به گزارش ایمنا، روزنامه خراسان نوشت: ماجرا از برنامه خندوانه با حضور فیروز کریمی و خداداد عزیزی شروع شد. شاه حسینی در بخشی از برنامه رو به مهمانها میکند و این را میپرسد: «اسم ۳ تا نویسنده ایرانی رو بگین؟» عزیزی میگوید: «خودت میتونی اسم ۳ تا نویسنده رو بگی؟» و فیروز کریمی هم واکنش پرحاشیه دیگری از خودش نشان میدهد و به شوخی میگوید: «نویسنده های ایرانی بیکار هستن و ما به اون ها کاری نداریم». رامبد هم در تمام این مدت میخندد و نظارهگر ماجراست. بعدش هم ویدئوی این بخش از برنامه به سرعت در شبکههای اجتماعی دستبهدست میشود و در توضیح آن، بیشتر از همه یک جمله تکرار شده است: «خنده به مرگ یک فرهنگ». این اتفاق بهانهای میشود تا به سراغ مردم کوچه و خیابان برویم و از آنها بخواهیم که اسم سه نویسنده را برایمان بگویند.
در این گزارش، به پنج نقطه مختلف شهر از لحاظ فرهنگی سر زدیم و از ۵۸ نفر این را پرسیدیم. سپس گپ کوتاهی با همه آنها درباره اینکه خودشان چند ساعت در هفته مطالعه میکنند، چرا سرانه کتاب خواندن در کشور ما پایین است و… زدیم. در پرونده امروز زندگیسلام، تلاش کردیم تا پاسخها به این سوال، سن، جنسیت، میزان تحصیلات و… افرادی را که با آن گفتوگو شده به صورت دستهبندی شده با شما در میان بگذاریم. قبل از آن و به عنوان یک نکته حاشیهای، جالب است بدانید که در زمان مراجعه به افراد برای گفتوگو، بعضی از آنها قبل از شنیدن سوال گفتند: «من هنوز تصمیم نگرفتم به چه کسی رأی بدهم، پس گفتوگو نمیکنم» که البته بعد از متوجه شدن درباره موضوع گزارش، به سوالات ما پاسخ میدادند. چرا مطالعه در زندگی ما کم رنگ است؟ ماجرای فیروز کریمی و خداداد در خندوانه، واقعیت دور بودن جامعه از مطالعه را پیش چشمان ما عریان کرد سیدسورنا ساداتی | روزنامهنگار چند روزی است که واکنشها به حضور فیروز کریمی و خداداد عزیزی در خندوانه، بهخصوص بخشی که مربوط به اسم بردن از سه نویسنده ایرانی بود ادامه دارد؛ منتقدان میگویند بهتر بود خداداد عزیزی اسم سه نویسنده را میگفت، فیروز کریمی نباید نویسندهها را بیکار توصیف میکرد و رامبد جوان بهعنوان یک چهره فرهنگی نباید در مقابل این ماجرا آنطور قهقهه میزد.
واقعیت این است که نفس حضور این دو نفر در خندوانه که این روزها هر روز تکراریتر از قبل میشود صرفاً خنداندن مخاطب بود. خندوانه با بحران ایده مواجه است و راحتترین کار، آوردن سلبریتی بامزه به استودیو است. از خداداد عزیزی و فیروز کریمی هم نباید انتظار خاصی داشت؛ فقط کاش فیروزخان شیرین زبان، آن شوخی را با نویسندهها نمیکرد و کاش حداقل رامبد واکنش بهتری نشان میداد، اما نباید فراموش کرد که فیروزخان و خداداد هم بخشی از همین جامعه هستند. از قضا چندان اهل تظاهر هم نیستند و یک واقعیت عریان را بهتصویر کشیدند. واقعیتی مبنی بر اینکه بدنه جامعه ما از مطالعه دور است یا بهتر است بگوییم با مطالعه بیگانه است. حضور ذهن نداشتن خداداد، شوخی نسنجیده فیروزخان و قهقهه رامبد این فرصت را پیشروی ما میگذارد که مرور کنیم چرا جامعه آن ارتباطی را که باید با دنیای مطالعه ندارد.
۱) نچشیدن طعم شیرین مطالعه
سیستم آموزشی ما از سالهای بسیار دور تا همین اواخر و شاید همین حالا، با روندی که دانشآموز را ارزشیابی میکرد و آموزش میداد طعم شیرین مطالعه را به تلخی میکشاند؛ به طوری که آدمها از نفس مطالعه بیزار میشدند. از کلاس اول برای بهبود روخوانی، دانشآموزان ناچار بودند ساعتهای طولانی یک درس را بارها بخوانند و خط ببرند و در اصل بهنوعی شکنجه شوند. ادبیات فارسی به آن شیرینی با الزامآور بودن حفظ اشعار تبدیل به یک درس زمخت میشد. حتی در مدارس ما، ریاضی هم مثل تاریخ به شکل حفظ شدنی تدریس میشد. همهچیز باید حفظ میشد و خبری از درک مفاهیم نبود. حکایتهای شیرین سعدی را میخواندیم و بهجای لذت بردن از آنهمه رندی و نکتهسنجی، باید کلمات سختش را حفظ میکردیم و زیر لغات جدید خط میکشیدیم.
۲) اهل گوش دادن هستیم
بیشتر ما بهخاطر تاریخ اجتماعی کُهن، حکایت و داستانهای قدیمی و شفاهی و در کل مخاطب سخنرانیهای یکطرفه بودن، عادت به شنیدن داریم، بهاینکه یکنفر جای ما فکر کند و نتیجه را به ما بگوید. بهطور مثال یک نفر اگر بخواهد تغییری در کسب و کارش بدهد ترجیح میدهد در جلسات حضوری و آنلاین شرکت کند و ۵۰۰ هزار تومان هزینه شرکت در همایشها یا خرید سیدی را بدهد تا اینکه ۲۰۰ هزار تومان برای خرید چند کتاب هزینه کند. چون شنیدن راحتتر از خواندن و فکر کردن و دستهبندی موضوعات است.
۳) امان از کتابهای بازاری
از سه دهه قبل که رمانهای عشقی و جنایی ایرانی، با محتوایی بسیار نازل و ادبیاتی سطحی، بازار نشر را قبضه کردند، تا این روزها که کتابهای کودک سوپر مارکتی با تصویرسازیهای غیراستاندارد و قصههای فاجعه ذهن بچهها را درگیر کردهاند و از همه مهمتر کتابهای زرد دنیای روانشناسی و موفقیت که مخاطب را به فکر عمیق فرو نمیبرند و فرمولهای چند دقیقهای میدهند، هر کدام باعث شدند مخاطب ذائقهاش از آثار منسجم و قوی دور شود و احساس کند با خواندن چند صفحه کتاب انگیزشی دانایی لازم را دارد.
۴) دیدگاه اشتباه راجع به مطالعه
بسیاری از ما نگاه اشتباهی به مطالعه داریم. فکر میکنیم یک زندگی که سالها بر پایه عادتهای غلط بوده، یک رابطه زناشویی که مدت طولانی درگیر رفتارهای اشتباه بوده، یک کسب و کار که بدون مطالعه و رعایت پیشنیازها شکل گرفته و… را میتوان با مطالعه نجات داد. مطالعه در زندگی کسی تحول ایجاد نمیکند. مطالعه ابزار است، آدم را قویتر میکند، اما برای ایجاد تغییر در زندگی لازم است بدانیم بعد از مطالعه، باید روندهای موجود در زندگی را تغییر دهیم. باید در مقام عمل زندگی را دستخوش تغییر کنیم. باید حوصله بهخرج دهیم تا دانستههایمان در مقام عمل محک بخورند. همانطور که مشکلات زندگی طی سالها ایجاد شدهاند، تغییر آنها هم زمان زیادی طول میکشد. وقتی انتظار غلطی از مطالعه داریم بهمحض اینکه آثارش را در زندگی حس نکنیم ناامید میشویم و از آن دست میکشیم یا سراغ کتابهای سطحی با عناوین پرطمطراق میرویم که عملاً کارآیی ندارند.
۵) تنوع ژانر نداریم
طیسالهای اخیر در بازار نشر کشور آثار متنوعی برای سلایق خاص منتشر نشده است. جذب مخاطب، ایجاد عادت مطالعه و استمرار آن، نیازمند یک قلاب اولیه است که بر پایه خواست مخاطب شکل میگیرد؛ هنوز ما عناوین جالبی برای علاقهمندان به فوتبال نداریم، رمانهای جنایی معروفی که در دنیا مخاطب بسیاری دارند در ایران یا ترجمه نمیشوند یا اگر بشوند توسط ناشران گمنامی است که با ترجمههای ضعیفشان مخاطبی را جذب نمیکنند. حوزههایی مثل فانتزی، سرگرمی، تردستی، کامیک بوک، جغرافیا، بیوگرافی و… از گونههای پرطرفدار کتاب در دنیا هستند که در کشور ما تولید داخلی خوب و ترجمه مناسبی از آنها نیست.
۶) چرخهای رسانهای نداریم
دنیای کامیک بوکهای ابرقهرمانی، دنیای ماجراجویانه تن تن، انیمهها و مانگاهای ژاپنی و تولیدات جذاب سینمایی و سریالی هالیوودی همه مثالهای جالبی از همکاری دنیای نشر و سینما هستند. خیلیها با تماشای فیلم ارباب حلقههای جکسون کتابخوان شدند، خیلی از کتاب خوانها هم بعد از شنیدن خبر تولید اثر سینمایی از کامیکبوکها فیلمبین شدند.
۷) زمانهای مرده را زنده نمیکنیم
برای بسیاری از ما کتاب خوانی یک فرایند دشوار است که نیاز به تمرکز دارد، در مترو، اتوبوس، قطار، زمان انتظار در بیمارستان، در آرایشگاه و… نمیتوانیم کتاب بخوانیم چون باید با حوصله یادداشتبرداری کنیم، با تمرکز و بدون سروصدا کتاب بخوانیم و… اما مطالعه هر کتابی اینطور نیست. همان داستان نبود تنوع ژانر در بازار نشر ما باعث شده به سراغ رمانهای پلیسی روان، دایرهالمعارفهای ساده، کتابهای مصور و… که هر کدام تمرکز زیادی نمیخواهد، نرویم و زمانهای مردهمان را زنده نکنیم.
۸) پادکست و خلاصه کتاب
پادکستهای کتاب خوانی، خلاصهکتابهای موجود در نرمافزارها و… هیچکدام نباید جای خود کتاب خوانی را بگیرد. این ابزارها فقط در این اندازه که بتوانند ما را با یک کتاب و ایده اولیهاش آشنا کنند، کاربرد دارند، در حالی که باعث ایجاد توهم دانایی در بسیاری از ما میشوند و خود فرهنگ مطالعه را زیر سوال میبرند. میشود از کسی که خلاصه یک کتاب را در ۳۰ دقیقه میخواند و کلی از این خلاصه کتابها را خوانده است، توقع داشت با دنیای یک کتاب زندگی کند و اسم نویسندهاش را بهخاطر بسپارد؟ یا ایده اصلی کتاب را بازگو کند؟
نظر شما