به گزارش خبرنگار ایمنا و بر اساس یادداشتی که مرتضی پدریان، جامعهشناس و استاد دانشگاه در اختیار این رسانه قرار داده است:
اخیراً خبرهای کوتاهی میرسد که عمق این اخبار بسیار زیاد است؛ دختری توسط پدرش با داس کشته میشود، بلافاصله جلسات و سمینارها و وبینارها تشکیل میشود و مصاحبهها و تحلیلها صورت میگیرد، اما پس از مدت کوتاهی به راحتی فراموش و به حافظه تاریخی سپرده میشود. پسری در اهواز به دلیل ظاهراً دگرباش بودن توسط اعضای خانواده کشته میشود، بلافاصله مصاحبهها و سمینارها و دوباره فراموش میشود.
پسری ۴۷ ساله به دست پدرش با همدستی مادر در خانه ابتدا بیهوش و سپس کشته و بعد مثله میشود، تکههای بدن او به سطلهای زباله سپرده میشود و پدر اعلام میکند، علاوه بر پسر، داماد و دختر خود را هم کشته و مثله کرده و به سطل زباله سپرده است و اگر فرصت کند دختر دیگر خود را هم خواهد کشت، این خبر نیز تیتر خبر همه خبرگزاریهای داخلی و خارجی میشود و مصاحبههای فراوانی با حقوقدانها، روانشناسان، جامعهشناسان، روانپزشکان و همه صاحبنظران برای تحلیل موضوع انجام میشود و دلایل شکلگیری این کنشهای آسیبزای هراسانگیز اجتماعی را مورد کنکاش و بحث قرار میدهند و این سوال که چرا اعضای جامعه ما چنین وحشیانه به جان خانواده خود افتاده و به قلع و قمع و مثله کردن آنها میپردازند، ذهن همه را درگیر میکند.
پدری به دختر ۱۷ ماهه خود تجاوز میکند و بر اثر این تجاوز دختر کشته میشود و در خراسان جنوبی مادری دو فرزند خود را با خوراندن قرص برنج و خفه کردن میکشد، برادری برادر معلول خود را با خوراندن قرص به دیار ابدی میفرستد، در رشت پسری پدر خود را با گلوله میکشد، این خبرها به ظاهر یک خبر است، اما نشان دهنده طوفان عظیمی از کنشهای آسیبزا در جامعه است و به عبارت دیگر نوک قله کوه یخی است که دیده میشود، اینگونه رفتارها در جامعه به فراوانی وجود دارد، اما آنچه نمایان و رسانهای میشود بخش بسیار کوچکی از آن است.
به راستی این آسیبها را با کدام یک از تئوریهای آسیبشناسی میتوان تبیین و تحلیل کرد، آنچه که امروز صاحب نظران مطرح میکنند یک توصیف از یک رخداد است و یک تحلیل محتوا از وضع موجود جامعهای بیمار در ایران است و در این تحلیل توصیفی معمولاً کمتر به علل و عوامل شکلگیری چنین کنشهایی پرداخته میشود.
کشتن فرزندان در تاریخ بشریت و کشتن اعضای خانواده در طول دوران حیات بشر سابقهای بس طولانی دارد از کشتن برادر توسط برادر در ابتدای خلقت بشر یعنی هابیل و قابیل تا قربانی کردن فرزندان برای بتان و سایر کشتارهای اعضای خانواده در طول تاریخ! نکته مهم این است که فرزندکشی میتواند به قول "سی رایت میلز" به عنوان یک امر خاص باشد یا یک امر عام؟ امر خاص در همه جوامع وجود دارد، اما وقتی فراوانی آن به حدی شد که یک امر عمومی شود، آنگاه نگرانکننده خواهد بود شبیه آنچه در جامعه ما در حال رخ دادن است.
میتوان اینگونه قتلها را به مقولههای زیر تقسیم بندی کرد:
۱_ قربانی کردن فرزندان به منظور تقرب جستن و بارش نعمات و جلب رضایت بتان که از اولین نوع فرزندکشی است.
۲ _ کشتن فرزند به دستور خداوند برای اثبات صداقت و اعتقاد به خدای باری تعالی و سر برون آوردن از آزمایشی الهی.
۳_ کشتن فرزندان به خاطر اختلافهای سیاسی و باورهای سیاسی با نوع رسمی و قانونی آن به شکل اعدام و یا اجازه کشتن فرزندان به صورت غیرقانونی و مخفیانه و یا حذف فرزندان به دلیل ترس از افشاگریها به صورت ترور یا صحنه سازیهای خاص.
۴ _کشتن فرزندان به خاطر وجود تفاوت در باورها، سلیقهها و سبک زندگی فرزندان با پدر و مادر.
۵_ کشتن فرزندان به دلیل ضربههایی که فرزندان بر آبرو و وجاهت اجتماعی خانواده میزند.
۶_ رسیدن به لذتهایی توسط والدین و ترس از افشا شدن آن مانند تجاوز به دختر ۱۷ ماهه و به قتل رسیدن او.
به راستی این نوعشناسی و مقولهبندی انواع قتلهای فرزند را چگونه میتوان بر اساس نظریهها و تئوریهای آسیبشناسی اجتماعی تبیین کرد، از تئوریهای روانشناسی، روانشناسی اجتماعی، جامعه شناسی، سیاسی، دینی، اقتصادی، پزشکی و روانپزشکی آیا تئوریها و تبیینها قادر به بیان چرایی اینگونه کنشها هستند یا خیر؟ اگر هستند چرا ما در طول تاریخ حیات بشر که با این پدیدهها دست به گریبان بوده و هستیم هنوز نتوانستیم هیچگونه راهکار عملیاتی برای پیشگیری و جلوگیری از چنین وقایعی را مطرح و اجرایی کنیم، برای تبیین این گونه کنشها نیاز به فرصتها و مطالعاتی بسیار عمیق و به دور از هرگونه داوری دارد.
در این مقال فرصت بررسی همه تئوریها و تبیین اینگونه رفتارهای آسیبزا ممکن نیست، اما در همه این نوع رفتارهای آسیبزا میتوان یک باور و یک اعتقادی را در مجرمان و کنشگران قاتل بیرون کشید و آن این است که مخالف من و عقایدم باید حذف شود و فردی که مانع رسیدن من به اهداف معنوی و یا مادی من است، باید از سر راه برداشته شود، به عبارت دیگر کسی که به منافع من اعم از مادی و معنوی میتواند ضرر بزند و سد راه من شود و من را به آن مرحلهای که میخواهم چه مرحله مادی چه مرحله معنوی چه تعالی خدا چه رسیدن به مطامع مادی چه از دست دادن حیثیت و آبروی اجتماعی باید حذف شود.
به عبارت دیگر فرد برای خود این حق را قائل میشود که خود قاضی شود و در قضاوت خود مانع را در فرزند خود میبیند و خود مجری احکام میشود و اقدام به حذف فیزیکی فرزند خود میکند، در این نوع نگاه آنچه اهمیت دارد منافع فردی و رسیدن "من" به مطامع و اهداف خود است و دیگری که همان فرزند است هیچگونه حق و حقوقی ندارد و چون من خود را مالک او میدانم، هر نوع رفتاری را با او میتوانم داشته باشم و این نشاندهنده شکلگیری پدیده " اتمیزه و ذرهای شدن" جامعه است که در این ذرهای شدن و اتمیزه شدن "من"، اخلاق و انسانیت و همه ارزشهای انسانی را زیر پا میگذارم تا به اهداف خود برسم.
نکته بسیار مهم این است که چرا برخی عشق به فرزند خانواده و عاطفه پدری و مادری را زیر پا میگذارند و حاضر به کشتن فرزند خود میشوند، به نظر میرسد مهمترین علت شکل گیری این پدیده خالی شدن جامعه از کنشهای عاطفی مثبت و گرایش به سمت ذرهای شدن و اتمیزه شدن است برای رها شدن از این فضای پر از نفرت، کینه، خشونت و قتل یکی از بهترین راهکارها آموزش کنشهای عاطفی مثبت مثل عشق، دوست داشتن و نگاه انسانی داشتن به هم است و نه نگاه ابزاری.
از جمله راهکارهای دیگر نیز میتوان به آموزش تحمل مخالف و پذیرش نوع نگاههای متفاوت به زندگی و پذیرش این اصل که مثل هم شدن هرگز، پذیرش اختلاف و تنوع آری، تغییر در ساختارهای آموزشی جامعه و بالا بردن حس تعلق اعضای جامعه به یکدیگر و توسعه مشارکت اجتماعی و پذیرش تنوع در نظام اجتماعی و فرهنگی و سیاسی اشاره کرد.
نظر شما