به گزارش ایمنا، میگویند کرونا آمد و آرامش رفت، آسایش رخت بربست و خوشی کمرنگ شد. کرونا آمد، زمین رنگ درد گرفت، طعم دلتنگی، بوی مرگ. گرفتار شدن در دام بیماری، رنج بردن از رنج عزیزان و ناراحتی همنوعان همگی از دستاورهای کرونا بود. کرونایی که به دنبالش کوچه و خیابانهای مملو از ماشین و انسان رنگ و بوی شهر ارواح گرفتند، شهرهای همیشه بیدار به خواب رفتند، بازارهای پر رونق کساد شدند، ادارات مهر تعطیلی خوردند و مغازهها بسته شدند.
کرونایی که با خالی شدن تفرجگاهها همراه بود و پر شدن بیمارستانها. ویروسی که در پی آن تفریح بیمعنا شد و ترس از بیماری همه را خانهنشین کرد. ویروس عادلی که همه را به یک چشم دید، با آمدنش دغدغه فقیر و غنی شد بیماری، پول از کف رفت، خنده از لب رفت، فقیر، فقیرتر شد، معده خالی، خالیتر و رنگ و روی پریده، پریدهتر. مدتی گذشت. بیماری شدید شد، قرنطینه اجباری شد. فقیر در قصر خیالیاش نشست و غنی در کاخ رویایی. فقیر نان و آرزوهای تلخ خورد و غنی…
از سوی دیگر، گفتند وقتی کرونا آمد گرچه جان انسانهای بسیاری را گرفت، اما زمین زنده شد و جان گرفت. گیاهان رشد کردند، گلها روییدند، حیوانات گسترش یافتند، هوا تمیز شد، کوهها بعد از سالیان سال در دل آسمان آبی به چشم آمدند، حتی از کیلومترها دورتر، خاک بهبود یافت و طبیعت خفته بیدار شد. میگویند با آمدن کرونا باران باریدن گرفت، آب احیا شد، رودها جاری شدند، دریاها و اقیانوسها فرصتی برای تجدید حیات پیدا کردند، گونههایی از گیاهان و جانوران که نایاب شده بودند و در معرض خطر نابودی رؤیت شدند و حیواناتِ محصور در چهاردیواری زندانِ باغ وحشها روی آرامش دیدند. به عبارتی حیات جریان یافت، بشر آبی صاف و بدون رگههای خاکستری آسمان را، سر سبزی طبیعت ناب را دید و دلش آرام گرفت، امید جوانه زد و زندگی کردن جای فقط زنده بودن را گرفت.
از طرف دیگر گفتند کرونا که آمد و قرنطینه که فراگیر گشت، چهره زمین در هم کوبیده و حجم تولید و مصرف پلاستیک زیاد شد، زبالههای عفونی دردسرساز شد، مصرف بیرویه منابع خبرساز شد و هیهات، گرفتاریهایی از نوع جدید آغاز شد.
بعدترها دیدیم که کرونا باقی است ولی قرنطینه رفت. همان روزهای ابتدایی بود که کوهها دوباره در پشت انبوهی از دود و غبار مخفی شدند، نفس کشیدنی که در روزهای پیش از کرونا نیز دشوار بود، در پس ماسکهای چند لایه و استرس ناشی از بیماری چندین برابر دشوارتر شد. زمین گرم شد، گرمِ گرم. دیگر بارانی نبارید، زمین خشک شد، خشکِ خشک. کم کم کوچهها شلوغ شدند، آدمها کنار در کنار هم رفتند و آمدند. ترافیک خیابانها سرسام آورتر از قبل شد. بیماری عجیبتر و فراگیرتر، بیمارستانها پُرتر و آرامستانها غیر قابل توصیف.
مردم خسته، پزشکان و پرستاران خسته، یکایک اعضای کادر درمان و پاکبان و آتشنشان خسته. شادی انگار که کلاً از زمین رخت بربسته و نهایتاً زندگی زهر شد. دوباره قرنطینه شد. هیچ نور امیدی تکرار نشد. دوباره طبیعتی احیا نشد. هیچ آبی در رودخانه خالی جاری نشد. هیچ حیوانی در باغ وحش زاده نشد. هیچ انسانی به زندگی امیدوار نشد. چرا که هیچ مراعات مجددی انجام نشد.
خوب که نگاه کنیم، شاید هم کرونا باید بماند، بماند و زمین را احیا کند، یا که بماند و در کنار طبیعت خفته، بشر به خواب رفته را بیدار و آگاه کند.
زمین، مادر طبیعت، مادر هستی؛ مادری که میلیاردها سال زخم بر تن و زخمه بر دل را به جان خریده است، پس از تحمل صدها جنگ و نبردی که از حرص و آز سرچشمه گرفته و آثارش را بر پیکره مادر برجای نهاده، پس از تجربه هزاران حکومت که برخی زیباییهای بیهمتا برجای گذاشتند و برخی زشتیهای بیانتها، پس از عبور از چند دوره انقراض و سختی و رنج، هنوز پابرجاست.
زمین، مادری با کمری خموده از نامبادلاتیها و دلی غموده از ناملایماتیها همیشه در برابر شرارههای آتشین خورشید، فرزندانش را در آغوش کشیده و با نسیم ملایم دستانش، گونههایشان را نوازش کرده و میگوید: «آرام باش فرزندم، آرام باشید فرزندانم، من هستم. حتی اگر مرا پس بزنید، حتی اگر بیش از توانم مرا به زحمت بیاندازید، حتی اگر هزاران هزار و میلیونها میلیون بار بر تن خستهام زخم بزنید، من هستم. مادرم دیگر!
و حتی اگر تمامی آنچه بی چشمداشت به شما ارزانی داشتهام را فدا کنید تا سرزمینی خشک و بایر و فاقد از حیات را احیا کنید. قدر منی که هستم را ندانید و به غیر از من رو آورید. حتی اگر آتش به دل جنگلهایم بکشید، حیوانات بیگناهم را سلاخی کنید، درختانم را به بهانههای مختلف بکشید، خاکم را کثیف کنید، هوایم را آلوده و آبهایم را حرام، باز هم من هستم و تا آخرین نفس با شما خواهم ماند. با من بمانید تا جسمتان را در آغوش بکشم و روحتان را سیراب کنم. کمی با من ملایم باشید تا برایتان بهشتی برین بسازم و شما را از هر آنچه به غیر از من، بینیاز کنم. فقط کمی مهربان باشید. مهربان باشید تا شما را در هوای پاک و طبیعت روح ببخشم به سلامتی و آرامش برسانم. مگرنه این است که بودن در هوای آزاد طبیعت من، هرچند با حفظ اصولی که خودتان مسبب الزامی شدن آنها شدهاید، حالتان را بهتر و بیماری را از برتان دور میکند؟ هر چه تاکنون شده است، شما با گزافهکاریهایتان کردهاید، با سرخود بودن. اندکی به من ایمان آورید و فرصت دهید، از بیرحمانه ضربه زدن دست بکشید. من حالتان را خوب میکنم.»
دقیقتر که نگاه کنیم، شاید هم لازم است کرونا بماند تا زمین کمی جان بگیرد.
و شاید نه! شاید لازم است که انسان به خودش بیاید و ببیند که چه بر سر مادرش آورده است و هنوز هم میآورد. شاید مادر طبیعت به خشم آمده و فرزندان ناخلف را تنبیه میکند. شاید وقت بیدار شدن و ارزش دادن به داراییهای طبیعی است. شاید وقت بوسیدن دست مادر و آشتی با طبیعت است، وقت کمی فرصت دادن، کمی توقف کردن، کمی بی خیال دود و دم ماشینها و کارخانهها، قطع درختها و به آتش کشیدن جنگلها شدن، کمی در آسایش خانه پناه گرفتن و کمی به طبیعت امان دادن. که در سراسر تاریخ جهان هر چه به سر انسان آمده ناشی از دخالتهای بیجا در نظام طبیعت بوده است و درگیریهای او با خودش و هم نوعانش برای تصاحب داراییهای همین طبیعت. هر چیز حتی کرونا!
زمین یکی است، بیهمتا و یکتا. سرشار از تمامی نعمتهایی که بدون زحمت در اختیار داریم. نیازی نیست که برای تولید اکسیژن و احیای آب و خاک مردهاش میلیاردها میلیارد هزینه کنیم. کمی فرصت کافی است، طبیعت کار خودش را خوب بلد است و میتواند درمان درد خود باشد، اگر فرصتی باید. زمین یکی است و کرونا ندائی است که این حقیقت را فریاد میزند. کمی با او به زمین فرصت نفس کشیدن بدهیم و یک عمر آسوده نفس بکشیم. شاید کرونا تلنگری باشد که باید به جان بخریم.
نظر شما