمات کوچکی که اتخاذ میکنیم، سبب رویدادهایی میشود که در آینده فکر آنها را هم نمیکردیم. اینکه مثلاً، دختری به اسم کیمیا شاید در پنج یا شش سالگی و در شهر کرج یک روز تصمیم گرفت به کلاس ورزشهای رزمی برود و سالها بعد، دختر افتخارآفرین مملکتش باشد تا حسن روحانی، رئیس جمهور منتخب مردم را مجبور به واکنش کند که بگوید: "دخترم کیمیا، همه مردم به ویژه بانوان ایرانزمین را شاد کردی؛ شادی همیشگی را برائت آرزومندم. "
این، تنها بخشی از صدها پیام تبریک و تشویقهایی است که مردم برای علیزاده صادر کردند. دختری که در صدا و سیما برایش، بر طبل شادانه کوبیدند!
اما در ۱۸ دی ۱۳۹۸ برخی خبرگزاریها از عدم بازگشت وی از سفر به کشور هلند خبر دادند و گفتند که او در المپیک تابستانی ۲۰۲۰ توکیو با پرچم کشور هلند بر روی شیاپ چانگ خواهد رفت.
کیمیا اولین نفری نبود که در واکنش به پارهای مسائل یا برخی محدودیتها که از آن صحبت میکرد یک روز تصمیم گرفت برود، اما دیگر هیچوقت برنگشت. سعید ملایی در جودو مسیر کیمیا را جایی دیگر در جهان پی گرفت. میترا حجازیپور سالنهای شطرنج ایران را ترک کرد و علیرضا فیروزجا که نخستین سوپر استاد بزرگ تاریخ شطرنج کشور بود، القاب بلندبالای خودش را داخل یک کوله پشتی ریخت و با خودش به فرانسه برد.
اما مسئله مهم اینجاست که هر رفتنی هزینهای هم دارد؛ شاید برای نخبههای ورزشی، مسیر رفتن خیلی هموارتر و البته وابسته به چند امضا و کاغذبازیهایی است که خودِ خارجیها هم از آن استقبال میکنند، اما این رفتن ثمره هم دارد. شاید دیگران با رفتنشان مجبور باشند به تومان هزینه کنند، اما کیمیا هزینههایش را باید جور دیگری پرداخت کند.
او، شاید تحت تأثیر شایعهها و یا شاید هر عامل دیگری در مسابقات از صعود به المپیک بازماند و به خاطر حضور در تیم پناهندهها راهی المپیک شد. این مسیر برای دیگر پناهندههای ورزشی اصالتاً ایرانی نیز اتفاق افتاده است. سعید ملایی که پرچم مغولستان را به جای ایران میخواست بالای سر ببرد در دور اول مسابقات مسترز چین شکست خورد و حتی نتوانست عملکرد قابل توجهی ارائه کند.
همینطور در روز مصاحبه کیمیا علیزاده به همراه شوهرش با رسانههای آلمانی حاشیهای بزرگ به وجود آمد؛ شوهر او در میان صحبتهایش کلمهای به کار برد که بسیاری را به شک انداخت و شبهههای زیادی به وجود آورد.
اینکه بین کیمیا، همسرش، آلمان و یا کشورهای دیگر چه اتفاقی افتاده است را فعلاً کسی نمیداند، اما باختهای او و باختهای ملایی، بدون شک گویای بسیاری از مسائل است و اینها بخشی از هزینههایی است که با پذیرفتن نوشیدنی مجانی که کشورهای بیگانه برایشان تهیه کردند، باید بپردازند.
اصولاً خارجیها یا پول شما را میخواهند یا علم شما. حالا این علم، هنر میتواند باشد یا استعداد؛ اینها چیزهای ارزشمندی که میتواند برای آنها خریدنی باشد و به همین خاطر است که آلمان، فرانسه و حتی مغولستان استعدادهای ایرانی را میخرند. آنها اگرچه یک نوشیدنی رایگان پیشنهاد میکنند و مثلاً به کیمیا میگویند یک بنز یا شاید بی. ام.دابلیو در آلمان را مهمان ما باش، اما پذیرفتن این دعوت هزینه هم در پی دارد.
البته علیزادهها و ملایی ها نه تنها در تاریخ ورزش، بلکه خیلی بیشتر در تاریخ علم و فن این مملکت نیز وجود دارند. این آدمها حقی داشتند و تصمیم گرفتند از آن استفاده کنند. اینها، حق داشتند و رفتند ولی بعضیها تصمیم گرفتند که بمانند.
فرزانه فصیحی، دختر باد ایران، علی رغم بارها گمانه زنی و حتی فرصت برای بازی برای کشورهای دیگر، هنوز هم با پرچم ایران در ورزشگاههای دنیا دور افتخار میزند. سارا خادم الشریعه، حتی با وجود برخی انتقاداتش، تصمیم گرفت تحت نام فدراسیون جهانی شطرنج مسابقه بدهد و هیچ وقت راضی نشد وطن خودش را تغییر دهد.
اینها، مصداقی است برای خطای شناختی که عادل فردوسی پور در کتابش برای مردم ایران به فارسی ترجمه کرد تا با خواندن هنر شفاف اندیشیدن، کمتر تصمیم اشتباه بگیرند. نقل قولی از رابرت چالدینی در این کتاب هست که: "آدمها وقتی مقروض باشند، بسیار معذباند. به این ترتیب میشود رفت، اما همیشه و تا پایان عمر، بدهی بزرگی برای پرداخت کردن باقی میماند. "
اینکه بگوییم در این میان چه کسی بدهکار است دقیقاً مشخص نیست، اما شاید تمام این نا کامیها اول هزینههایی است که باید پرداختش شود!
نظر شما