به گزارش ایمنا، روزنامه شهروند نوشت: همه چیز برای مرد درختی قصه ما از سال ۸۸ شروع شد. مردی که به تنهایی سالانه ۱۰ هزار درخت میکارد. البته قبل از این همیشه آرزو میکرد راهی را در پیش بگیرد که برای زمین مثمر ثمر باشد. مرد درختی لقبی است که اهالی روستایش به او دادهاند: «هیچ وقت فکر نمیکردم قصه زندگیام با درختان گره بخورد.»
از مردم روستا برایمان میگوید؛ از زنان و مردان محصور بین تپههای بزرگ و کوچک روستای بیشه زار: «مردم روستای ما مردم مظلوم اما مقاوم و استوار هستند. همین مردم ساده بودند که زیر بمبارانهای بیامان دشمن در طول ۸ سال جنگ تحمیلی کمر خم نکردند، ایستادند و با ایستادگیشان از مرزهای کشور دفاع کردند. جنگ که تمام شد تا آمدند نفسی تازه کنند مورد حمله ریزگردها قرار گرفتند.»
یک روز ترسناک
روستای بیشهزار دقیقاً هممرز عراق است: «یکی از روزهای سال ۸۸ همراه دوستانم در ارتفاعات روستا مشغول لذتبردن از زیبایی آبادیمان بودیم که رنگ آبی آسمان به تیرگی رفت و لشکر عظیم گردوغبار از عراق به سمت روستا حرکت کرد. ترس و وحشت وجود همه دوستان را گرفت. دوست داشتم در برابر هجوم گردوغبار بایستم و از ورودش به روستا جلوگیری کنم اما میدانستم این کار آن هم به تنهایی محال است. همان لحظه بود که نگاهم در دوردستها به درختان سبز روستا گره خورد و با خودم فکر کردم اگر در برابر این لشکر گردوغبار، لشکری از درختان تنومند و سرسبز را قرار دهم محال است که دیگر دلمان بلرزد. درست است کارمند بانک هستم و خیلی به صورت تخصصی از خواص و مزایای گیاهان اطلاع زیادی نداشتم اما به هر حال روستازاده بودم و از کودکی در طبیعت رشد کرده بودم و خوب میدانستم که با کمک درختان میتوانم به جنگ گردوغبار بروم.»
مرد درختی
فکرش لحظهای آرام نمیگیرد، چه کار میتواند برای روستایش انجام دهد: «آن روز با فکر و ایدههایی درباره چگونگی مقابله با گردوغبار، مسیر تپههای سرسبز روستا تا خانه را طی کردم اما هر قدم که برمیداشتم عزمم برای کار جزمتر میشد. به روستا که رسیدیم تصمیمم را با دوستانم در میان گذاشتم همان جا با هم عهد بستیم تا این ایده سبز را اجرایی کنیم.»
آن قدر صحنهای که دیده بودند آنها را تحت تأثیر قرار داده بود که رفتن به نهالستان مهران و خرید اولین نهالها برای کاشت در مسیر گردوغبار را به خزیدن در خانه و بستن دروپنجرهها از ترس ذرات گردوغبار ترجیح دادند: «نهالها را خریدیم و دوباره به سمت تپهها حرکت کردیم. درست به همان نقطهای که روزهای نخست جنگ تحمیلی پدرانمان دست خالی در برابر نیروهای رژیم بعثی عراق قد علم کرده بودند.»
کاشت شبانه نهال
درست است زندگی کارمندی و وقت محدودش اجازه نمیداد تا برای درختکاری و هدفی که در پیش گرفته زیاد وقت بگذارد اما او برای این هدف چشم روی تعطیلات آخر هفته بست: «کارمندم و زمان محدودم اجازه فعالیت در طول هفته را نمیداد برای تحقق اهدافم نیازمند برنامهریزی دقیق و اصولی بودم و آن کاشت تعداد مشخصی نهال در یک بازه زمانی مشخص بود. این تصمیم اجرایی نمیشد مگر اینکه من چشم روی تعطیلات آخر هفته میبستم و در روزهای پایانی هفته دست به کار میشدم. اشتیاقم برای انجام این کار به حدی زیاد بود که پنجشنبهها با خودروی شخصی به نهالستان مهران میرفتم و بعد از خرید نهال بار و بنه بسته و راهی ارتفاعات روستا میشدم. بساط چادر را در کوه علم کرده و مشغول کاشت نهال میشدم.»
مرد درختی برای آنکه درخت بیشتری بکارد شبها هم مشغول این کار میشد: «عاشقانه نهالهای کوچک را در دل شب به خاک میسپارم و با خدا نجوا میکنم. این کار هر روز بیشتر از گذشته مرا به خدا نزدیک کرده است.»
دست در دست هم
کار برای او خستگی ندارد به تنها چیزی که فکر میکند نجات روستا از هجمه گردوغبار است: «اهالی خانواده و روستا وقتی پشتکار و عزم جزمم را دیدند یکی یکی آستین بالا زده و به یاریام آمدند.»
همه دست به دست هم دادند تا کمربند سبز دیوار دفاعی بیشهزار در برابر گردوغبار شود. این قدر درخت کاشتهاند که آمارش از دستشان رفته است. مهدی در حالی که میخندد، میگوید: «تا به حال درختانی که کاشتهایم را شمارش نکردهایم که کم نشود! اما این را میدانم که هر سال با خودمان عهد بستیم تا مهر ماه خود را برای کاشت ۱۰ هزار اصله نهال آماده کنیم. مرد و زن، پیر و جوان، کودک و نوجوان فرقی نمیکند همه اهالی امروز کمکحال من هستند.»
درختانی که روزی او و اهالی روستای کوچکش در زمین کاشتند حالا یک فرصت شغلی را هم در منطقه ایجاد کردهاند: «نگهداری از این درختان و رسیدگی به آنها یک کار مستمر بود بنابراین افرادی از همین روستا و روستاهای اطراف را برای نگهداری این درختان به کار گرفتیم و دستمزد کارگرها را هم خودم پرداخت میکنم.
پرداخت حقوق کارگران تنها هزینهای نیست که مرد درختی برای هدفش میپردازد: «این کار ابعاد گسترده و هزینههای جانبی دیگری هم مانند کرایه تراکتور برای آمادهکردن زمین، آبیاری و… دارد که تا امروز بیشتر هزینهها را هم خودم پرداخت کردم. هر چند اهالی روستای بیشه دراز هم مدتهاست با من همراه شدهاند و آنها هم مسئولیت گوشهای از کار را بر عهده گرفتهاند.»
ناجی درختان بلوط
از ایجاد کمربند سبز و اشتغالزایی برای مردان روستا که بگذریم آقا مهدی را باید ناجی درختان بلوط منطقه هم بنامیم. فعالیتهای داوطلبانه او در حوزه کاشت درخت باعث شده تا خیلی از افرادی که به بریدن درختان بلوط در منطقه اقدام میکردند تبرهای تیزشان را به زمین بگذارند و جای آن بیل برداشته و مشغول کاشت درخت شوند: «مردی در روستای ما زندگی میکند که تا پیش از فعالیتهای ما و حتی اوایل شروع به کارمان در این عرصه هیچ گاه خوبی به درختان غیر مثمر نداشت و حتی معتقد بود این درختان باید بریده شوند به خاطر همین تفکر هم بود که همیشه او را مشغول بریدن درختان بلوط میدیدیم اما بعد از شروع به کار ما و اثبات نقش درختان در مبارزه با گردوغبار و آلودگی هوا او یکی از همراهان همیشگی و پای کار ما شده است و به صورت داوطلبانه هر ساله تعداد قابل توجهی درخت به تنهایی میکارد.»
همراهی مهدی برای کاشت نهال از علاقهمندیهای خانواده چهارنفره اوست و فرزندانش پای ثابت مراسم درختکاری هر هفته او هستند.
نظر شما