به گزارش ایمنا، الهام فخاری عضو کمیسیون فرهنگی و اجتماعی شورای شهر تهران در پاسخ به پرسش ویژگیهای «شهر شاد» به «شهرگاه» میگوید: «من در شهری پرورش یافتم که هنرمند و درودگر، کارمند و کاسب در یک محله در کنار هم زندگی کردهاند. در رفتوآمد روزمره به مدرسه، شهروندان نابینا و کمشنوا را در کنار خود داشتهام. مردم، هویت خود را با سربلندی، هویت و پیشینه شهر گره زدهاند؛ هرچند گیر و گرهها و بازدارندههایی هم در زندگی شهروندیشان بوده اما فهمیدند که برای شاد زیستن در جایی، باید شما خود را از آنجا و آن شهر را از آنِ خود بدانید».
برای فخاری، امنیت در اولویت و برابری از عوامل فراهمساز شادکامی شهروندان است. او ارائه تعاریفی ملموس از شادی فردی یا گروهی شهروندان را پیشنیازی اساسمند برای توجیه و تفهیم مفهوم «شهر شاد» میداند تا به مدد آن و به پشتوانه دید وسیع جامعهشناسانه درک کرد که اگر تجربه زیست شهری سرشار از ناکامی، گرفتاری، دیر شدن، جا ماندن، سرخوردگی، بیجا ماندن مانند اجارهنشینی و دشواریهایش و نابرخورداری باشد، ترس و اندوه و خشم درون شهروندان رسوب میکند و مایه ازهمگسیختگی درونی و اجتماعی خواهد شد. ناروشنی آینده و نبود امنیت روانی برای اداره کردن زندگی، یکی از تهدیدهای جدی سلامت روان و بازدارندههای شادکامی به شمار میرود.
شهروندان هر چه با عمیقتر شدن دره میان آنچه هستند با آنچه دوست دارند یا حق خود میدانند، روبرو شوند، تجربه شادی کمرنگتر میشود. حال این سوال مطرح است که مگر شهرها فقط با ابلاغ و دستور یا نقش و نگارهای رنگارنگی، تبدیل به فضای بهتری برای شاد زیستن خواهند شد؟
الهام فخاری دارای مدرک دکترای تخصصی روانشناسی تربیتی و در این سالها، رئیس شورای اسلامی استان تهران هم بوده است. مشروح گفتگو با او را که پیشتر در «پانزدهمین شماره مجله الکترونیک شهرگاه» منتشر شده است، در ادامه میخوانید:
* زمانی که بحث «شهر شاد» به میان میآید، چندین مفهوم کلیشهای به ذهن متبادر میشود که شامل رنگآمیزی در معابر و اماکن عمومی شهر، برگزاری جُنگها، رقصهای محلی مردانه، آویزان کردن تزئینات رنگی در برخی اماکن و فعالیتهای معدود دیگری از این دست است. برای شما یک شهر شاد چه مفهوم و تعابیری دارد؟ از نگاه شما، یک شهر باید چه مؤلفههایی را به لحاظ اجتماعی، روانشناختی، سیاسی، شهرسازی، معیشتی، سمعی و بصری، مدیریتی، شهروندی متناسب با همه اقشار، کودکان، جوانان، سالمندان و.. داشته باشد که در رده شهرهای شاد قرار گیرد؟ چنین مؤلفههایی بیشتر در فرم شهر، معنا و مفهوم پیدا میکنند یا در محتوای آن؟
شهرها به خودی خود شاد یا ناشاد نیستند، بلکه میتوانند شرایط و فضاهایی امن، برابر و در دسترس و زمینهساز تجربههای خوشایند برای شهروندان باشند. همچنین شهری از ویژگیهای شهر شادیآفرین برخوردار است که مردمانش شادکام باشند. برای پرداختن به شهر شادیآفرین یا خوشایند برای شهروندان، نخست باید به تعریف شادی و عاملهای اثرگذار بر آن بپردازیم. به قضاوت فرد از درجه یا میزان خوشایندی یا سازگاری کیفیت زندگی با خواستههایش، «شادمانی» گفته میشود. در تعریف شادمانی، خوشایندی همان ارزشمند و دوستداشتنی دانستن زندگی از سوی خود فرد است. افزون بر پاسخ به نیاز و کامیابی درونی در همه فرهنگها، ملاکهایی از خوبی و بدی وجود دارد که افراد جامعه بر پایه آن ملاکها، خوشایندی یا ناخوشایندی زندگی خویش را ارزیابی و داوری میکنند. شادمانی را اینکه فرد چقدر زندگی خود را دوست دارد هم تعریف کردهاند. شادی، تجربهای درونی و دارای درجه محسوب میشود که یک هدف یا وضعیت خاص نیست، بلکه دریافتی هیجانی و عاطفی است که زیرساختی شناختی و ذهنی دارد. همچنین شادی، تجربه شناختی فردی است و اگر درباره گروهی مطرح شود، منظور شمار یا درصد کم یا زیادی از افراد گروه شاد یا ناشاد خواهند بود. به دلیل آنکه شادی، زیرساخت شناختی دارد به قضاوتها، نظام باورها و ارزشها مربوط است. از یکسو، کسی را برخوردار از داشتهها و فرصتها میتوان یافت که ناشاد است چون وضعیت خود را با نظام باورها و ارزشهایش ناسازگار میداند یا در مورد ارزشها و نیازهای خود دچار سردرگمی و آشفتگی است. از سوی دیگر، فردی دریافتی هماهنگ از آنچه که دوست دارد و آنچه هست، داشته که در زندگی ساده شادمانی را تجربه میکند. شادی، عاطفه و هیجان درونی است و از عاملهای پیرامونی، بافت اجتماعی و اقتصادی هم اثر میپذیرد. عواملی مانند نظام باورها و ارزشها، خودباوری و خود ارزندهپنداری یا خود ناارزندهپنداری و خودکارامدی، افراد را دستخوش دگرگونی میکنند. باورها و ارزشها، شخصیت، خودارزندهپنداری، بازخوردها از خود و زندگی، وضعیت و امنیت اقتصادی، سرگرمیها و چگونگی گذران وقتهای غیرکاری با تجربه حس شادکامی پیوند دارند. همچنین پیوندها و شبکه و سرمایه اجتماعی، کار و پیشه، تندرستی و سلامت روان، جنسیت، وضعیت تأهل، خشنودی کاری، وضعیت و امنیت اجتماعی، فضاهای خصوصی و همگانی شهری و روستایی، امنیت خود بودن، امکان و فرصتهای انتخاب شهروندی و امید به آینده هم از جمله عاملهای اثرگذار بر شادکامی و شادی افراد هستند.
علاوه بر این، ساخت روانی آدمی در برابر عاملهای درونبنیاد و برونبنیاد محیطی و اجتماعی، دادههای دریافتی را پردازش میکند. این پردازش شناختی و ذهنی، واکنشهای عاطفی و هیجانی را برمیانگیزد که برخی مانند شادی مثبت و برخی دیگر، ترس یا اندوه منفی نامیده شدهاند. در تعریف «شادی» برخی بر این باورند که وقتی آدمی در برآورده شدن نیازهایش کامیاب باشد، بر پایه پردازش و قضاوت شناختی و ذهنیاش، احساس و هیجانی را تجربه میکند که از آن به عنوان خوشحالی، شادی و خرسندی یاد میشود. چگونه شاد زیستن وابسته به فرهنگ، پرورش و بالندگی، آموزش، ملیت، دین و آئین و عاملهای اجتماعی خواهد بود.
اکنون که به تعریف «شادی» پرداختیم، بهتر میتوان فهم کرد که شادی فرد چگونه در فضای زندگیاش رقم خورده و بر فضای اجتماعی، روند رفتارها و برداشتهایش تأثیر میگذارد. کاهش شکاف طبقاتی، دسترسپذیری خدمات برای همگان، برخورداری از فرصتها و فضاهای اجتماعی همگانی، رویدادها و سامانههای شهری میتوانند زمینه شادتر زیستن در شهر را فراهم کنند. اگر بخشی از جامعه شهروندی از فرصتهای ویژه برخوردار و بخش زیادی از جامعه نابرخوردار باشند، شکاف اجتماعی و رانت ادراک شکل میگیرد. در چنین شرایطی، تعادل شناختی برهم خورده و هیجانهای منفی خشم، غم یا ترس را برمیانگیزد.
ناروشنی آینده و نبود امنیت روانی برای اداره کردن زندگی یکی از تهدیدهای جدی سلامت روان و بازدارندههای شادکامی است. حسرت و دریغ، ناامیدی، ناپایداری کاری و درآمدی، همگی بر باورهای فرد و نظام ارزشیاش اثرگذار هستند. اگر خواستهها و تمنای برآورده کردن نیازها بر آگاهی و باور به مسئولیتها و نقشها فزونی گیرد، فرد ناشادتر میشود. فضاها، رویدادها و خدمات همگانی در شهرها میتواند این شکافها را کمتر سازد و مدیریت مشارکتی امور شهری، شیوهای است که میتواند مردم را در مسئولیتهای شهروندی خود توانمندتر، فعالتر، خودکارآمدتر و شادترسازد.
زندگی شهری نباید فرد را در ایفای نقش خود، اداره کردن زندگی و فراغت ناتوان سازد. همچنین فضاهای شهری نباید شهروندان را دچار درماندگی و در بنبستماندگی کنند. خوشبختانه بسیاری از شهرهای ایرانی هنوز هم فضاهای تنهایی امن و باهم بودن سالم برای مردم فراهم میکنند که برخاسته از بافت محله و ساختار شهری محلهمحور ایرانی است. اگر در شهری افراد دارای نیازهای ویژه را در زندگی روزمره، گذرگاهها و رویدادها مشاهده نمیکنید، بدانید که این شهر زمینهساز افسردگی، تنش و گسست اجتماعی است. در بررسی شهرها این پرسش را همیشه از خود و مردم بپرسید که چقدر خود را متعلق به شهر و شهر را از آن خود میدانند؟ در بسیاری از کلانشهرها غریبههایی در رفتوآمد هستند که در بنبستهای ارتباطی، اجتماعی یا اقتصادی تقلا میکنند و درماندهاند.
* آنچه در صحبتهای شما نمود بیشتری دارد، دغدغه شهری با سرمایههای شادیآفرینی برای شهروندان است. در واقع مردم و بدنه جامعهای که نقش اصلی بازیگران یک شهر هستند چه بخواهند و چه نخواهند، از اهمیت نقششان مطلع خواهند بود. با شرایطی که زیست شهری آمادگی دریافت هر نوع آسیب و زخم جدید را چه به لحاظ اقتصادی و معیشتی و چه اجتماعی و سیاسی دارد، چگونه میتوان تعریف خود را از شادی ارائه کرد؟
شهر زمینهساز زندگی شاد بر بستر اقتصاد پویا و برابری در دسترسی به خدمات پایه معنا میشود. از جمله تعاریف متعدد شهر عبارتست از: ۱ پیوندهای اجتماعی بر پایه اعتماد، رواداری و همیاری ریشهدار باشد. ۲ فضاهای اجتماعی برای با هم بودن متناسب با سرانه جمعیت تعریف شده باشند، به گوناگونی سبکهای زندگی و سلیقه شهروندان در چارچوب قانون ارج نهاده شود، فضاها، فرصتها و رویدادهای فراغتی برای مردم از گروههای سنی متفاوت و تواناییهای گوناگون برقرار باشند. ۳ زمینه برخورداری از هنرهای عمومی فراهم و خدمات و فضاهای شهر عادلانه برای همگان دسترسپذیر باشد.
برای مثال، در شهری کهن مانند اصفهان از هر قشری که باشید در زندگی روزمره با هنرهای زنده و جاری در شهر سروکار دارید؛ از معماری تا نگارگری، نقاشی دیواری تا حجم و از همه مهمتر آنکه هر شهروند این شهر یا گردشگری که به اصفهان آمده، روایت و داستانهایی را در شهر زندگی میکند. وقتی شما داستانی با شهر دارید، بخشی از دانش و آگاهیتان در این بستر شکل گرفته، عاطفه و هیجانهایی تجربه کرده و با طرحوارههای خود سروسامان دادهاید. شهری که فضا و فرصت خود بودن بدهد، فرد میتواند در آن شهر هم امنیت تنها بودن و هم سرمایه اجتماعی و فضاهای باهمبودن داشته باشد که زمینه شاد زیستن فراهم خواهد شد. بچهها با اصفهان و جشنواره بینالمللی فیلم کودک و نوجوان، داستان یا خاطره دارند. بنابراین این شهر، بخشی از خود زیسته آنهاست و این احساس، کامیابی و شادی درونی به همراه دارد. بنابراین شهر زمینهساز شادکامی یک مقصد آرمانی نیست، بلکه برای بهبود زندگی شهروندان، یک راه و مسیر است و نباید از نداشتهها ترسید و عقبنشینی کرد. آگاه و پر امید میتوان شهرها را به سود همگان بهبود بخشید.
* برابری، نقطه عطف معیارهای شما برای دستیابی به یک شهر شاد است. این احتمال وجود دارد که شادزیستن در شهر را تجربه کردهاید یا تلاشتان بر تجربه آن بوده است. به نظر میرسد که تمرکز بر عوامل، چالشها و موانع شکلگیری یک شهر شاد، راهبردهایی را برایتان کشف کرده که امکان اجرا و عملیاتی شدن شادی به مفهوم اصیل در شهر مهیا باشد. در چنین شرایطی، آیا میتوان نمونههای موفقی از تلاش برای ایجاد شهر شاد را نام برد؟ چه ظرفیتهایی برای ایجاد شهر شاد میسر است و در این زمینه چه امکانات، تسهیلات و همکاریهایی نیاز است؟
من این واژهها را به گونه دیگری به کار میبرم. شهر زمینهساز شادی، یک شهر رنگی در پویانماییها و داستانها نیست. بهتر است به جای «شهر شاد»، بگوییم زمینهسازی شادی در شهر. زمینهسازی شادی در هر شهری شدنی است، البته اگر زیرساختها با توجه به همگان، بازشناسی و بازسازی شوند، رویدادها و تجربههای نوآورانه جریان داشته باشد، بازی و هنر برای بخشی از رویکرد مدیریت شهری باشد، احساس امنیت برای همگان برقرار شود و فرصت و فضای پایمال کردن حق دیگران به حداقل رسیده باشد. با این معیارها میتوان جایگاه شهرها از نظر زمینهسازی برای شادکامی شهروندان روی یک طیف را مشخص کرد. مدیران گوناگون در دورههایی متفاوت و شهرهای گوناگون توانستهاند با بهرهگیری از همکاری و ایدهپردازی نوآوران، متخصصان و گروههای مرجع اجتماعی، جایگاه شهر را در این طیف بهبود بخشند.
* شورای شهرها تا چه حد میتوانند در ایجاد یک شهر شاد کمککننده باشند؟
شوراهای شهرها، نهاد سیاستگذار، تصویبکننده برنامه توسعه و بودجه سالانه، ناظر و سنجشگر مدیریت شهری هستند. شورا میتواند جهتگیریها، اولویتها، رویکرد و امور شهر را تنظیم و دگرگون کند. با وجود آنکه باور دارم برای تحقق شورا مطابق قانون اساسی هنوز راه زیادی در پیش داریم، ولی اختیارات قانونی شورا برای بهبود شهرها از روزنه زمینهسازی برای شادکامی شهروندان را ناکافی نمیبینم. شوراها، شهر دوستدار معلولان در یزد، خدمات اجتماعی برای گروههای دچار آسیب در تهران، شهر بوستان و گلستان در شیراز و… را پیش بردهاند. همچنین شوراها پدافند غیرعامل برای بهبود احساس امنیت در شهرها را میتوانند در سیاستهای شهری و روستایی بگنجانند. امنیت یکی از عاملهای فراهمسازی شادکامی شهروندان است.
* در چنین شرایطی ضرورت برنامهریزیهای اختصاصی و بهرهگیری از دانش و توانمندی افراد متخصص، کارشناس، ذیربط و مرتبط برای ایجاد شهری شاد تا چه حد احساس میشود؟ آیا این افراد متخصص میتوانند روانشناسان، جامعهشناسان، طراحان، معماران، نقاشان و متخصصان دیگری از این دست باشند. آیا چنین برنامهریزی و هدفگذاریهایی میتواند یاریگر و کارساز باشد؟ اگر پیشنهادی در این زمینه دارید، ذکر کنید.
شادی، کالا نیست که بتوان خرید، ساختمان نیست که بتوان رکورد زد و ساخت. شادکامی، وارداتی نیست و با بستن درها هم نمیتوان آن را نگه داشت. در مقوله شادی، بازی، آزادی، خودکارآمدی، خودارزندهپنداری و سهیم و شریک بودن همه باهم در ارتباط هستند. اگر متخصصان فقط متخصص یا برخی رانتی به موقعیتهایی دسترسی داشته باشند، باز هم نمیتوان شادی آفرید. شریک بودن در سرنوشت مشترک شهروندان و شهر، حق و مسئولیت متخصصان است. برای یافتن راه و چارهای سودمند باید به صداهای گوناگون گوش فرا داد، گرچه در تصمیم و انجام برنامه باید منسجم و متمرکز پیش رفت. اگر روزگاری، شهری که خیابانهایش، محل رویداد دیدار و گپوگفت بوده، به تودهای از بزرگراهها تبدیل میشود، باید ترسید و درنگ کرد. این فضاها برای با هم بودن است؛ نه برای از کنار هم گذر کردن. شادی ما در گروه و تعامل با دیگران معنای کامیابکنندهای مییابد.
رویدادهای مشارکتی در شهرها برای زنده نگهداشتن احساس دلبستگی و کنشگری شهروندان است. هنر عمومی شهری، تجربههای تعاملی شهروندان و هنرمندان با آفرینشهای هنری را فراهم ساخته و مجالی برای رهایی و تجربههای آزاد خواهد بود. هنر عمومی شهری یا روستایی، وارداتی نیست. در پیشینه ایران کهن پردهخوانی، شبیهخوانی، نوازندگی، آذینبندیهای مناسبتی وجود داشته و راه و رسم با هم بودن، دستافشانی، آداب و موسیقی اقوام و نواحی ایران، بخشی از سرمایه فرهنگی ما برای بازاندیشی اداره کردن شهرها هستند. بازی نوعی پالایش روانشناختی و رهایی از چارچوبهای سخت بزرگسالانه است. ما در زندگی شهری، بازی را فراموش کرده و گمان میکنیم یک یا دو شهربازی پر از دستگاههای پرسروصدا نیاز ما به رهایی و شادکامی را برآورده میسازد!
فضاهای همگانی سازگار با بافت طبیعی، تنش روانی را زدوده و برای شهروندان فضا و فرصت بازتوانی فراهم میکنند. همه این مسائل میتوانند زمینهساز شادی باشند. بزرگراه چمران شیراز، نمونهای از فضای همگانی پررونق، ساده و امن در کنار یک سازه شهری است. با شهروندان بهرهبردار از این بزرگراه که گفتگو کنید، آرامش و خوشحالیشان غبطهبرانگیز است.
با بازنگری فضاها و فرصتهای اجتماعی در شهرهای مختلف، متوجه زیبایی شهر بوشهر خواهید شد. بوشهر خیابانی دارد که کوچههایش، کافه و در کافههایش شاهنامهخوانی، سعدیخوانی و … فراغتی فرهنگی برای همه فراهم میکند. همچنین تبریز و انسجام اجتماعی مردم در چارهجویی برای آسیبهای اجتماعی، مدلی از هویتبخشی و مشارکت مردم با مدیریت شهری بوده که خرسندی، خودباوری و شادی را رقم زده است.
نظر شما