ترور مدنیت

در ۲۵ بهمن ۱۳۳۰ حسین فاطمی که نماینده مردم تهران بود در حین سخنرانی بر مزار محمد مسعود توسط محمدمهدی عبدخدایی نوجوان ۱۵ ساله و عضو سازمان فداییان اسلام ترور شد که نافرجام ماند و گلوله به قلب وی آسیبی نرساند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، حسین فاطمی چهره همیشه مورد نفرت نیروهای مرتجع کشور بود و در تمام دوران زندگی خود برای رسیدن به جمهوری و دموکراسی تلاش کرد و به همین دلیل بود که شاه و هوادارانش دنبال حذف وی بودند و از طرف دیگر، به دلیل عقاید دموکراسی خواهانه‌اش، همیشه مورد نقد گروه فداییان اسلام بود. فاطمی را می‌توان نماد تفکر جامعه مدنی و دموکراسی در تاریخ معاصر ایران دانست.

فاطمی روزنامه نگاری بود که هیچگاه قلمش برای پول نمی‌چرخید و در مواضع سیاسی، تندتر از مصدق حرکت می‌کرد. وی همیشه در روزنامه‌اش شاه را «خائنی که می‌خواست کشور را به خاک و خون بکشد» می‌نامید و به رضاشاه حملات تندی می‌کرد و به همین دلیل بود که محمدرضا پهلوی پس از کودتای ۲۸ مرداد، بر اعدام وی اصرار داشت.

وی با همراهی نصرالله شیفته و روزنامه‌نگاران جوان آن دوران شامل محیط طباطبایی، جلال نائینی، ذبیح‌الله منصوری و چند نفر دیگر به یاد «مرد امروز» محمد مسعود در تاریخ هشتم مرداد ۱۳۲۸ «باختر امروز» را چاپ کرد. عمر باختر امروز در دوره اول چندان نبود؛ چراکه در پی انتقادات شدید فاطمی به دولت ساعد برای جلوگیری از تصویب قرارداد «گس گلشاییان» در آخرین روزهای مجلس پانزدهم، در چهارمین شماره توقیف شد.

با نزدیک شدن به زمان انتخابات دوره شانزدهم و امکان تقلب در آن، در تاریخ ۲۲ مهر ۱۳۲۸ تعدادی از روزنامه‌نگاران مخالف دولت و شماری از سران حزب ایران به رهبری مصدق در دربار متحصن شدند. هرچند این تحصن به سرانجامی نرسید ولی اساس تأسیس جبهه ملی را فراهم کرد و باختر امروز تبدیل به محلی برای درج افکار و عقاید این طیف سیاسی شد. جبهه ملی با تشکیل مجلس شانزدهم تعدادی از نمایندگان خود را وارد مجلس کرد و دکتر فاطمی توانست به عنوان نماینده مردم راهی پارلمان شود.

فاطمی روحیه آشتی ناپذیر و عدالت‌خواهی داشت و در اولین یادداشت خود نوشت: «به امید خدای بزرگ برای خدمت به ایران و فداکاری در راه آزادی، قلم به دست گرفته و قدم به میدان گذاشته‌ایم. ما از مشکلات و موانعی که در این راه داریم آگاه بوده و خود را برای مقابله با آن حاضر کرده‌ایم. هدف اصلی و بزرگ ما خدمت به ایران و آزادی است. پشتیبانان ما اول خدا، دوم افکار عمومی، سوم دوستان ما، یعنی دسته ما است. ما هتاکی نمی‌کنیم. از جاده عفاف و نزاکت قدم بیرون نمی‌گذاریم، ولی با بی‌باکی حمله می‌کنیم، البته ذکر حقایق با منافع اشخاص تماس دارد و جمعی را با ما دشمن می‌کند، ولی چه می‌توان کرد این شغلی است که با رغبت اختیار کرده و وظیفه‌ای است که به ناچار باید انجام دهیم. دنیا در آتش جنگ می‌سوزد… از این آتش نمی‌توان برکنار ماند و در کنار آتش نمی‌شود بی‌خطر آسود. بالاخره باید برویم به نزد پدران. می‌شود با روی سیاه رفت؟ ماییم و آیندگان. با خفت و خواری می‌توان در گور خفت؟»

دکتر فاطمی بارها مورد سو قصد و حمله قرار گرفت. یک بار در ۲۵ بهمن سال ۱۳۳۰ و در هنگام سخنرانی در مراسم سالگرد شهادت محمد مسعود، بر مزار وی واقع در گورستان ظهیرالدوله، از سوی نوجوان ۱۵ ساله‌ای به نام محمد عبدخدایی که به گروه سازمان فداییان اسلام منتسب بود، مورد اصابت گلوله قرار گرفت. این شخص که برای ترور در نظر گرفته شده بود، قصد شلیک به قلب فاطمی را داشت، اما نافرجام ماند و گلوله به شکم وی خورد.

خواهر دکتر فاطمی که در لحظه ترور در کنارش بود، خود را روی برادرش می‌اندازد و سپر بلای او می‌شود. ضاربان هشت ضربه چاقو به ریه و سینه فاطمی و ۱۱ ضربه به وی وارد می‌کنند.

عبدخدایی در مورد عمل خود می‌گوید: «به محض اینکه ماشه اسلحه را کشیدم، اسلحه را بر زمین انداختم. در آن زمان آقای عباس گودرزی نامی بود که در تجریش جگر می‌فروخت و بهش می‌گفتند «عباس جیگرکی» که خم می‌شود و اسلحه را برمی‌دارد که مردم به سمتش هجوم می‌برند و او را می‌زنند. من در تمام این صحنه‌ها حاضر بودم چون کسی باورش نمی‌شد که یک نوجوان ۱۴ ساله با کلت کمری دکتر فاطمی را زده باشد. ایستادم و تکبیر گفتم. پس از این بود که جمعیت به طرف من برگشتند.»

وی در مصاحبه دیگری گفته بود: «من فکر می‌کنم اصلاً گلوله من به دکتر فاطمی نخورده است. یک کیف چرمی در موزه وزارت امور خارجه هست که گلوله کلت در کیف در جعبه کارت ویزیت است. تمیز تمیز است و هیچ خون آلود نیست، این نشان می‌دهد که گلوله از یک طرف کیف رفته و از طرف دیگر کیف بیرون نیامده است، شلیک شده ولی چون کیف چرمی بوده همان جا مانده است. حتی وقتی کالیبر گلوله را با سوراخ کیف مقایسه کنیم می‌بینیم کالیبر همان است.

یک تیر شلیک شد. فاصله من با فاطمی ۱.۵ متر بود. گزارشی از مأمور محافظ فاطمی در حال حاضر در وزارت اطلاعات است که کپی آن را داشتم که نوشته بود دکتر فاطمی سالم است، غذا می‌خورد، خودش را به بیماری زده است. همسر دکتر فاطمی، پریوش سطوتی گفته است من سه روز بعد که رفتم به دیدن فاطمی، پای او را با اسید سوزانده بودند. این برای من مساله بغرنج و پیچیده‌ای شده است. از طرفی کیف را می‌بینم، گزارش مأمور را می‌بینم، سلامت دکتر فاطمی را می‌بینم، بعد اینکه خداوند به دکتر فاطمی بچه اعطا کرده می‌بینم، بعد مسافرت‌های دکتر فاطمی به بغداد را می‌بینم. پس گرفتن شکایت فاطمی از خودم را می‌بینم. ملاقاتش با سیدعبدالحسین واحدی را می‌بینم که دو بار در زمان وزارت خارجه انجام گرفته و تلاش کرده دکتر مصدق را به فداییان اسلام نزدیک کند. خود من هم گیجم.»

حسین فاطمی نیز در مورد ترور خود چنین می‌گوید: «برای جامعه و ملتی که می‌خواهد زنجیرهای گران بندگی و غلامی را پاره کند، این‌طور رنج‌ها و جان سپردن‌ها و قربانی دادن‌ها باید امری عادی و بسیار ساده تلقی شود. تنها آتش مقدسی که باید در کانون سینه هر جوان ایرانی برای همیشه زبانه بکشد این آرزو و آرمان بزرگ و پاک است که جان خود را در راه رهایی جامعه و نجات ملت خود از چنگال استعمار و فقر و بدبختی و ظلم و جور بگذارد.»

پریوش سطوتی نیز در رابطه با طرح ترور فاطمی می‌گوید: «در سالگرد ترور مسعود من یک ماهه باردار بودم. صبح سالگرد ترور مسعود، فاطمی به من گفت که من بر سر مزار مسعود در شمیران می‌روم؛ چراکه ما با هم خیلی رابطه دوستانه داشتیم و از شما نیز خواهش می‌کنم که ساعت سه بعدازظهر به عنوان همسر من بر سر مزار او حاضر شوی و درست در همان روز و بر سر مزار مسعود بود که دکتر ترور شد و تیرهایی به قلب و طحال ایشان اصابت کرد و از همان جا ایشان را به بیمارستان نجمیه بردند. دکتر در راه بیمارستان به همراهانش گفته بود که به پریوش همسرم نگویید چه اتفاقی افتاده است در حالی که رادیوهای خارجی این موضوع را اعلام کرده بود، ولی رادیوی منزل ما قطع شده بود و من در جریان اخبار نبودم.»

در زمان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، فاطمی نیز مانند سایر سران جبهه ملی مخفی شد؛ چراکه با توجه به رویه‌ای که وی در دوران مصدق مبتنی بر تلاش برای برکناری پادشاه و اعلام جمهوری در پیش گرفته بود، در صدر فهرست افراد تحت تعقیب قرار گرفت. اختفای حسین فاطمی حدود هشت ماه طول کشید اما سرانجام عوامل دولت کودتا، وی را بازداشت کردند.

فاطمی در جریان دادگاه در پاسخ به اتهامات گفت: «من دیگر در این لحظات در مقام تظاهر و عوام‌فریبی نیستم و به مرگ خود یقین دارم و آنچه می‌گویم از روی حقیقت است. ما از نهضتی به پیشوایی دکتر مصدق حمایت کردیم که هیچ قصد و غرضی جز عزت و استقلال مملکت نداشت. من برای آن کشته می‌شوم که اولین اقدامم در مقام وزارت بستن سفارتخانه و قطع رابطه با انگلستان بود. هیچ مأیوس نیستم، از هر قطره خون من هزاران نهال می‌روید و با تأیید خداوند قهار، انتقام این ملت ستمدیده را از استعمار ناپاک می‌گیرد.»

فاطمی در ۱۹ مهرماه ۱۳۳۳، به جرم خیانت به شاه و سلطنت به اعدام با تیربار محکوم شد و در دادگاه تجدیدنظر نیز حکمش عیناً تأیید شد و تصمیم دولت کودتا برای اعدام وی قطعیت یافت. وی در لحظه اعدام خود یک جمله بر زبان آورد: «پاینده ایران، زنده باد دکتر مصدق» و بعد صدای رگبار گلوله در میدان تیر لشکر دو زرهی تهران پیچید.

کد خبر 474630

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.