یک روایت از کتابفروشی سجاد افشاریان

سجاد افشاریان، شاعر، بازیگر و کارگردان، در صفحه شخصی خود، خاطره‌ای را از کتابفروشی اش نقل کرده است.

به گزارش خبرنگار ایمنا، سجاد افشاریان با انتشار چند عکس در اینستاگرام خود آورده است:

"اومده بودم کتابفروشیمون، یه غری هم از طولانی شدن خرید مامان باباش داشت، کنارش که نشستم تا هم قد شیم و باب معاشرت باز شه، خودش اومد بغلمو و بغلم موند. از همه جا حرف زدیم، از ۲۰۶ قرمز، صندلی قرمز، عینک قرمز، لاک قرمز، کتاب قرمز، دیگه سفت رفیق شده بودیم که مامان و باباش گفتن راستی آقای افشاریان آول تئاتر شما رو هم دیده. گفتم کدوم؟ کِی؟ مامانش گفت اومده هر کسی یا روز می میرد یا شب رو با ما دیده و پلک نزده، چشم تو چشم شدیم که با نیگاش گفت بابا ما خیلی وقته رفیقیم با هم. خلاصه ما مه تا شبش مست بودیمو خیلی بهمون خوش گذشت، شما هم دوستاتون رو بغل کنید و ببرید به یکی از کتابفروشی های گوشه و کنار و مرکز شهر واستین با هم به کتاب‌ها نگاه کنین، خیلی کیف میده، یه کم که بگذره شما خودتون به یه قصه از قصه‌های اون کتاب‌ها تبدیل میشین و یه روزی بقیه شما رو می خونن و با عشق شما عشق می کنن."

کد خبر 469274

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.