به گزارش ایمنا، روزنامه خراسان نوشت: سلیمان رحمتی، راننده ۵۸ ساله خدماتشهری شهرداری حین انجام وظیفه با پیدا کردن یک کیف حاوی پول، جواهرات و کارتهای بانکی به ارزش ۵۰۰ میلیون تومان و برگرداندن آن به صاحب سالخوردهاش که از مهمانان شهرشان هم بود، در میان اهالی موسیان فراتر از سفیر پاکیزگی ظاهر شد و با وجود مشکلات اقتصادی فراوان و خودروی شخصیاش که ماهها به علت تصادف در تعمیرگاه خاک میخورد و قادر به پرداخت هزینه تعمیرش نبود، رسم امانتداری را به جا آورد و حتی حاضر به قبول هدیه از صاحب کیف هم نشد.
در مینیپرونده امروز با رحمتی گپی زدیم تا ماجرای پیدا کردن کیف را برایمان روایت کند.
کیف پر از طلا را در گوشه خیابان پیدا کردم
رحمتی ماجرای یافتن کیف مملو از پول و جواهرات را این طور روایت میکند: «۲۰ سال است در شهر مرزی موسیان بهعنوان راننده خدمات شهری شهرداری مشغول کارم. یک روز تعطیل همراه عدهای از پاکبانان عزیز مشغول کار بودیم و من هم با خودروی زباله در حال رانندگی بودم که از آینه، چشمم به یک کیف در کنار خیابان افتاد. با خودم گفتم حتماً داخلش چیزی هست، چون خیلی تمیز و نو بود. حتی یک نفر هم از آنجا رد شد اما تعجب کردم چطور متوجه کیف نشد؟ پایین آمدم و یک لحظه کیف را باز کردم و دیدم حاوی مقداری پول و مدارک است. بعد با مسئولمان تماس گرفتم و قضیه را برایش تعریف کردم. گفتم میروم منزل و اگر کسی دنبال کیف میگشت، خبرم کنید.
حین بازگشت به منزل داخل کیف را با دقت نگاه کردم که دو عدد کارت عابربانک با رمزهایش، مقدار زیادی وجه نقد و همچنین طلا و جواهرات گرانقیمت داشت. وارد خانه که شدم دخترم گفت این کیف زنانه چیست؟ ماجرا را که تعریف کردم، همسرم گفت بده تا امانت نگه دارم و شما هم صاحبش را پیدا کن، ما باید خودمان را جای صاحبش بگذاریم.» گفتم میلیاردی هم که باشد، مال صاحبش است «حتی دوست نداشتم پولها را بشمارم».
رحمتی با این مقدمه از ثابت قدمیاش در امانتداری میگوید: «بالاخره پول است و آدم موقع شمارش وسوسه میشود. حتی همسرم طلاها را سریع جمع کرد و گفت یک جا پنهانشان میکنم تا صاحبش پیدا شود. بهنظر من انسانی که برای خدا کار کند، دیگر وسوسه نمیشود و روی تصمیم درست و صحیحش پافشاری میکند. هیچ وقت چنین فکری به سراغم نیامد که پولها را برای خودم بردارم. گفتم میلیاردی هم که باشد، مال صاحبش است. حتی فرزندانم هم چنین درخواستی نداشتند. پدر و مادری که عملشان درست باشد، فرزندانشان هم همان راه را میروند.»
ارزش پولها و جواهرات ۵۰۰ میلیون تومان بود
کارگر زحمتکش شهرداری موسیان به نحوه پیدا کردن صاحب کیف طلا و جواهرات و بازگرداندن امانتی این طور اشاره میکند: «خودم تلفن همراه سادهای دارم و به دوستان و همکاران سپردم تا در فضای مجازی اطلاعیه دهند که یک کیف پیدا شده و با دادن مشخصات تحویل بگیرند. با کسی هم درباره محتویات کیف صحبتی نکردم و فقط گفتم اطلاع دهید تا صاحبش پیدا شود. بعد از چند روز پسرم گفت انگار یک نفر در کانال تلگرامی «موسیان خبر» شماره تلفن داده است. تماس که گرفتم، مسئول اطلاعرسانی کانال گفت گویا این کیف متعلق به یک مسافر عرب است. زمانی هم که با مسافر تماس گرفتم با شنیدن خبر، شادی زیادی کردند. به منزلم که آمدند همان اول کیف را نشانشان ندادم و از مشخصات و محتویاتش سوال کردم. بعد از دادن مشخصات صحیح، امانتی را تحویلشان دادم. صاحبش گفت پول نقد، جواهرات و موجودی کارتهای عابربانک مجموعاً ۵۰۰ میلیون است. در ضمن اهل شادگان خوزستان و مهمان شهر ما بودند.»
آن طور که برایم تعریف کردند یک سگ هار به یک نفرشان حمله کرده و زمانی که برای درمان به خانه بهداشت موسیان میآیند، صاحب کیف دستپاچه میشود و کیف از دستش میافتد. خوشحالم از اینکه توانستم دل مهمانان شهرمان را شاد کنم. مژدگانی صاحب کیف را قبول نکردیم «صاحب امانتی اصرار داشت تا به خودم، همسر و فرزندانم مژدگانی و هدیه دهد اما هیچ کداممان قبول نکردیم.»
رحمتی با این مقدمه ادامه میدهد: «ما فقط به خاطر رضای خدا این کار را کردیم. صاحب پول که خانم سالمندی بود حتی از طلا و جواهرات هم تعارفمان کرد که ما قبول نکردیم. پیرزن از خوشحالی زیاد، اشک از چشمانش جاری شد و گفت این طلاها تمام سرمایه زندگیام هست که از قدیم نگهداریشان میکنم. همسرم را بوسید و گفت خدایا شکرت تمام زندگیام دست خانواده شریفی افتاد که حاضر نیستند حتی هدیه و مژدگانی قبول کنند. به آن مادر گفتم وظیفه دینیمان را انجام دادیم. خیلی خوشحالم که دل پیرزن را شاد کردم و خدا را شاکرم که توفیق داد رسم امانتداری را به جا آوریم.»
رحمتی که آوازه پاکدستیاش در شهر پیچیده، درباره واکنش و بازخورد مسئولان شهرشان هم میگوید: «فرماندار، شهردار و بخشدار شهرمان از من تشکر و تقدیر کردند. شهردارمان، آقای رحیمی بسیار فرد خوبی است و حتی بنده خدا یک کارت هدیه ۵۰۰ هزارتومانی به من اهدا کرد که همان را هم از جیب خودش هزینه کرده بود و اصلاً راضی به این کارش نبودم.»
تمام زندگیام یک پراید بود که واژگون شد
رحمتی صحبتهایش را این طور به پایان میرساند: «تمام زندگیام، یک پراید بود که پسرم حدود سه ماه پیش با آن تصادف کرد و خودرو کاملاً واژگون شد. خدا را شکر که پسرم صدمه زیادی ندید. تمام درها، اتاقک، بدنه و جلوبندی پراید آسیب دید. حقیقتش چون بودجه زیادی نداشتم، سه ماهی هست که خودرو در تعمیرگاه افتاده و ۳۵ میلیون هزینه تعمیرش میشود. از قطعهفروش قرض کردم تا بتوانم یواشیواش تعمیرش کنم تا زیر پای بچهها باشد و بی وسیله نمانند. بعضیها گفتند با این همه گرفتاری چرا پولی که پیدا کردی را تحویل صاحبش دادی و خرج مشکلات خودت نکردی؟ به آنها گفتم این حرفها چیست؟ مگر میشود مال مردم را برای خودم خرج کنم؟ خدا را شکر میکنم که با وجود تمام مشکلات امانت مردم را پس دادم. زمانی که میخواهم برای رضای خدا کار کنم اما وسوسه شوم، فکر نکنم دیگر مسلمان باشم. فقط خدا را شکر میکنم پسرم سالم است و انگار که دنیا را به من دادند. حقوقم هم ماهی سه میلیون تومان است اما هنوز عیدی پارسال و امسالمان را پرداخت نکردهاند. با این همه توکلم به خداست. خداوند هیچ گاه بندگانش را در سختی و فشار نمیگذارد.»
نظر شما