به گزارش ایمنا، روزنامه اعتماد نوشت:
۱- هنوز در حال جابه جایی و یله دادن بودیم که سیم خاردار سرخ، باشوی کوچک را در محوطه جریمه زد اما قاضی ۴۳ ساله کرجی نه سوت زد و نه حتی دستش را به سمت جیبش برد تا باور کنیم یکی از ملتهب ترین دربیهای این سالها را تجربه خواهیم کرد. شاید اگر داور نقطه پنالتی را نشان میداد و در ازدحام توپچیهای عاصی کار خودش را میکرد، ادامه نبرد با آرامش بیشتری دنبال میشد و قار قار کلاغها سکوت آزادی را به هم نمیریخت.
۲- فرهاد مجیدی که شانه به شانه شاگردانش درکنار نیمکت برزخی قدم میزد، میتوانست برنده نیمه اول دربی باشد. او وقتی در عکس دو نفره ابتدای بازی با یحیی لبخند میزد لابد نمیدانست دربی نود و پنجم قرار است روی بی رحم خود را به رخ فرمانده جوان بکشد. او اگر کمی خوش اقبال بود در همان ۴۵ دقیقه نخست نسخه قرمزها را میپیچید اما یک حامد لک آماده و یک دیوار دفاعی کم اشتباه مجوز ندادند شکارچیان لاجوردی کار را تمام کنند و چنان پیش بتازند که یحیی به تمام جادههای پیش رو مشکوک شود.
۳- نیمه مربیان را اما گل محمدی از مجیدی برد و با تعویضهای طلاییاش در ابتدای نیمه دوم رد طناب را روی گلوی رقیب نشاند. وقتی قائدی با نقشه نیمکت سرخ به یک باره خلع سلاح شد و در نقش کبریتی بی خطر کمترین مزاحمت را برای سیم خاردارهای سرخ ایجاد کرد و وقتی مردان خط آتش پرسپولیس شبیه شیرهای گرسنه بارها غریدند همه چیز برای آنکه آب از سر لشکر آبی بگذرد و بچههای یحیی در گوشهای از میدان همدیگر را تنگ در آغوش بگیرند، فراهم شد. یک شوت دهشتناک از مقانلو و تیر خلاص آل کثیر سبب شد تا باد در گوش توپچیهای قرمز شادترین ترانهها را بخواند و هیچکس در اوج استیصال به دلداری مردان مغموم اردوگاه مقابل نشتابد. اینجا بود که فرهاد با یک حساب سرانگشتی فهمید که دروازههای اندوه به رویش گشوده شده و اگر دست روی دست بگذارد با دستهای کاملاً خالی فاصله نیمکت تا رختکن را گز خواهد کرد.
۴- عصر از پهلویی به پهلوی دیگر غلتید و تاریکی از جای خود کمی تکان خورد اما فرهاد در سیطره ابرهای باران زا از جای خود تکان نخورد و تعویضهایش نیز نتوانست مانع غرق شدن مردی شود که خوب میدانست زمین گیر شدن در دربی چه تبعاتی خواهد داشت.
۵ - واپسین ثانیههای دربی نیز با دعوا و درگیری و فحش و فضاحت و خوشههای خشم سپری شد و آبیهای بی حوصله و سرخهای هیجان زده به خاطر یک دستمال قیصریه را به آتش کشیدند تا کارت قرمز از جیب داوری که نتوانست روی دست عدالت بلند شود، خارج شود و هوا برای دقایقی بس ناجوانمردانه شود. پلان اکشنی شبیه پلانهای آبگوشتی دربیهای دیر و دور.
۶- دربی بالاخره تمام شد و یحیی در میان هیاهوی شاگردانش نفسی از ته دل کشید و در جلد سکانداری پیروز فرو رفت. کمی آن طرف تر این فرهاد مجیدی بود که چون برگ خزان خسته و درهم شکسته به روزهای صعب پیش رو فکر میکرد.کاش پرندهای کوچک و تکیده در آن دقایق بهت آور میتوانست تنهایی مردی که بهار را نفرین میکرد، پر کند.
۷- و زندگی ادامه دارد مادامی که سهم ما از دربی همین شگفتیها و حیرانی هاست. اینک خورشید همچنان می دمد و سکوهای خالی به آرزوهای سرخ دل باخته و آفتاب در مرز خواب و بیداری به روزی دیگر و دربی دیگری فکر میکند تا شاید ورق برگردد و عروسی سر از کوچهای دیگر درآورد. پس سفر بخیر ای عشق بی قرار زودگذر… سفر بخیر!
نظر شما