به گزارش خبرنگار ایمنا، سال ۹۶ بود که طی حکمی از سوی شهردار اصفهان، محمد عیدی به عنوان رئیس سازمان فرهنگی اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان منصوب شد. وی پیش از آن در کارنامه خود سابقه مدیر امور هنری سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری اصفهان، مسئول پژوهش و تشکلهای غیردولتی سازمان ملی جوانان و مدیریت مرکز اصفهانشناسی را به ثبت رسانده است. او همچنین دبیر علمی جشنواره ملی گردشگری و تالاب گاوخونی، عضو شورای راهبردی مرکز آموزش عالی فرهنگ و هنر، مدرس دانشگاه و پژوهشگر و مدیر مرکز مطالعات فرهنگ عامه اصفهان (عصارخانه شاهی) نیز بود.
برای بررسی وضعیت فرهنگی اصفهان در چهار سال گذشته با وی گفت و گویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
کمی از خودتان و گذشته بگویید، قصد داریم شما را بهتر بشناسیم.
من متولد ۱۳۵۰ در نجف آباد هستم. این شهر بافت خاص خود را دارد و محیط آن مذهبی است. آن جامعه برای ما این آمادگی را ایجاد میکرد تا ذهن استدلالی داشته باشیم و هرچیزی را نپذیریم به همین دلیل هنوز هم رگههایی از این ویژگی در ما وجود دارد؛ به طور مثال کشاورزان و کسبه را داشتیم که هم نهجالبلاغه، هم شرح لمعه و هم کلام اسلامی خوانده بودند به همین دلیل همیشه از باب مزاح میگویم که یک نجف آبادی اول از هر چیزی یک حوزوی است و بعد یک پزشک یا صاحب هر حرفه دیگری.
در آن زمان من در کل دوران مدرسه، کار فرهنگی میکردم و عضو انجمنهای اسلامی بودم. بعد وارد دانشگاه شدم و تاریخ خواندم. آنجا با مؤسسه فرهنگی بقیةالله (عج) کار کردم و نمایشگاه کتاب برگزار میکردیم. این کار بسیار سخت بود، چراکه پولی هم در دست نداشتیم.
بعد از آن من به تهران رفتم، البته حوزه تاریخ را ادامه دادم. در سن نوجوانی بودم که منطق مظفری را خواندم؛ چون به مباحث حوزوی و فلسفی بسیار علاقمند بودم. این علاقه نشأت گرفته از خانواده و خاستگاهی بود که من در آن شکل گرفتم. در کلاس آقایان سبحانی، ملکیان، حاتم قادری و شفیعی کدکنی، بدون عضویت رسمی حاضر میشدم و درس را گوش میدادم.
در آن دوران این موضوع را فهم و درک کردم که معمولاً حوزههای تاریخی ما بیشتر وقایع نگارند تا آنکه تحلیلهای تاریخی انجام دهند یا جامعه شناسان ما بیشتر جامعه شناس هستند تا اینکه تحلیلهای زمانی انجام دهند و همزمانی را تبیین کنند. آن زمان بود که با گرایش به مطالعات بین رشتهای به سایر مباحث علمی غیر از تاریخ توجه کردم. از زاویه فلسفی نگاهش میکردم و از این جهت به فلسفه تاریخ و مردم شناسی بسیار علاقه دارم.
حدود ۲۰ سال در دانشگاه، مردم شناسی و اسطوره شناسی تدریس کردم و اینها به من کمک کرد تا متوجه شوم در مطالعات تاریخی و جامعه شناسی، عنصر کنشگر ما ممکن است یک فرد باشد، اما جهانی در پس این فرد است که این شخصیت را در قالب فرد یا جامعه میسازد. به همین دلیل خودم را متوقف به یک رشته خاص نکردم، عمده حوزههای مطالعاتی من هم بین رشتهای است.
بعدها در روشهای متدولوژی تحقیق متوجه شدم که این روشها میتواند از یک زاویه تبیینگر یک جامعه باشد. الان که در سازمان فرهنگی شهرداری هستم نیز میبینید که از زاویههای مختلف یک پدیده را بررسی میکنیم.
اگر بخواهم خلاصه کنم باید بگویم که اگر میخواهید جامعهای را بشناسید، آینه تمامنمای آن، موسیقی، هنر، لباس، نمادها و یا حتی نوع خوراکی است که مردم آن استفاده میکنند. شخصیت انسانها را در نوع سفرهها و نوع نمادهایی مثل پوشاک، خوراک یا آرایش میتوان دید. مهم این است که یک کارشناس اجتماعی، شنونده خوبی باشد. جامعه حرف خود را میزند. حال یا با زبانش یا با ارتباطات غیرکلامی که در هنر مجسم میشود یا با فریادی که میکشد. کافی است که کارشناسان، شنونده خوبی باشند نه الزاماً گوینده خوبی.
چطور شد که وارد شهرداری شدید؟
سال ۷۸ با یک بیماری مواجه شدم و هشت ماه را در خانه استراحت کردم. بدین سبب کلاً وضعیت مالی من خراب شد و افسرده شده بودم. در تهران هم که بودم علی رغم اینکه پدرم تمکن مالی بدی نداشت، من از او پولی درخواست نمیکردم. به طور مثال بعضی از روزها که کلاس نداشتم در زمره کارگران ساختمان در فلکه دوم صادقیه میایستادم و کار میکردم و پول خرید کتابهایم حاصل دسترنج خودم بود. بیشتر آنها را هم از ماحاصل کارهای یدی که در تهران انجام دادم، خریداری کردم. این کارها من را به زندگی مردم نزدیک تر میکرد و تجربهاش برایم جالب بود.
استادم در تهران متوجه شرایط من شده بود و من را به استانداری اصفهان معرفی کرد. در استانداری به شورای جوانان رفتم. البته قبل از آن در شهرداری میخواستند مرکز اصفهان شناسی تأسیس کنند و از من دعوت کردند. مسئول تشکلهای غیردولتی و مسئول پژوهش شورای جوانان در آن زمان آقای سیستانی بود که در حال حاضر فرماندار اصفهان است. روزی بر سر اینکه مرکز اصفهان شناسی را در شهرداری راه اندازی کنند، بحث شد. در همان زمان نیز یک فرایند استخدام تعریف کرده بودند که بر اساس آن همه کسانی که با من هم دوره بودند، اکنون استخدام رسمی وزارت کشور هستند. یعنی اگر من سه ماه دیگر میماندم استخدام رسمی شده بودم، اما خیلی به کارهای ستادی و یا اصطلاحاً "پشت میزی" علاقه نداشتم، بنابراین به این کار رغبت نشان دادم.
اتفاقاً به من متذکر شدند که اگر در اینجا بمانی استخدام میشوی، اما آنجا هیچ مبنایی ندارد. درست هم میگفتند. چرا که الان هم که اینجا نشستهام، قرارداد موقت شهرداری هستم. ولی علاقمند بودم و برای مرکز اصفهان شناسی در سال ۸۰ به شهرداری آمدم. آن زمان با پیکان شخصی خودم به سفر برای کرمان شناسی، فارس شناسی و ایران شناسی پرداختم و به خاطر دارم یک روز زیر پل فلزی نشستم و اساسنامه اصفهان شناسی را در سال ۸۰ نوشتم. البته قسمت ملل اساسنامه بعدها و در زمان آقای دکتر سقاییان نژاد به آن اضافه شد؛ اما اگر اساسنامه را بخوانید، همه قلم من است. از آن زمان وارد سیستم شهرداری شدم.
بعد از اصفهان شناسی چطور؟ بعد از آنچه کردید؟
بعد از اصفهان شناسی، دوره آقای سقاییان نژاد شروع شد و ایشان تا مدت مدیدی ترجیح داده بودند از نیروهای متخصص خود استفاده کنند. من هم در سیستم بودم و اگر کاری به من محول میشد انجام میدادم، اما عمده کارهای من در حوزه دانشگاه بود. بعدازظهرها به دانشگاه میرفتم و تدریس میکردم، اما سمت اجرایی اثرگذاری نداشتم. فقط اگر وظیفهای به من محول میشد انجام میدادم. در این ایام هم در طرح و برنامه معاونت تفریحی که در زمان آقای دکتر قاسم زاده ایجاد شده بود حضور داشتم.
بعد از آن به معاونت ورزشی رفتم و پس از مدتی به طرح و برنامه حوزه پژوهش سازمان انتقال پیدا کردم و تقریباً در تمام مراحل برنامهریزی سازمان، حضور داشتم. خارج از آن هم با دستگاههای دیگر کار میکردم. به طور مثال در زمان آقای ارزانی، مدیر کل اسبق فرهنگ و ارشاد اسلامی استان اصفهان برنامه استراتژیک وزارت ارشاد را تدوین کردم.
بعد از آن مسئولیت عصارخانه شاهی را به من محول کردند و خودم پیشنهاد دادم اگر بنا است این مرکز، مرکز مطالعات فرهنگ عامه اصفهان باشد من این مسئولیت را میپذیرم. چون اعتقاد دارم اگر ما فرهنگ فاخری داریم، این فرهنگ باید ادامه یابد و نیاز به فرهنگ عامه فربه داریم. هرچقدر فرهنگ عامه فربهتر باشد، فرهنگ فاخر بیشتر به بار مینشیند.
در زمان مدیریت آقای دکتر جمالی نژاد، آقای مهندس اکبر بقایی که مدیرعامل خوش فکر سازمان بودند، از من درخواست کردند که رئیس اداره هنری سازمان شوم و من هم قبول کردم. فضای خیلی خوب و بحثهای خوبی برای آیندهنگری و برنامهریزی سازمان شکل گرفت.
در زمان شهردار فعلی اصفهان، یک روز آقای دکتر نوروزی، من را خواستند. ابتدا نظرشان برای انتصاب معاون فرهنگی اجتماعی شخص دیگری بود، اما چون حضور آن فرد محقق نشده بود از من خواستند که با توجه به سابقهای که در سازمان دارم، این مسئولیت را بر عهده بگیرم که این اتفاق هم افتاد.
فلسفه ایجاد سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری چه بود؟ در پس این قضیه چه فکری وجود داشت؟ مگر شهرداری متولی فرهنگ و هنر بود که به سراغ آن آمد؟
اولاً نگاه اشتباهی در ساختار شهرداری وجود دارد مبنی بر اینکه شهرداری متکفل امر فرهنگ نیست. نمیگویم متولی چون من اساساً هیچ ساختار رسمی را متولی امر فرهنگ نمیدانم و فرهنگ اعم از ساختارها است. من معتقدم ساختارها تسهیل کننده امر فرهنگ است. متولی امر فرهنگ، مردم هستند. کما اینکه تجربه تاریخی هم نشان داده است اگر عضوهای رسمی بخواهند کاری را انجام بدهند و بدنه اجتماعی این را نپذیرد، شکاف بین مردم و فرهنگ رسمی پیش میآید و نمود آن در همه جای دنیا دیده شده است.
اگر اشتباه نکنم در ۲۴ جمادی ثانی ۱۳۲۵ هجری قمری، اولین قانون بلدیه را مجلس شورای ملی مشروطیت مصوب کرد که به اعتقاد من یکی از پیشرفتهترین قانونها است و البته هیچ جا ندیدم که اهل مطبوعات در این مورد قلم بزنند. در کلیات آن قانون در کنار اینکه میگوید شهرداری وظیفهاش نظافت و ساخت معابر و صورت بندی فضای کالبدی شهر است، سه وظیفه دیگر را هم عهده آن میگذارد.
یکی وظیفه حفظالصحه یعنی سلامت است که اکنون ما آن را به سلامت اجتماعی، جسمانی و روانی تقسیم بندی میکنیم. دومین وظیفهای که به عهده شهرداریها میگذارد، آموزش مهارتهای بلدی است و سومین وظیفه، تکثیر معارف است. اگر مبنا قانون بلدیه باشد که است، یعنی مادر قوانین شهرداری، در این صورت شهرداری یک نهاد خدماتی نیست. در واقع به استناد این قانون شهرداری یک نهاد اجتماعی مهارت آفرین و توانافزا است.
وقتی میگوئید نهاد خدماتی، یعنی وظیفهاش این نیست، اما چون پول دارد حالا باید کارکردهای دیگر دستگاهها را اجرا کند. در صورتی که اگر نهاد اجتماعی شد آن وقت شهرداری یک ستاد مطالبه گر از سایر دستگاهها است؛ یعنی معادله عکس میشود.
مورد دوم این است که از ابتدایی که شهرداری تأسیس شده تا به امروز، چهار مرحله را طی کرده است. ما چون به قانون رجوع نکردیم شهرداری را به ساخت کالبد، نظافت وساخت معابر و پل سازی محدود کردیم. یعنی این قسمت رجحان پیدا کرده و در گذر زمان سایر وظایف آن از یاد رفته است به طوری که بعضی از دوستان میگویند برخی از وظایف اساساً کاری به ما ندارد. در صورتی که بر طبق قانون، وظیفه ذاتی شهرداری است. از زمانی که شهرداریها این کارکرد را یادشان رفت یک اتفاق بد در سیستم اداری کشور در سطح کلان افتاد.
موضوعی است که البته نمیدانم تا چه اندازهای درست است و بر اساس تحلیل خودم میگویم و آن هم اینکه به نسبت نادیده انگاری وظایف محوله، ساختارهای جدیدی ایجاد شد. مثلاً برای فرهنگ، اداره فرهنگ و ارشاد ایجاد شد. شکلگیری ساختارهای متنوع برای به عهده گیری مأموریتهای محوله تناقضهای اجرایی را ایجاد کرده است. که الان دقیقاً نمیدانید اولویت فرهنگی در شهر چیست و هرکس یک چیزی میگوید.
کارکرد شهرداریها در چهار مرحله اتفاق افتاد که شرح آن را خواهم گفت. به این چهار مرحله نگاه تکامل گرایانه باید داشت. یعنی اگر مرحله دوم است در دل آن مرحله اول هم است. اولین مرحله کارکرد خدماتی شهرداری بود.
نگاه خدماتی شهرداریها تا دهه ۷۰ شکل گرفت. یعنی از مشروطیت تا دهه ۷۰ شمسی و در حدود ۸۰ سال، شهرداری با این تفکر اداره شد. در دهه ۷۰ اتفاقاتی افتاد که باعث تغییر آن شد. یکی این بود که دانشگاه آزاد شکل گرفت. دانشگاه آزاد اگر هیچ کاری نکرد، علم را عمومیتر کرد. یعنی اگر قبلاً دانشگاههای دولتی ۱۰ پزشک میگرفت دانشگاه آزاد ۱۰۰ پزشک گرفت. وقتی علم عمومی شد میزان مطالبات و تقاضاها افزایش یافت.
دوم اینکه پس از اتمام جنگ ما دوره سازندگی را طی کردیم. دوره سازندگی مطالبات را افزایش داد. چون سازه به خودی خود تعریف کننده رفتار است و نوع ارزشها و باورها را تغییر میدهد. در دوران سازندگی میخواستیم به توسعه اقتصادی برسیم، اما یک مشکل بزرگ داشتیم، مشکل این بود که توسعه اقتصادی را از کجا بیاوریم؟ کشورهای دیگر را دیدیم و بر طبق الگوی آنها رفتار کردیم و بازهم فضاهایی بیشتر و با تقاضاهای جدید ایجاد کردیم.
ما میتوانیم دو نگاه نسبت به فرهنگ و توسعه داشته باشیم؛ یک نگاه این بود که فرهنگ توسعه ایجاد کنیم که در این صورت، نگاه به فرهنگ ابزارگرایانه است. یعنی فرهنگ میآید که چالشهای شکل گرفته در توسعه را حل کند. اما گاهی میگوئید توسعه فرهنگی میخواهید ایجاد کنید. در اینجا محور فرهنگ است. آن وقت هر ابزاری هم که بیاورید باید آن را بومی کنید. جالب است که رویکرد انقلاب اسلامی و شورای عالی انقلاب فرهنگی، توسعه فرهنگی است، نه فرهنگ توسعه. اما این فقط در حد سند مانده و در حوزه اجرا فرهنگ توسعه پیاده سازی شده است، بنابراین باید شکافهای توسعه را حل کرد.
محصول این اتفاقات در دهه ۷۰ که خیلی هم میتواند از نظر مردم شناسی و جامعه شناسی مورد توجه قرار بگیرد، خود را در دو اتفاق دیگر نشان داد؛ یکی انتخابات ۷۶ بود؛ رویدادی که هیچکس آن را باور را نمیکرد و اتفاق بعدی و از همه مهمتر که کسی به آن توجه نمیکند، بازی فوتبال ایران و استرالیا بود و نتیجهای که این بازی در بر داشت. یعنی به یک باره کشور چیزی از خود نشان داد که هیچکس باور نمیکرد و انتظارش را نداشت. در آن زمان وزارت کشور ابلاغی به شهرداریهای کشور کرد و سازمان ملی جوانان شکل گرفت، اما خامی این موضوع آنجا بود که این بار هم فرهنگ را فقط از جوانان دیدند، نه از کودکان و نوجوانان.
ما دو نوع رویکرد فرهنگی در کل جهان داریم و غیر از اینها نیست؛ یکی رویکرد انسان مدارانه به فرهنگ است که میگوید فرهنگ محصول و فرآورده نوع انسان است و نوع دوم که سالیان سال است در کشورهای پیشرفته به آن پرداخته میشود، نگاه انسان وارانه به فرهنگ است. در این نوع، فرهنگ بین انسان و ناانسان شکل میگیرد. یعنی شما شهر را میسازید و شهر شما را میسازد. اما ما در آن زمان نگاه ایدئولوژیک به مسئله فرهنگ کرده بودیم که ابلاغی بود.
بدین سبب دومین مرحله کارکرد شهرداری شروع شد. در اینجا در کنار وظیفه خدماتی شهرداری که کارکرد اصلیاش بود، کارکرد دیگر شهرداری تبیین شد و آن، فعالیتهای فرهنگی بود. آن زمان خانه جوان در اصفهان ایجاد شد. نام اول آن هم سازمان رفاهی، تفریحی شهرداری اصفهان بود. ناظر بر اینکه کودکان در اوقات فراغت باید تعلیم ببینند و یا فعالیتی کنند که تخلیه شوند و یا سرگرم باشند. یعنی پر کردن اوقات فراغت مبنای نگاهمان بود.
در آن زمان متکفل امر برنامههای اوقات فراغت، استانداریهای کشور بودند و کارگروه اوقات فراغت را تشکیل میدادند؛ و همه دستگاهها باید برنامهریزی اوقات فراغت را برای پرسنل خودشان انجام میدادند. در همین اصفهان برای اولین بار تعدادی از اساتید جمع شدند و یکی از آنها برای اوقات فراغت کتاب نوشت یعنی ما نظریه خاص و تصویر درستی برای اوقات فراغت نداشتیم. در حالی که چندین دهه قبل جامعه شناسی فراغت در آمریکا شکل گرفته بود و جالب آنجا بود که هزینههایی که در آن زمان دستگاهها برای پر کردن اوقات فراغت پرسنلشان میکردند بسیار بالا بود.
در واقع اوقات فراغت این نیست که پر شود، بلکه زمانی است برای شکوفایی استعدادها با انتخاب آزادانه. به همین دلیل دیدید که یک دفعه شهرداریها در سراسر کشور از جمله اصفهان در تلاش بودند که فعالیتهای فرهنگی را رقم بزنند. جالب است که الان هم اگر ببینید، فرهنگسراهای ما بیشتر مدرسه و کلاس بندی است تا مرکز رویداد فرهنگی.
از دهه ۸۰ تغییراتی اتفاق افتاد، درست است؟
از ابتدای سال ۸۰ شهرداریها بیشتر به سمت فرهنگ رفتند و موضوع خواهرخواندگی ها پیدا شد و متوجه شدند که فرهنگ، شهرها را میسازد و از سوی دیگر شهروند هم باید در این شهر زندگی کند و در نتیجه به شهر و انسان و یا به عبارتی کالبد و انسان رسیده بودند. اما یک نگاه که خیلی هم مورد پسند من نیست، وجود داشت و آن، این بود که ما شهر را میسازیم و شهروند را هم باید بسازیم.
برای اولین بار شهرداری اصفهان در زمان آقای دکتر سقاییان نژاد، سومین کارکرد خودش را نشان داد. آن زمان به فرهنگ شهری توجه کردند که در آن فرهنگ شهری ناظر بر تکالیف شهری بود نه حقوق شهروندی که البته کار بسیار بزرگی هم بود.
ما در اواخر دهه ۸۰، متوجه شدیم با برندهای متفاوتی مثل شهر خلاق یا شهر دوستدار صنایع دستی رو به رو هستیم. رویکردی که ۴۰، ۵۰ سال قبل در جهان به وجود آمده بود، ما در اواخر دهه ۸۰ به آن رسیدیم. اینکه کارکرد شهرداریها، رسیدن به شهر فرهنگی است که سه بعد دارد؛ انسان، انسان ساخت و طبیعت. به این معنا که اگر شهر، موجود زنده است باید مثل موجود زنده با آن رفتار کنیم. اگر موجود زنده گذشته، حال و آینده دارد، شهر هم گذشته، حال و آینده دارد. شهر باید خودش، خودش را تولید کند و بر ریشههایش استوار باشد تا دچار پادفرهنگ ها و تناقضها نشود.
از درون شهر فرهنگی است که اقتصاد فرهنگ شکل میگیرد و در عوض اینکه شهر را بفروشید تا بتوانید اداره کنید، از طریق خلاقیتهایش، ارزش اقتصادی در آن ایجاد میشود.
در مقطع کنونی به هر ۴ گام رسیدهاید؟
بله. اما مسئله این است که از زاویه شهر فرهنگی باید به فعالیت فرهنگی بنگریم. یعنی حق نداریم که فعالیت فرهنگی را بدون جای گذاری در پروسه فرهنگی انجام دهیم.
در رویکرد انسان وارانه و انسان مدارانه در کجا هستیم؟
انسان وارانه. به طور مثال باید ببینیم اگر جادهای میسازیم به آسیبهای اجتماعی کمک میکند یا نه. نظریهای وجود دارد که میگوید رابطه معنی داری بین نمادهای شهری، امنیت و ایمنی شهروندی وجود دارد. یعنی هرچه نماد شهری را درست به کار ببریم میتوانیم میزان امنیت شهروندی و ایمنی شهروند را افزایش دهیم. شهر بدون نماد شهری پر استرس است. دلیلی ندارد که یک کارگاه آموزشی بگذاریم که امنیت داشته باشیم. باید نمادها را هوشمندانه کار کنیم.
در سال ۹۶ شهردار اصفهان به شما پیشنهاد داد که ریاست سازمان و معاونت فرهنگی اجتماعی را به عهده بگیرید. در این مسئولیت چه اولویتهایی را دیدید؟ چه باعث شد که این مقام را بپذیرید؟
ما یک پروسه ۲۰ ساله را در فرایند برنامهریزی در حوزه فرهنگی آغاز کرده بودیم. از طرفی میدانستیم که الان در مقطعی هستیم که برنامهریزی باید بر مبنای شهر فرهنگی باشد. خیلی صادقانه باید بگویم، واقعیت این است که شخصیتاً علاقهای به هیچ پستی ندارم و بهترین حالت برایم این است که در حوزه کارشناسی باشم، اما میدانستم این فرایند باید تکمیل شود و میخواستم که این تلاش حفظ شود و گام آخر، که البته شاید هم آخر هم نباشد چون جامعه بشری همواره در حال رشد است، باید به سرانجام برسد.
با توجه به سوابقم احساس کردم که یک بار هم که شده این کار باید امتحان شود. در زمان آقای بقایی به این نکته رسیده بودیم که باید حوزه رقابت پذیر باشیم. ما متولی امر فرهنگ نیستیم بلکه تدبیر کننده هستیم. هرچقدر مردم را مصرف کننده فرهنگ بار بیاوریم، برای یک جامعه خطرناک است. باید مردم را قوی کنیم.
اکنون در این زمینه ۱۴ هزار نهاد و سازمان غیردولتی در کشور داریم که مجوز دارند. شش هزار نهاد هم از وزارت کشور متکفل امر فرهنگ و نهاد اجتماعی هستند. نهاد مدنی یک تشکل هدفمند، مردم محور و غیر انتفاعی است که بر روی یک مسئله تمرکز میکند. قاعدتاً با ۱۴ هزار تشکل غیردولتی، باید میزان آسیبهای اجتماعی کاهش مییافت اما به همان میزان آسیبها هم افزایش پیدا کرده است.
اینها انگیزهای شد که آقای دکتر نوروزی به من اطمینان کرد و احساس میکنم که تا الان که اینجا نشستم، با اطمینان زیادی اجازه دارم در حوزه فرهنگ فعالیت کنم. چون حوزه فرهنگ بسیار ریسک پذیر است. یعنی کافی است یک اشتباه کنیم و آن اشتباه کل شهرداری را تحتالشعاع قرار دهد.
بخشهای دیگر این گفت و گو را در روزهای آینده از صفحه فرهنگ خبرگزاری ایمنا دنبال کنید.
نظر شما