به گزارش ایمنا، روزنامه جام جم نوشت: ۲۹ اسفند ۸۲، چند ساعت مانده بود تا توپ تحویل سال نو شلیک شود که روح مهدی فتحی از روی تخت شماره ۱۰ بیمارستان شهدای تجریش تهران به آسمان پر کشید. فتحی ۶۴ ساله ازجمله بازیگران کارکشته و قدرنادانسته سینما و تلویزیون بهشمار میرفت. او از آن دسته بازیگرانی بود که هیچوقت ستاره نمیشوند اما به فیلمها اعتبار میدهند. درست مثل لارنس اولیویه، الک گنیس، فرهاد اصلانی، سعید پورصمیمی و…. فتحی در زمستان ۸۲، چندباری دچار مشکلات قلبی شده بود اما سرانجام در آخرین روز زمستان، مرگ او را در آغوش گرفت. او ۱۷ سال قبل در هیاهوی نوروز رفت. تقارن رفتنش با نوروز باعث شد تا در این یک دهه، کمتر نشریه و رسانهای سراغ این استاد فقید فن بیان برود. همه درگیر انتشار ویژهنامههای نوروزی بوده و هستند و تزریق شادی در جامعه، دلیل و فرصتی برای پرداختن به تلخی نبودن فتحی نمیدهد.
مهدی فتحی از اولین دانشجویان دانشکده هنرهای دراماتیک تهران بود که بهعنوان دانشجوی ممتاز، دوره تحصیلیاش را سال ۱۳۳۸ تمام کرد اما یک سال قبل از آن، درحالیکه هنوز ۲۰ سالش نشده بود با ورود به هنرکده آزاد آناهیتا، آموزش بازیگری را ادامه داد؛ دورانی که هشت سال طول کشید و در کنار چهرههایی مثل محمود دولتآبادی، مهین شهابی، پرویز بهرام، جعفر والی، کاظم هژیرآزاد و… بالید. او در این هشت سال حدود ۲۰ نمایش بازی کرد؛ نمایشهایی مثل «اتللو»، «هیاهوی بسیار برای هیچ»، «ریشتراش سویل» و «طبقه پنجم «که کارگردانشان مصطفی اسکویی بود. فتحی، هشت سال بعدی را با گروه زمان گذراند و نمایشنامههای چخوف مانند «خرس و خواستگاری» و «سه خواهر» را به کارگردانی مهین طاقانی روی صحنه برد. تماشاگران در کنار چهرههایی مثل عزتا… انتظامی و علی نصیریان، جوانی را میدیدند که در نقشهایش حل شده و چنان پرطنین روی صحنه حرف میزند که انگار روح شخصیتها در او حلول کردهاند. تکنیک معاشقه با نقش و تاکید بر کلامش، او را کمکم به وزنه مؤثری در تئاتر دهه ۵۰ که به دهه طلایی تئاتر معروف است، تبدیل کرد و استاد فن بیان هنرکده آناهیتا و دانشکده هنرهای دراماتیک شد. فتحی به تعزیه هم علاقه داشت، برای همین مدتی در یکی از گروههای تعزیه در نقش اشقیاخوان (نقش منفی) بازی کرد. این سابقه بعدها داوود میرباقری را متقاعد کرد تا از او برای نقش عمروعاص در مجموعه تلویزیونی امام علی استفاده کند. البته فتحی علاوه بر تئاتر و تدریس به دکلمه اشعار انقلابی هم میپرداخت.
ورود به سینما
اما اهالی سینما او را سال ۶۶ شناختند وقتی در ۴۸ سالگی، نقش مفاخر که محتکر بیسواد شکر بود را در «تحفهها / ابراهیم وحیدزاده» بازی کرد. اولین تجربه سینمایی او را نامزد سیمرغ نقش اول ششمین جشنواره فیلم فجر کرد تا آغازی توفانی بر پرده نقرهای داشته باشد. گرچه فتحی ۲۰ سال پیش از این در فیلم «زن خونآشام / مصطفی اسکویی»، بازی کرده بود. سال ۶۷، محمد بزرگنیا، فتحی را ناخدای کشتی آنجلیکایش کرد تا سرعت او در مسیر سینما شتاب بیشتری بگیرد.
فتحی در ۲۱ فیلم سینمایی بازی کرد که علاوه بر تحفهها، برای نقش چرچیل، صاحب هتل چشم هیز در فیلم «آدم برفی / داوود میرباقری» نامزد جایزه نقش مکمل دومین جشن خانه سینما شد و در سال ۷۸ هم برای بازی در نقش کوتاه محسنخان دربندی در «اعتراض / مسعود کیمیایی» در جمع نامزدهای سیمرغ بهترین نقش مکمل مرد جشنواره هفدهم فجر قرار گرفت. دیالوگهای محسنخان دربندی در ابتدای این فیلم «سلامتی سه تن / رفیق و ناموس و وطن…» از دیالوگهای ماندگار و شنیدنی سینمای ایران است.
ماندگارترین نقش
۱۰ سال بعد از ورودش به سینما، اینبار نوبت اهالی تلویزیون بود که او را بشناسند. داوود میرباقری در سومین سریالش، امام علی، نقش عمروعاص، وزیر معاویه را به او سپرده بود. پیش از این قرار بود فتحی نقش ابوسفیان را بازی کند که کوتاهی نقش و همینطور نحوه مرگش، باعث شد تا ابوسفیان را جهانگیر فروهر بازی کند و عمروعاص، نصیب فتحی شد تا چیرهدستانه ماندگارش کند. نقش عمروعاص بهطور واضحی معاشقه عجیب و حل شدن خاص فتحی در نقش را به تصویر میکشید. دیالوگهای پر کنایه و تلفیق ادبیات گذشته و امروز داوود میرباقری و حسین پناهی که نه مثل دیالوگهای کیمیایی حق بهجانب، نه مثل بیضایی پیچیده و نه مثل علی حاتمی ادیبانه و شاعرانه بود در کنار چفت شدن بازی فتحی با رفیق قدیمیاش بهزاد فراهانی که نقش معاویه را برعهده داشت، در ماندگاری کار فتحی، یاریاش کردند. فتحی که در این سریال، مردی در میانه دهه ۵۰ زندگیاش بود هم اکت و حرکت قابلتوجهی داشت و هم قدرت فن بیانش را به نمایش میگذاشت. صحنههایی مانند دمامزنیاش در جنگ صفین که سپاه امام علی (ع) را به خیال خراب کردن آببند رودخانه، فراری داد یا فرار از برابر امام علی (ع) و حربه عریان شدن برای نجات جانش یا اجرای تئاتر سوفوکل با کنیز رومی (آزیتا حاجیان) از نمونههای بازیهای پرحرکت فتحیاند. دیالوگها را هم با نهایت دقت ادا میکرد مثلاً در قضیه حکمیت با لحن پر کش و غمزهاش ابوموسی (عباس امیری) را گول میزد که: «پرنده عرش کجا و چرنده ارض کجا؟» اما فتحی در سریال امام علی فقط نقش عمروعاص را بازی نمیکرد بلکه او در این سریال، نقش خود امام علی را بازی میکرد. نقشی بدون صورت و کلام که فقط دستها و بدنش، معلوم بود. البته این نکته را خیلی از آنها که داشتند با ریزبینی سریال را میدیدند، کشف کرده بودند چون بند انگشت کوچک فتحی، شکسته و خم نمیشد.
آخرین قابهای ماندگار
یک سال بعد از پخش سریال ۱۷ قسمتی امام علی، فرهنگسرای بهمن که بهتازگی از خرابیهای کشتارگاه تهران سربرآورده بود میزبان تئاتر «بینوایان / بهروز غریبپور» بود. زوج فتحی - فراهانی اینبار روی سن در برابر هم بودند. فتحی، ژان والژان بود و فراهانی هم ژاور. در این یک سال که بینوایان در جنوب تهران اجرا میشد، ساکنان شمال تهران و محلات چیذر، قیطریه و خیابان حکمت، هر روز مردی را لباسهای قدیمی و بارانی ژنده میدیدند که در خیابانها پرسه میزند. مدتی بعد، وقتی تئاتر بینوایان بهصورت تلویزیونی، ضبط و پخش شد آنوقت خیلیها فهمیدند آن مرد بارانیپوش، همسایهشان مهدی فتحی بوده است که این ریاضت را میکشیده تا نقش ژان والژان را در خودش حل کند. فتحی یکسال بعد در مراسم افتتاحیه بازیهای غرب آسیا که توسط بهروز غریبپور کارگردانی میشد با گریم فردوسی، شاهنامهخوانی کرد.
مهدی فتحی از اواخر پاییز ۸۲ دچار عارضه قلبی شد و به بیمارستان ایرانمهر قلهک رفت اما مشکلات مالی و هزینه دو میلیون تومانی بیمارستان باعث شد تا او را بعد از چند روز به بیمارستان دولتی شهدای تجریش منتقل کنند. فتحی در آخرین روز زمستان ۸۲ رفت و در سومین روز بهار ۸۳ بر دوش تشییعکنندگان بهتزده که مرگ او را در ۶۴ سالگی باور نداشتند به سمت بهشتزهرا رفت و در خانه ابدیاش در قطعه ۸۸ که به قطعه هنرمندان مشهور شده، به خاک سپرده شد.
بهروز غریبپور، کارگردان تئاتر ماندگار بینوایان از خاطراتش با مهدی فتحی میگوید؛
تلاش برای بیدار کردن استعداد خفته
ژان والژان یکی از نقشهای ماندگاری است که مهدی فتحی از خود باقی گذاشته است. بازیگر توانمندی که بعد از انقلاب تا حدودی کمکار شده بود اما توانست با بازی در چنین نقشهایی بار دیگر به روزهای اوج خود برگردد. بهروز غریبپور با توجه به شناختی که از این بازیگر حرفهای داشت به خوبی توانست ژان والژان را در درون مهدی فتحی کشف کند و با وجود گزینههای بسیاری که پیشرو داشت و بازیگران توانمندی را میتوانست در قالب ژان والژان بگنجاند تصمیم گرفت تا این نقش بزرگ و سنگین را به کسی جز مهدی فتحی ندهد و اتفاقاً یکی از بهترین انتخابهای دوران کاری خود را توانست در کارنامهاش به ثبت برساند. موضوعی که بسیاری از بزرگان تئاتر بر آن تاکید داشتند که با وجود اجرا شدن بارها و بارهای بینوایان روی صحنه تئاتر، این بازی یکی از بینظیرترین بازیهایی بوده که به چشم دیدهاند.
آقای غریبپور چطور شد که مرحوم مهدی فتحی را برای نقش ژان والژان انتخاب کردید؟ شروع آشنایی و همکاری شما با ایشان به چه صورت بود؟
مرحوم مهدی فتحی را دورادور میشناختم اما ایشان را برای نخستینبار روی صحنه در نمایشهای دو پردهای «خرس و خواستگاری» نوشته آنتوان چخوف و کارگردانی مهین اسکویی دیدم. بازی کمیک فوقالعاده و مسلطی داشت. ایشان را در نمایش «در اعماق» نوشته ماکسیم گورکی نیز دیده بودم که البته این نمایشها مربوط به قبل از انقلاب میشود. بعد از انقلاب هم میدانستم که آقای فتحی تسلط خوبی بر بازی و بازیگری دارند و برایم قابل ستایش بود. اما بعد از انقلاب وقتی به ایران برگشتم، مدتی از حال و روز دوستان تئاتری به دور بودم و چون آن زمانها موبایل و وسایل ارتباطی دیگر نبود از بسیاری ازجمله آقای فتحی بیخبر بودم، تا اینکه مدیر مرکز تئاتر عروسکی شدم. آن زمان همکاری داشتم به نام حمید عبدالملکی و یک روز به من گفت آقای فتحی روزها در پارک غمزده مینشیند چون شرایط کاریاش مناسب نیست. من از آقای عبدالملکی خواستم ایشان را به دفترم دعوت کنند و این دعوت باعث شد ملاقاتی از نزدیک با ایشان داشته باشم. هرچند آن زمان کاری در دست نداشتم تا از مرحوم فتحی دعوت به کار کنم اما نقطه شروعی بود برای آنکه دیدارها تکرار شود.
دیداری باعث شد تا یکی از گزینههای اصلی شما برای تئاتر بینوایان باشد؟
بله، تا سال ۱۳۷۳ که تصمیم گرفتم نمایشنامه بینوایان را بنویسم و روی صحنه بیاورم. در گزینههایم برای بازی نقش ژان والژان افراد مختلفی از جمله داوود رشیدی بود که ناگهان مهدی فتحی به ذهنم آمد و احساس کردم او میتواند این نقش را بهخوبی ایفا کند؛ در صورتی که ایشان سالها بود روی صحنه نیامده بود و همین دوری او از صحنه باعث شده بود برخی از ویژگیهای بازیگری ازجمله حافظه را از دست بدهد. من تمام کوشش و نهیبم به مهدی فتحی این بود تا بتواند مجدد خودش را احیا کند. ماجرای مرگ همسرش هم در همین زمانها رخ داده بود و با دیگر مشکلات دست به دست هم داده بود تا مهدی فتحی مانند گذشته خود نباشد. با این حال تصمیم خودم را گرفته بودم و از خودش برای نقش ژان والژان و از دخترش برای بازی در نقش کوزت دعوت به کار کنم و مدتها تمرین کردیم تا بتواند به نقطهای برسد که بهخوبی توانمندی خود را در نقش به نمایش بگذارد؛ مخصوصاً که پارتنر بسیار محکمی همچون بهزاد فراهانی داشت که نقش بازرس ژاور را بازی میکرد. این دو به یک چالش بسیار زیبای رقابتی دست پیدا کردند و هر دو درنهایت قدرت توانستند این دو نقش ماندگار را از خود به یادگار بگذارند.
شما از آقای فتحی یکی از به یاد ماندنیترین نقشها را خلق کردید با آنکه اشاره کردید به دلیل دوری از صحنه برخی تواناییهایشان را از دست دادهبود. شما چه کار کردید که توانستید استعداد خفته درون مهدی فتحی را مجدد بیدار کنید؟
خیلی از منتقدان مانند دکتر هوشنگ کاووسی، نصرت کریمی و عزتا… انتظامی بودند که بعد از دیدن تئاتر نظرشان تغییر کرد. یادم میآید از آقای انتظامی هم برای نقش کوچکی در این تئاتر دعوت به کار کردهبودم که به ایشان برخوردهبود و میگفت چرا نقش ژان والژان را به او پیشنهاد نکردهام. تا اینکه وقتی وصف این تئاتر را شنیدهبود یک شب آمد و بعد از دیدن بازی فتحی پیش من آمد و بازی فتحی را تحسین و بابت انتقادش از من عذرخواهی کرد و گفت از اینکه به من نقش ژان والژان را پیشنهاد نکردی رنجیدم؛ اما امشب اجرا را دیدم متوجه شدم نمیتوانستم سهساعت و نیم مانند مهدی فتحی یک نفس آن هم به این خوبی روی صحنه باشم. بسیاری با دیدن این تئاتر بازی آقای فتحی و دیگران بازیگران را تحسین کردند و زمان مقایسه با دیگر بازیها قابل تقدیر بودند. اما نکتهای که مجبورم یادآوری کنم برای احیای قدرت فتحی واقعاً اذیت شدم. برای آنکه وقتی با او کار میکردم حتی امید به زندگی و کار را از دست دادهبود و مجبور بودم از هر شیوهای برای برگشت او استفاده کنم. حتی یک بار ایشان را مورد شماتت قرار دادم که دخترت مهرگان که برای اولین بار روی صحنه میآید، از تو پیشی گرفتهاست و نقش کوزت خردسال را خیلی خوب بازی میکند؛ اما تو چطور میخواهی ژان والژان را بازی کنی. این کارها را کردم تا به روزهای اوج خود برگردد که اتفاقاً خوب هم به نتیجه رسید. آقای فتحی نکته فوقالعادهای که داشت اهل مطالعه بود و به او کمک کرد تا بتواند به روزهای قبل خود برگردد. من قبل از هر تمرین بیش از دو ساعت با او به گفتوگو میپرداختم تلاشم بر این بود بتواند به نقشی که میخواهیم برسد. و این کمک کرد فتحی نقش ماندگار و جاودانش را ایفا کند.
تنها فرزند مهدی فتحی از خاطرات پدرش میگوید؛
پدرم میگفت نقش عمروعاص را از خود عمروعاص بهتر بازی کردم
مهدی فتحی از بازیگران بسیار کمحاشیه و حرفهای سینما، تئاتر و تلویزیون ایران بود که این دوری از حواشی باعث شده اطلاعات زیادی درباره زندگی و سلوک شخصیاش در دسترس نباشد. فتحی حضور رسانهای پررنگی نداشت و این بیش از هر چیز به نگاه حرفهای و عاشقانهاش به بازیگری برمیگردد. مهرگان فتحی تنها فرزند مهدی فتحی، بهترین شخصی است که میتواند درباره جزئیات زندگی شخصی و حرفهای این بازیگر فقید صحبت کند. او ۳۲ ساله و دانشآموخته جامعهشناسی و فلسفه غرب است و سالها در حوزه تئاتر و بازیگری فعالیت داشته اما چند سالی است که از این عرصه فاصله گرفته و به عنوان مربی یوگا و مدیتیشن فعالیت میکند.
به عنوان تنها فرزند مرحوم فتحی چه تصویری از جایگاه پدر در کسوت بازیگری در ذهن دارید؟
وقتی کوچک بودم، با توجه به شرایط زندگیمان معمولاً تنها بودم و به همین دلیل سر صحنه بیشتر پروژههایی که پدرم بازی میکرد، حضور داشتم. تقریباً تمام خاطرات کودکی من به جز زمانهایی که مدرسه بودم، به پشت صحنه تئاتر و فیلم و سریال محدود میشود. وقتی بچه بودم به نظرم یک اتفاق خیلی عجیب بود، چون وقتی خودم و اطرافم را شناختم، اینکه پدرم هنرپیشه باشد، خیلی عادی نبود و همیشه آدمها در خیابان با پدرم صحبت میکردند. این هم برایم جالب بود و هم گاهی به عنوان یک کودک دوست داشتم پدرم شغل معمولیتری داشته باشد تا حریم خصوصیام حفظ شود و زندگیمان در منظر عموم نباشد. همیشه سر پروژههای پدر، من مشغول کار خودم بودم و بازی میکردم، ولی چون همیشه پشت صحنه بودم همه چیز برایم آشنا بود و مثلاً وسایل گریم جزو اسباببازیهای من بود یا بازیگرانی که میدیدم، با وجود اختلاف سنی زیاد، دوستانم بودند.
دقیقاً در چه زمانی به کیفیت بازی آقای فتحی پی بردید؟
کمکم که بزرگتر شدم و بعد از تئاتر «بینوایان» که کنار پدرم به صورت جدی بازیگری را شروع کردم، همه چیز تغییر کرد و چون به بازیگری، حرفهای نگاه میکردم آن موقع در جایگاه هنری پدرم به عنوان بازیگر دقیقتر شدم. اولین باری که بیرون از فضای تمرین تئاتر بینوایان روی صندلی تماشاگر نشسته بودم و داشتم بازی پدرم را میدیدم، دچار حیرت شدم. با اینکه هشت - نه سالم بود، جادوی بازیگری مرا گرفت و این نشانگر هنر او بود. چون میدیدم آدمی را که به عنوان پدر میشناسم، نمیبینم و یک آدم دیگر شدهاست. آن لحظه باعث شد همه چیز در ذهن من تغییر کند و از آن به بعد پدرم برایم یک معلم و استاد شد. تا امروز هم این اتفاق ادامه دارد و اگر بازی او را نگاه کنم، اصلاً احساس نمیکنم که دارم پدرم را میبینم، بلکه بازیگر قدرتمندی را میبینم که درک میکنم چقدر برای لحظهای که آنجا ایستاده و نقشی را ایفا میکند، زحمت کشیده و دانش و توانایی اندوختهاست.
در میان آثار متعدد در عرصه تئاتر، سینما و تلویزیون، آقای فتحی چه کارهایی را در کارنامهاش بیشتر از بقیه دوست داشت؟
ایشان خودش را هنرمند تئاتر میدانست و با اکراه و به سختی وارد فضای تصویر شد. ایشان با تئاتر شروع کرد، سالهای زیادی با تئاتر ادامه داد و قبل از انقلاب فقط یک کار تصویری در کارنامهاش هست که آن هم با آقای اسکویی بود. پدرم بعد از انقلاب تا سالها در حوزه تدریس و تألیف کارهای هنری مشغول بود و اگر اشتباه نکنم اولین کار تصویریاش را سال ۶۵ انجام داد. این فضا را خیلی دوست نداشت و ناب بودن بازیگری را مربوط به صحنه میدانست. به همین علت محبوبترین کارها از نظر خودش تئاترهایی مانند «در اعماق» بود که خیلی درباره آن صحبت میکرد. بعد از انقلاب هم در میان کارهای تصویری، نقش عمروعاص را در سریال «امام علی (ع)» بسیار دوست داشت و همیشه به شوخی میگفت خود عمروعاص هم نمیتوانست این نقش را به این خوبی بازی کند. (خنده) پدرم به نقشش در دو فیلم «کاکلی» و «دخترک کنار مرداب» هم علاقه خاصی داشت. البته نقش ژان والژان در تئاتر «بینوایان» بهروز غریب پور هم رجوع پدرم به تئاتر بعد از سالها بود و برایش ارزش زیادی داشت. یک کار با زمان چهار ساعت و نیم که دکور، گریم، موسیقی، بازی و همه اجزایش بهعهده بهترینهای آن زمان بود. ایشان بیشتر نقشهایی را که بازی کرده بود، دوست داشت و شاید کارهایی که در هفت هشت سال آخر عمرش بازی کرد، زیاد مورد علاقهاش نبود. خودش میگفت بازیگری حرفه و محل درآمدم است و باید برای امرار معاش در این کارها هم بازی کنم. البته برای این آثار نیز همه زحمت خودش را کشیدهاست.
تدریس بازیگری و فن بیان چه جایگاه و اهمیتی برای ایشان داشت؟
یک چیزی که همیشه برای پدرم اهمیت داشت، این بود کسی که وارد حرفه بازیگری میشود، به جز دانش آکادمیک، لازم است یک «آن» بازیگری داشته باشد که ربطی به استعداد ندارد. همیشه میگفت یک چیزی باید در چشمهای آدم باشد که تماشاگر را تحت تأثیر قرار دهد. وقتی آن باشد، بیان و بدن هم با تمرین قابل آموختن است. پدرم جزو بازیگرانی بود که بیان خیلی درستی داشت و در این زمینه مطالعه و تمرین زیادی کرده بود. به همین دلیل سالهای زیادی به عنوان بازیگر رادیو و راوی قصههای شب فعالیت میکرد.یکی از کارهایی که چند سال انجام میداد، تدریس فن بیان بود و برای این کار از منابع معتبری استفاده میکرد. چند بار که در کلاسهایش بودم، همیشه روز اول اشعاری از شاهنامه یا سیاوش کسرایی و منوچهر آتشی میآورد و به هنرجوها میگفت بیان را با خواندن این شعرها تمرین کنند. همیشه میگفت کسی که میتواند شعر را درست بخواند و آکسانهایش را درست روی کلمات بگذارد، میتواند بیان خوبی در بازیگری داشته باشد. خودش هم بسیار زیبا شعر میخواند و گاهی میدیدم که شعرها را از خود شاعر هم بهتر میخواند.
کدامیک از بازیگران نامآشنای امروز، از شاگردان آقای فتحی بودهاند؟
ترجیح میدهم به نام کسی اشاره نکنم، چون دقیقاً در جریان اینکه چه کسانی شاگرد پدرم بودند، نیستم. بخش زیادی از فعالیت تدریس ایشان مربوط به قبل از تولد من و قبل از انقلاب میشود. ایشان پیش از انقلاب در آموزشگاه آناهیتا و بعد از انقلاب در دانشگاه سوره و آکادمی بازیگری آقای تارخ تدریس میکرد اما من دقیقاً نام شاگردان ایشان را نمیدانم.
پدرتان شما را برای ورود به عرصه بازیگری تشویق میکرد؟
حس و حالی که خودم از ایشان میگرفتم، اینطور نبود که خیلی مایل باشد من بازیگری را بهعنوان حرفه انتخاب کنم. مخالفت نمیکردند اما با توجه به سختیهای فضای هنری، انگار نمیخواستند این سختیها را متحمل شوم. اما وقتی آقای غریبپور پیشنهاد کردند در نمایش «بینوایان» نقش کوزت را بازی کنم، پدرم خیلی استقبال کرد و به من در ایفای این نقش کمک کرد. اما معمولاً سعی میکرد مرا به هنرهای دیگری مانند نقاشی، موسیقی، شعر و… سوق بدهد. اما از قضا بعد از نمایش «بینوایان» کم و بیش در فضای بازیگری بودم و تا سه چهار سال پیش هم در حوزه تئاتر و فیلم کوتاه تجربیاتی داشتم.
چه خاطراتی از ایشان در ذهن دارید؟ چه در زمینه حرفهای و چه در زندگی شخصی.
شاخصترین چیزی که همیشه از پدرم در خاطر دارم، جدیتی بود که در کارش داشت و اینکه بازیگری برایش بر هر چیز دیگری اولویت داشت. این یکی از عجیبترین چیزهایی است که در زندگی حرفهای دیدم و بهنظرم خیلی جالب و قابلافتخار است که یک نفر اینقدر به کار اهمیت دهد. من هیچوقت خود واقعی پدرم را نشناختم و متوجه نشدم که چه افکار و احساساتی دارد، از بس مدام در حال تمرین نقشهای مختلف بود. حرفهاش را به سلامت، روابط، خانواده و هر چیز دیگری ترجیح میداد و نتیجه این زحمات کاملاً در نقشهایی که بازی میکرد، قابل مشاهده بود. تقریباً تمام وقتش را در حال تمرین در کوچه، خیابان و جاهای مختلف بود. در خانه مدام جلوی آینه در حال تمرین بود. پدرم آدم بسیار شوخطبع و سرزندهای بود و طنز کلامی خاصی داشت. آدمها از مصاحبت با او لذت میبردند و من هم بهعنوان کسی که با ایشان زندگی میکردم، از این قاعده مستثنی نبودم. زمانهایی که در خانه بود، به جز تمرین نقش، وقتهای زیادی را هم به مطالعه اختصاص میداد. حتی زمانهایی که مثلاً مرا به پارک میبرد، تصویری که دارم این است که روی نیمکت پارک مشغول کتاب خواندن بود.
درباره دوران فوت آقای فتحی چه در ذهن دارید؟ ایشان بر اثر چه بیماریای درگذشتند؟
پدرم سالیان زیادی دچار بیماری دیابت بود و این بیماری از یک سالی بسیار عود کرد. ایشان خیلی دیر متوجه این بیماری شد و هیچچیزی بر کارش اولویت نداشت. از وقتی متوجه شد و درمان را شروع کرد تا زمانی که بیماری اوج گرفت، سالهای زیادی طول نکشید. دیابت خیلی بیماری سختی است و اندامهای زیادی را درگیر میکند. سن پدرم هم آنقدر کم نبود که بتواند راحت بیماری را بگذراند. ایشان در اثر ابتلاء به دیابت دچار نارسایی کلیه شد و متأسفانه به همین دلیل درگذشت. آن دوران برایم بسیار سخت بود، چون من تکفرزند هستم و پدرم تنها کسی بود که در آن زمان داشتم. بزرگترین ترس زندگی من ازدست دادن پدرم بود که در نوجوانی با آن مواجه شدم و بینش امروزم را نداشتم. این سوگ باید میگذشت و بههرحال باید با آن کنار میآمدم. سالهای اول برایم بسیار سخت بود اما امروز حضور پدرم در قلبم را حتی بیشتر از زمان حیاتش حس میکنم.
برخی معتقدند آقای فتحی در زمان فوت مهجور بودند و به اندازه جایگاهشان به ایشان توجه نشد. دراینباره چه نظری دارید؟
چیزی که من بهعنوان نزدیکترین فرد زندگی پدرم دیدم، این بود که ایشان بههیچ چیزی به جز کارش اهمیت نمیداد. او یکی از آدمهای بیحاشیه این حرفه بود و کمتر در فضای رسانهای حضور داشت. پدرم اگر کاری را دوست داشت، با تمام وجود انجام میداد، بدون اینکه به دستمزدش فکر کند و میدانم که در بعضی از کارها دستمزدش را ندادند. جایگاهی که معمولاً به هنرمندان داده میشد، از لحاظ شرایط صنفی چندان مناسب نبود و امکاناتی مانند بیمه هنرمندان وجود نداشت. تئاترها معمولاً درآمد نداشتند، چون تهیهکنندهای وجود نداشت و تئاتر گیشهای فروش میرفت.
هنرمندان تئاتر درآمد مناسبی نداشتند و در کارهای تصویری نیز معمولاً تعدادی از قسطها پرداخت نمیشد. این باعث شد پدرم از لحاظ مالی و از لحاظ توجه رسانهها جایگاه مناسبی نداشته باشد و البته این اصلاً برایش مهم نبود. چون دغدغهاش خود بازیگری بود. او تا آخر عمرش خانه نداشت و تا آخرین لحظه تلاش کرد من بتوانم یک سرپناهی داشته باشم. از این جهت میتوان گفت در شرایط غیرمنصفانهای از دنیا رفت و حتی هزینههای درمان را به سختی تأمین میکردیم. امیدوارم امروز اوضاع تغییر کرده باشد و وضعیت هنرمندان بهتر شده باشد. چون در همه جای دنیا هنرمندان مورد حمایت واقع میشوند تا بتوانند کارشان را به بهترین شکل انجام دهند.
مهرگان فتحی از جهانبینی ویژه پدرش درباره مرگ میگوید؛
من مرگ هیچ عزیزی را باور نمیکنم
پدرم به خاطر نوع زندگیای که داشت، جهانبینی و نگاهی ویژه درباره مرگ داشت. رنجهای زیادی را متحمل شده بود و شاهد مرگ بسیاری از عزیزانش از خانواده تا دوستان بسیار نزدیکش بود. در زمان نمایش «بینوایان» پدرم یکی از برادرانش را از دست داد و در لحظه تدفین عمویم، پدرم دستم را گرفت و مرا از آن مکان خیلی دور کرد. وقتی داشتیم در قبرستان قدم میزدیم، به من گفت اینجا را نگاه کن که همه دارند گل پرپر میکنند و بعد شعر «باور» آقای کسرایی را برایم خواند که میگوید «اما من غمین / گلهای یاد کس را پرپر نمیکنم / من مرگ هیچ عزیزی را / باور نمیکنم». این برایم شگفتانگیز بود و من به عنوان یک بچه با تصویری از مرگ روبهرو شدم که این نگاه تا امروز با من است. در از دست دادن پدرم این نگاه خیلی به من کمک کرد و باعث شد هیچ وقت مرگش را باور نکنم. نه به این معنا که این اتفاق را نپذیرم، بلکه از این جهت که تازه بعد از مرگش زندگیمان با هم شروع شد. او بعد از مرگش هر لحظه با من است و همه جا با من حضور دارد. با اینکه مادرم را زودتر از پدرم از دست داده بودم، این جهانبینی خیلی به من کمک کرد طور دیگری مرگ را نگاه کنم و گلهای یاد هیچ کسی را پرپر نکنم.
بهترین ژان والژان و خاصترین عمروعاص
بهزاد فراهانی شاید جزو بازیگرهایی باشد که در نقشهای مهمی که مهدی فتحی داشته با او همراه بوده و نقش مقابل هم را بازی کرده باشند. برای همین هم بیشتر از هر کس دیگر او را میشناسد و با خلق و خو و منشش آشنایی دارد. شخصیت جذابی که برای به دست آوردن نقشی که میخواهد آن را بازی کند تا کنه وجودی کاراکتر رسوخ کرده و تلاش میکند همانی شود که باید باشد. بازیگری که متر و معیارش را فراتر از بازی در ایران میدانست و تلاش میکرد آنچه بازی میکند با معیارهای بینالمللی همراه و همسو شود. همین تفکراتش نیز باعث شد تا نقشهای ماندگای مانند ژان والژان و عمروعاص را از خود به یادگار بگذارد. موضوعی که بهزاد فراهانی نیز به آن تاکید داشت که به خوبی میتوانست با نقش عجین شود. به طوری که در سریال امام علی، داوود میرباقری به تنها بازیگری که آزادی عمل داده شد تا خودش هرطور که میخواهد شخصیتی که به او محول شده را بازی کند و به تیپ کاری مدنظرش برسد مهدی فتحی بود و اتفاقاً بهترین اعتماد بود. چون باعث شد عمروعاص بار دیگر زاده شود و بینندگان با عمروعاصی خاص و ویژه و البته ماندگار مواجه شوند.
آقای فراهانی نخستین برخورد شما با مرحوم مهدی فتحی به چه صورت بود؟
من نوجوان بودم. شاید ۱۲،۱۳ ساله و با خالهام شبهنگام در خیابان تخت جمشید حرکت میکردیم. به خط عابر پیاده که رسیدیم وسط خیابان مردی با شنل قرمز، صورت سیاه، دستهای سیاه، موهای آشفته و چشمان درشت به خالهام برخورد کرد. بعد از این برخورد ناگهانی کلاهش را برداشت و با صدای خاصی از او به خاطر این برخورد ناخواسته عذرخواهی کرد و بعد هم رد شد. وقتی از پشت سر نگاهش کردم دیدم این لباس و شکل و شمایل طبیعی نیست و آن شب با همین برخورد گذشت و تمام شد؛ اما از خاطرم نرفت. بعدها بود که فهمیدم این فرد مهدی فتحی است و لباس اوتلو را پوشیده بود و در خیابان با آن راه میرفت.
تجربه همکاری زیادی شما با آقای فتحی در کارهای بزرگ داشتهاید. شخصیت ایشان را چطور دیدید و چطور میتوانید آن را توصیف کنید؟
مهدی فتحی کارمند وزارت آب و برق بود و نقشهکشی میدانست. ازدواج کرد و صاحب فرزند شد. مهدی فتحی معصومترین شخصیت بزرگ آسیا در عرصه بازیگری است. کسی که برای خودش صاحب سبک، صاحب اندیشه بود. به نظر من مهدی از هنرمندان بزرگ زمانه خودش بود و کسانی که مثل من با او کار کردهاند میتوانند از پروسهای که نقش را میخواند تا زمانی که آن را به اجرا در میآورد بگویند که با دیدن اوست که میآموزند بازیگری یعنی چه؟ این آدم همنشین بزرگان زیادی مانند سایه، بهآذین، دکتر آریانپور و بزرگان اندیشه و فلسفه در این مملکت بود. این مرد شیوه و شگرد دستیابی به نقشی که به او محول میشد را با برترین روش پیش میبرد. او برای آنکه یاد بگیرد و بیاموزد دورههای خاص مرارتهای بازیگری را تجربه میکرد. برای همین هم در بسیاری از موارد در مواجه با او وقتی بازی درخشانش را میدیدم خودم نقش خودم را فراموش میکردم و محو تماشا و عملکرد او میشدم.
ویژگی خاص آقای فتحی چه بود؟
مهدی، مردی بود که کمتر میترسید و به همین دلیل اصلاً دروغ نمیگفت. مردی بود که شجاعت این را داشت انسانها و کارکترها را فراتر از نویسنده و گاه کارگردان ببیند. او آنچنان به اعماق ژرفا و شخصیت رسوخ میکرد که یک شخصیت دیگری میدید. شخصیتی که در متن نبود. حتی در ذهنیت کارگردان هم نبود؛ اما وقتی در بازی او دیده میشد همگان تعجب میکردند با چه نابغهای مواجهند و او چطور به این شخصیت دست پیدا کرده است. مهدی فتحی کسی بود که زیر دست استاد مهین اسکویی بسیار آموخت با این حال بعضی اوقات خانم اسکویی میگفت من از فتحی میآموزم. مهدی فتحی را اگر بخواهید خوب بشناسید باید با او زندگی کرده باشید. تا زندگی نکرده باشید نمیتوانید شخصیت او را پیدا کنید. او در زندگی عادی و برخورد اجتماعی بسیار ساده و تیزنگر بود و وقتی در یک نقش حلول میکرد دیگر قابل شناخت نبود و شخصیت دیگری میشد. گفته میشود برای رسیدن به کاراکتر دو روش وجود دارد؛ یکی اینکه خود را با منش کاراکتر همسو کرد و دیگر اینکه کاراکتر را به تواناییهای خود نزدیک کنی. من فکر میکنم فتحی از کسانی بود که هر دوی این کار را انجام میداد و از جاهایی سر درمیآورد که ما نمیتوانستیم به آن ورود کنیم. مهدی قبل از انقلاب نقشی داشت در خرس چخوف و با خانم اسکویی همبازی بود و البته در «طبقه ششم» هم همین موضوع را میتوانستی ببینی که نقش را طوری بازی میکرد و به خصلتهایی از نقش میرسید که یک بازیگر روس هم نمیتوانست به آن برسد. او به نقش طوری نگاه میکرد که باعث میشد یک ایرانی یک روس را بهتر از یک روسی بشناسد. او تمام نقشهایی که میپذیرفت را سعی میکرد به بهترین شکل ممکن خود ایفا کند. یادم است یک اثر از محمود دولتآبادی به نام سفر را تمرین میکردیم و در این کار بازیمان رخ در رخ بود. او نقش یک قهوهچی را بازی میکرد. قهوهچی که دارای مجموعهای از یک قهوهچی دبش، پاخط، اندیشهورز کهن را درهم آمیخته و به نمایش درآورده بود. در حالی که من در طول زندگی قهوهچیهای بسیاری را دیده و با آنها زندگی کرده بودم توانستم همه را با هم در او ببینم. او برای به دست آوردن یک نقش به یک درهمآمیزی میرسید و برای آن که بتواند به نقش برسد و به نقش عمق دهد؛ تمامی دیدهها و داشتههای عمرش را روی هم میگذاشت و آن را تبدیل به کاراکتری میکرد که قرار بود آن را بازی کند.
یکی از تجربههای فوقالعاده شما با مرحوم فتحی در تئاتر بینوایان بوده که شما نقش بازرس ژاور را داشتید و آقای فتحی نقش ژان والژان. از شبهای اجرا خاطرهای دارید که بازگو کنید؟
بعد از تمرین گاهی اوقات میشد از محل تمرین که در میدان آزادی بود تا میدان انقلاب پیاده با یکدیگر میرفتیم و درباره شخصیتهای ژان والژان و ژاور با هم صحبت میکردیم و گاه حتی با هم به تبادل ذهنیتهای این دو شخصیت میپرداختیم. من بهترین خاطرهای که از آن کار دارم این است که سفیر فرانسه به دیدار کار ما آمد و چون فرانسه میدانستم میفهمیدم چه میگوید. میگفت من افزون بر ۱۰۰ اجرا از بینوایان دیدهام و اذعان میکنم این بازیگر نقش ژاور و ژان والژان را از بازیگرهای خوب اروپا هم بهتر بازی کردند. ما گفتیم چون مهمان ما هستید غلو میکنید که گفت من بابت هیچ موضوعی غلو نمیکنم و آنچه گفتم واقعیتی بود که دیدم و ستایشگر آن هستم.
یکی دیگر از نقشهای ماندگار، متفاوت و بهیادماندنی که از مرحوم فتحی باقی مانده است بازی در نقش عمروعاص سریال امام علی بود که اتفاقاً شما هم در آن سریال بازی درخشان و بینظیری از خود به یادگار گذاشتید. او برای رسیدن به نقش عمروعاص چه تلاشهایی انجام داد؟
میتوانید این موضوع را از آقای داوود میرباقری، کارگردان کار نیز بپرسید. آقای میرباقری تنها بازیگری را که برای به دست آوردن نقشش آزاد گذاشت مهدی فتحی بود. به او گفته بود من هیچ راهنمایی نه میتوانم نه میخواهم برای به دست آوردن کاراکتر عمروعاص کنی. تو آزاد هستی هر طور که میخواهی عمروعاص را بازی کنی. این تنها شخصیتی بود در میان آن همه بازیگر که این اجازه را داشت هر طور میخواهد بازیکند و برای همین هم وقتی عمروعاص را در این سریال میبینید عمروعاصی است که انگار دوباره زاده شده است. فراموش نمیکنم یک بار بعد از بازی در سریال به قهوهخانهای برای گپ و گفت رفتیم به من گفت بهزاد بیا کاری متفاوت کنیم و متر و معیار بازی عالی را از ایران فراتر گذاشته و سعی کنیم مترمان فراتر از ایران باشد و نگاهمان به آرتیستهای جهانی مانند آنتونی کویین و ایرنه پاپاس در فیلم محمد رسولا… باشد. قبول کردم و گفتم به آن سو حرکت کنیم تا بتوانیم حد خودمان را در حد آنها بالا بکشیم. وقتی کار تمام شد و برای بعضی از قسمتها به دوبله میرفتیم به من میگفت بهزاد کارمان را که میبینیم به این نتیجه میرسم ما متر خوبی را انتخاب کرده بودیم و توانستیم از پسش بربیایم.
در ستایش استاد بازیگری و بیان
«بازیگر بزرگ و کوچک داریم نه نقش بزرگ و کوچک» این جملهایست که سعید رحمانی فیلمنامهنویس از بزرگان بازیگری نقل میکند و معتقد است وجود چنین بازیگرهایی که نقش برایشان اهمیت دارد تا به بهترین شکل آن را ارائه دهند هر روز دارد کمتر میشود. رحمانی، مهدی فتحی را از این نوع بازیگرها میشناخت که با نقشهایش بهخوبی ارتباط برقرار میکرد و به این موضوع زمانی بیشتر رسید که در سریال «دریاییها» نقش کارآگاهی به نام آجرلو را به او داده بودند و با اینکه نقش فرعی بود اما بهخوبی با آن ارتباط برقرار کرد و توانست از همان همکاری در این سریال به همذاتپنداری با چنین شخصیتی برسد. کسی که بهخوبی توانسته بود در نقش ژان والژان بازی کند و نزدیک به هفت ماه به نقش سنگینی که بیش از سه ساعت هر شب باید بر روی صحنه برود بپردازد. رحمانی به این نکته تاکید داشت که بعد از دیدن این تئاتر بود که در آن زمان ژانوالژانترین ژان والژانها را در مهدی فتحی دید که توانسته بود این نقش را به بهترین شکل ممکن بازی کند.
آقای رحمانی شما از چه زمانی با مهدی فتحی آشنا شدید؟
قبل از آنکه سریال «دریاییها» کلید بخورد من با مرحوم فتحی روی صحنه تئاتر آشنا شده بودم. در تئاتر بینوایان که ایشان نقش ژان والژان را بازیمیکرد. نقش سنگینی که بیش از سه ساعت روی صحنه بود و اتفاقاً به بهترین شکل ممکن توانسته بود از پس آن برآید. بعد از آن من ایشان را از نزدیک در سریال دریاییها دیدم؛ مجموعهای که قرار بود سهگانه سریالهای آقای بیژن بیرنگ و مرحوم مسعود رسام را تکمیل کند. «همسران» که به زندگی زوجها میپرداخت، «خانهسبز» به خانواده و قرار بود سومین سریال آنها که دریاییها بود به نسبت خانواده با جامعه بپردازد. این سریال در ساختمان چند طبقهای بود که خانوادهها در آن زندگی میکردند و احساس شده بود به شخصی نیاز است که با کمک آن بتوان هم خانواده و زوجها را به همدیگر وصل کند و هم اینکه دارای شیرینی و بامزگی خاصی باشد. بر همین اساس شخصیتی به نام آجرلو خلق شد.
طی حضورشان در سریال دریاییها شما از شخصیت ایشان دیگر چه مواردی را شاهد بودید که باعث شد او را از همان دیدار نخست تا ادامه کار یک بازیگر حرفهای ببینید؟
با اینکه سالها از آن زمان میگذرد اما آنقدر شخصیت جالبی داشتند که من هزار سال هم از آن دوران بگذرد میگویم مرحوم فتحی به طرز عجیبی و حیرتانگیزی حرفهای بود. از همان شخصیتهایی که به نظر میرسد رو به انقراض است. برخورد مهدی فتحی با همه از روی ادب و احترام بود و برایش فرقی نمیکرد بازیگر نقش اول است یا نقش صدم. ویژگی دیگری که من هرگز فراموش نمیکنم در این بود که ایشان همیشه دیالوگهایش را حفظ میکرد و روی صحنه حاضر میشد. مهدی فتحی با متن میآمد سر صحنه و تمام نقش آن روز را حفظ میکرد. ایشان با آن سن و سال قبل از انقلاب هم بازیگری درجهیک بود و حتی نقشهای مقابل را هم حفظ میکرد. جالب بود وقتی دو بازیگر در مقابل هم حرف میزنند معمولاً اورشولدر گرفته میشود و چون بازیگر مقابل خارج از کادر است دستیار کارگردان یا منشیصحنه مقابل بازیگر درون کادر میایستد اما آقای فتحی میگفت خودش میخواهد بایستد چون معتقد بود بازیگر مقابل در این شرایط بهتر میتواند حس بگیرد. در صورتی که این تعهد بازی در نسل جوان کمتر است. بازیگرها خوب هستند اما این تعهد در آنها دیده نمیشود.
خاطرهای دارید که این تعهد کاری را نشان دهد؟
به یاد دارم یک صحنه کوچکی بود که در راهپلهها گرفته میشد. ایشان متنی در دست داشت و دیالوگهایی را میخواند در صورتی که آن زمان در خاطرم بود ایشان در این صحنه فقط یک دیالوگ داشت. با این وجود تصور کردم شاید دیالوگی اضافهشده و من اطلاع ندارم. وقتی دید من دارم به او نگاه میکنم و شاید از نگاهم سوالم را خوانده بود، گفت باید این جمله را طوری بگویم که دفعههای قبل نگفتهام و با قبلیها فرق داشته باشد. یعنی میگفت این دیالوگ تکراری است اما گله نکرده و خودش تلاش میکرد آن را طور دیگری بگوید. به دلیل همین توجه آقای فتحی به نقش تصمیم گرفتیم پیشداستانی در نظر بگیریم و قصهای بگذاریم که کمک کند تا نقش آجرلو عمق بگیرد.
به نظر شما چه ویژگیهایی در بازیگرهایی مانند مرحوم فتحی وجود داشت که معتقد هستید در بازیگرهای جوان این روزها نیست؟
آموزش. آنها برای آنکه بازیگر شوند استخوان خرد کردند تا بازیگر شدند. متأسفانه در حال حاضر ممکن است برخی با یک کار چهره شوند و آن مسیری را که باید پختگی داشته باشد، طی نکنند. بازیگرشدن فقط به آموزش نیاز ندارد بلکه به پختگی هم نیاز دارد. در تئاتر این اتفاق رخ میدهد. معمولاً بازیگرهایی که در تئاتر چهره میشوند این پختگی را از سر میگذرانند اما در سینما و تلویزیون اغلب اوقات شاهد این مسیر پختهشدن نیستیم و کسی مانند مهدی فتحی، علی نصیریان، عزتا… انتظامی، انوشیروان ارجمند و… را که در طول فعالیت کاریشان پخته شدند، دیگر نداریم چون همین پختهشدن باعث تواضع، حرفهایشدن و تعهد میشود.
ماجرای حضور مهدی فتحی در آخرین سریالش
من آجرلو هستم و الا خدا نگهدار!
وقتی آجرلو خلق شد پیشنهاد آقای مقدم و گروه تولید بر این بود که آقای مهدی فتحی میتواند در این نقش بهخوبی ظاهر شود. برای همین به ایشان فیلمنامه داده شد تا بخواند و نظرش را برای بازی در این نقش اعلام کند. نکته جالب نخستین برخورد من با ایشان از همین موضوع شکل گرفت و قرار شد آقای فتحی برای صحبت در این زمینه حاضر شود و در جلسهای که کارگردان و ما فیلمنامهنویسها حضور داشتیم بیاید تا اگر سوالی در زمینه متن دارد، بپرسد و فیلمنامهنویسها بتوانند به او پاسخ دهند. آقای فتحی در آن دیدار با یک تیپ و شکل و شمایل عجیب حاضر شده بود که بسیار تعجب کردیم و سوال این بود آیا آقای فتحی همیشه با این تیپ ظاهر میشود که گفتند خیر. او بعد از سلام و احوالپرسی گفت: «من آجرلو، پیش شما آمدهام.» او بعد از خواندن فیلمنامه شخصیتی را که در ذهن خود از آجرلو ساخته بود برای ما به نمایش درآورد. یعنی جلوتر از ذهن ما پیش رفته بود و گفت اگر آجرلویی که من دیدهام از نظر شما هم، چنین شخصیتی است که من بازی میکنم وگرنه خداحافظ که ما همه تأیید کردیم که دقیقاً آجرلوی مدنظرمان چنین شخصیتی است. مرحوم فتحی در همان دیدار و برخورد نخست با طرز بیان و منش رفتاریای که داشت نشان داد چقدر بازیگر حرفهای و درجهیکی است و من آن دیدار را همیشه در خاطرم دارم.
فقدان فتحی!
حسرت، حسرت و حسرت! فقدان مهدی فتحی برای هنر نمایش ما، حسرتی ابدیست. هنرمندی که قدرنادیده از میان ما رفت. دست تقدیر هم او را درست در روزی از ما گرفت که همه حواسشان به سال جدید بوده و هست یعنی ۲۹ اسفند. در این ۱۷ سالی که از رفتن مهدی فتحی میگذرد، جای خالی او در آثار نمایشی مان هویداتر میشود. هنوز رجزخوانی دهدقیقهای او در نقش عمروعاص سریال امام علی مو را به تن سیخ میکند. او در ابتدای جنگ صفین، خطاب به لشگریان کوفی، نطقی گیرا در باب عربیت دارد. «پدرم، عرب بود. دشداشه میپوشید. دستار به سر میکرد. نان خویش با همسایه تقسیم میکرد حتی المقدور… من عمرو، پسر او. پسر خلف او. پسر شرافت او. خون شرافت او در رگها دارم.» عمروعاص سریال امام علی، شاه نقش مهدی فتحی در طول حیات بازیگریاش است. همه ما، چه سازندگان و چه بینندگان درباره جایگاه مهدی فتحی در سریال امام علی دو بار شانس آوردیم. فتحی، اول قرار بود در سریال داوود میرباقری نقش کوتاه ابوسفیان را بازی کند که کوتاهی نقش و نحوه مرگش، فتحی را منصرف کرد و میرباقری، نقش مهم عمروعاص، وزیر کارکشته معاویه را به او داد. شانس دوم این بود که دوبله و صدای عمروعاص را هم خود مهدی فتحی انجام داد تا جزو معدود بازیگران سریال باشد که خودش، نقشش را میگوید. فتحی در عمروعاص حل شد. دیالوگهای پر کنایه فیلمنامه، همبازی شدن با رفیق قدیمیاش بهزاد فراهانی که نقش معاویه را بر عهده داشت و تلفیق قدرت بیان و بدن، همه و همه به او کمک کرد تا خودش را در تاریخ تلویزیون ماندگار کند. فتحی در گفتن دیالوگهای طویل، قهار بود. مانند آنچه برای گول زدن ابوموسی (مرحوم عباس امیری) در ماجرای حکمیت با گفتن این دیالوگ طولانی: «درود بر پیر کتاب عرب، مرد تسبیح و مصلح دین، اجنه کافر به اسم اعظم میگریزند و ابلیس به اسم ابوموسی. تو با رب، رمی جمره میکنی و ما با ریگ. پرنده عرش کجا و چرنده ارض کجا؟» انجام داد و چه در نحوه بیان دیالوگهای تک کلمهای یا گفتن «برادریم؟» به معاویه که لحن او کنایهاش به معاویه درباره گذشته پدران و مادرانشان را نشان میداد. «سلامتی سه تن / رفیق و ناموس و وطن / سلامتی سه کس / زندونی و سرباز و بیکس / سلامتی باغبونی که زمستونش رو از بهار بیشتر دوست داره / سلامتی آزادی، سلامتی زندونیای بیملاقاتی» این دیالوگ را حتماً بارها در فضای مجازی شنیدهاید. همین دیالوگ کوتاه مهدی فتحی در فیلم اعتراض مسعود کیمیایی، تبدیل به یکی از دیالوگهای ماندگار سینمای ایران شده است. او با حسی که در این دیالوگ و نقش کوتاه محسنخان دربندی نامزد سیمرغ بهترین نقش مکمل هفدهمین جشنواره فیلم فجر شد. سیمرغی که البته نه در آن دوره و نه دوازده سال قبلش برای نقش مفاخر فیلم تحفههای ابراهیم وحیدزاده که نامزد سیمرغ نقش اول ششمین جشنواره فیلم فجر شده بود به آن نرسید. سیمرغی که هیچوقت لیاقت پیدا نکرد که توسط او شکار شود. فتحی اما بارها هم آمادگی جسمانیاش را به رخ کشیده بود. سریال امامعلی صحنهای تماشایی دارد و آن هم فرار عمروعاص از برابر امام علی (ع) و حربه عریان شدن برای نجات جان خود است. صحنهای که جز با قدرت بدنی و حرکات سریع مهدی فتحی که بدون بدل به میدانگاه نقش آمده بود، مبهوت کننده از آب درنمیآمد. فتحی نقش ژان والژان تئاتر «بینوایان / بهروز غریب پور» را هم برعهده داشت. او سال ۱۳۷۶ نقش اول این تئاتر سه و نیم ساعته بود. بینوایان با استقبال خیرهکننده مردم، یک سال روی صحنه فرهنگسرای بهمن رفت. در یک سالی که بینوایان در فرهنگسرای بهمن اجرا میشد، او برای همین کارهایی که کرد و گزیده هم بود ماندگار است و تا ابد، حسرت نبودنش بر دل هنر نمایش ماست.
نظر شما