۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۱۴:۳۵
یک قل تب، یک قل درد

غمخوار خواهر و برادر بودن، احساسی نیست که محدود به جنسیت و فرهنگ یا حتی سن و سال شود اما انگار این احساس در وجود دوقلوها بیشتر است.

به گزارش ایمنا، روزنامه جام جم نوشت: دوقلوهایی که نه تنها از اولین روزهای تولد که حتی دوران پیش از تولد را هم در کنار هم گذرانده‌اند و شاید حق دارند که از احساسات مشترک عجیب بین خودشان طوری تعریف کنند که ما تک قل ها چیزی از آن سر در نیاوریم؛ احساسات مشترکی که به قول خودشان باید قل نفر دیگری باشید تا بفهمید ما چه می‌گوئیم. همین تعبیر و توصیف آنها از حس و حال مشترکشان بود که ما را به این فکر انداخت تا در آستانه ۲۲/۲ و روز دوقلوها و چند قلوها - که ایده و پیشنهاد خلاقانه انجمن دوقلوهای ایران و موسسانش یعنی برادران خاصه تراش است - سراغ دوقلوهایی برویم که در این روزهای کرونا زده، جواب آزمایش کرونایشان مثبت شده بود و نتیجه چیزی جز آنکه ما فکر می‌کردیم، نبود. اینکه آنها مشکلی افزون بر دمای بالای بدنشان و ضعف و بی حالی و سرفه‌های مدام و پشت سر هم داشتند؛ آن هم غصه درد کشیدن قل دیگرشان بوده است.

۴۰ سال شباهت

برادران دوقلوی نوید، امروز و در آستانه ۴۰ سالگی هم مثل هم لباس می‌پوشند، مثل هم حرف می‌زنند، شغلی تقریباً مشترک دارند و تقریباً جایی نیست که کسی آنها را بدون حضور قل دیگر دیده باشد. مجید نوید می‌گوید: «ما با هم درس خواندیم، با هم کنکور دادیم، با هم انتخاب رشته کردیم و درنهایت در یک رشته و یک دانشگاه قبول شدیم.» حتی محل خدمت سربازی شأن هم مشترک بود و به قول خیلی از دوستان و اطرافیانشان، بالا رفتن سن و اضافه شدن دغدغه‌های جدید به زندگیشان هم راه آنها را از هم جدا نکرد: «باید دوقلو باشید تا متوجه این وابستگی بشوید.» وابستگی زیادی که در روزهایی که هر دو برادر مبتلا به ویروس کرونا شدند هم باعث شد تا این بیماری از حالت معمول، برایشان سخت‌تر شود. آن قدر که نگرانی از سرنوشت این ویروس لعنتی که پیر و جوان نمی‌شناسد بشود درد و برود و اضافه شود بر باقی دردهای جسمشان؛ درد اینکه برادرم حالش خوب است؟

می‌گویند اصول بهداشتی را رعایت می‌کردند اما زمانی که به تنهایی در کنار هم بودند همه چیز برایشان مثل روز معمولی و بدون کرونا بود: «خب ما صبح تا شب کنار هم بودیم و فکر می‌کردیم سالم هستیم. برای همین مثلاً زمانی که در خودرو کنار هم بودیم، ماسک‌هایمان را از صورتمان برمی داشتیم.» و همین بالاخره کار دستشان داد و چند روزی از تعطیلات نوروز نگذشته بود که سرفه‌های مجید شروع می‌شود: «از خواب که بیدار شدم، سرفه‌های مدام و پشت سر هم کلافه‌ام کرده بود. راستش به هرچیزی فکر می‌کردم جز کرونا.» او چند ساعتی صبر می‌کند تا حالش بهتر و راهی محل کارش شود ولی با هیچ دمنوش و آب گرمی گلویش صاف نمی‌شود: «با این حال، تلفن را برداشتم و به حمید زنگ زدم تا قرارهای کاری‌مان را با هم چک کنیم.» و پیش از سلام، اولین چیزی که پشت تلفن از صدای برادرش به این طرف خط می‌رسد، سرفه‌های او بوده است: «سرفه های هردوی ما درست از صبح آن روز شروع شده بود و فهمیدیم مثل همه بیماری‌هایمان، این بار هم همزمان مبتلا شده‌ایم.» مثلاً ممکن است خیلی از آدم‌ها از همدیگر کرونا بگیرند اما تا این اندازه همزمان و علائمی آن قدر شبیه هم، انگار فقط برای دوقلوهاست. مجید نوید تعریف می‌کند تست مان مثبت شد. علاوه بر سرفه، بی حال شدیم و بدن درد گرفتیم و هرکدام در خانه‌ای جداگانه قرنطینه شدیم. اما ماجرا آنجا سخت شد که در هفته دوم، مجید نفس تنگی گرفت، اکسیژن خونش پایین آمد و در اوج روزهای پیک چهارم، خودش را به بیمارستان‌های شلوغ رساند و بستری شد: «حال خودم اصلاً خوب نبود. به سختی نفس می‌کشیدم اما بغض هم راه گلویم را بسته بود. نگران حمید بودم که نکند او هم نیاز به بستری شدن داشته باشد و من نتوانم کنارش باشم.» می‌گوید ترس و غم‌هایش دو برابر بود. با هر علائمی که در خودش می‌دید، فکرش به سمت قل دیگرش می‌رفت و هر بار که می‌خوابید با تشویش و نگرانی از بی خبری چند ساعته از برادرش بیدار می‌شد: «روزهای خیلی سختی را گذراندیم. هر روز به این فکر می‌کردیم که کاش زمانی که کنار هم بودیم ماسک می‌زدیم؛ کاش من گرفته بودم ولی مجید نه.» فکری که حمید هم به همین ای کاش‌ها اما برعکسش فکر می‌کرده است که کاش مجید حالش خوب بود و من فقط غم و سختی بیماری خودم را به دوش می‌کشیدم.

حالا آن روزهای سخت را پشت سر گذاشته‌اند و تازه‌ترین آزمایش ویروس کووید -۱۹ منفی شده است و به قول خودشان، هردویشان تا چند ماهی واکسینه هستند: «خوبی اش این است که اگر آن روزها از فکر و غصه همدیگر شب و روز نداشتیم اما حالا خیالمان راحت است که هردوتایمان گرفته‌ایم و دیگر نگرانی بابت ابتلای دیگری نداریم؛ هرچه بود، تمام شد و رفت.» اما انگار این حال مشترک در روزهای خوش و ناخوشی شأن همچنان ادامه دارد.

به فاصله ۳ روز

خانواده علیزاده، بدشانسی آورده‌اند؛ آنها در تمام این یک سال و چند ماه همه‌گیری کرونا، جزو خانواده‌هایی بوده‌اند که دور همه مهمانی‌ها را خط کشیده و مدت‌هاست پایشان را از تهران بیرون نگذاشته‌اند. تنها راه ورود ویروس به خانه، رفت‌وآمد قل کوچک‌تر به محل کارش بوده است که همین هم می‌شود و بالاخره همه را گرفتار می‌کند. فرناز علیزاده، قل چند دقیقه بزرگ‌تر از روزی می‌گوید که الناز از سر کار برگشت. حالش خیلی خوش نبود و خودش را در اتاقش قرنطینه کرد: «و دقیقاً سه روز بعد از اولین ناخوش احوالی الناز، علائم من هم شروع شد.» فرناز از تمام بیماری‌های دوره نوجوانی و جوانی شأن می‌گوید که با خواهر دوقلویش درد مشترک داشته‌اند: «مثلا به خاطر ندارم که یکی از ما سرما بخورد و دیگری حالش خوب باشد.» اما انگار این ماجرا آن قدر عمیق است که محدود به همین سرماخوردگی‌های واگیردار نمی‌شود: «مثلا یادم هست که ۱۰ سال پیش، من کمرم را به دلیل دیسک کمر عمل کردم؛ روز عمل من، الناز هم کمردردی گرفته بود که تا آن روز تجربه‌اش را نداشت.» النازی که هیچ وقت کمرش برایش مشکل ساز نشده بود و واقعاً عجیب بود که روز عمل خواهر دوقلویش، کمردرد بی سابقه‌ای بگیرد و اصلاً همین تجربه‌ها باعث شده است که آنها این ارتباط عجیب بین خودشان را باور کنند: «برای همین چیزها بود که از روز اول هم شک نداشتیم اگر یکی از ما کرونا بگیرد، دیگری هم مبتلا خواهد شد؛ همین اتفاق هم افتاد. چون الناز از اولین روزهای شیوع ویروس کرونا و به دلیل رفت‌وآمدش به محیط کار، همه چیزش را مثل وعده ناهار و شامش از ما جدا کرد و گاهی در خانه هم ماسک می‌زد.» اما بالاخره بیماری خواهر شاغل، گریبان خواهر در خانه مانده را هم می‌گیرد و سه روز بعد از بیماری الناز، فرناز هم بدحال می‌شود. سه روزی که خودشان هم تعجب کرده بودند چطور الناز بیمار است و فرناز نیست؛ اما خوبی‌اش این بود که قل بزرگ‌تر می‌توانست از قل کوچک‌تر پرستاری کند: «آبمیوه طبیعی می‌گرفتم و پشت در اتاقش می‌گذاشتم؛ آب نمک برایش درست می‌کردم و دستگاه بخور را آماده می‌کردم تا استفاده کند. دیگر خیلی که دلم برایش تنگ می‌شد، دوتا دوتا ماسک و شیلد می‌زدم و به هوای دادن قرص‌هایش، داخل اتاقش هم می‌رفتم.» اما روز سوم به چهارمین روز نمی‌رسد که علائم فرناز هم شروع می‌شود. انگار که هیچ چیزی نتوانست مانع این گردد که روند بیماری‌های مشترک این دو خواهر از همدیگر جدا شود: «راستش آسیب روحی این بیماری از آسیب‌های جسمی‌اش برای من خیلی بیشتر بود.» الناز هم همین را می‌گوید و سرفه‌هایی که پشت در اتاقش از فرناز به گوش می‌رسید، حالش را بدتر از آن چیزی که بود می‌کرده است. الناز تعریف می‌کند: «سرفه امانم را بریده بود؛ زیر سرم بودم اما تلفن یک لحظه هم از دستم نمی‌افتاد که از این اتاق به اتاق فرناز زنگ بزنم و خیالم راحت شود که حالش بدتر نشده و نیاز به دکتر و بیمارستان و سرم ندارد.» کرونا روزهای سختی را برای خواهران علیزاده رقم زد؛ روزهایی که صدای سرفه‌های بی امانشان در خانه با همدیگر قاطی می‌شد اما هیچکدام نمی‌توانستند مرهم دردهای قل دیگرشان باشند.

کد خبر 492648

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.