چنان استاده‌ام پیش و پس «طعن»!

یک فعال سیاسی اصلاح طلب نوشت: آیا مفهوم و نتیجه قطع امید مردم، خونسردی و بی‌خیالی و فراموشی پرسش‌ها و ابهام‌ها و اعتراض‌هایشان بوده است؟ یعنی آن‌ گونه که برخی حلقه‌های نظریه‌پردازی در اتاق‌های فکر بکر، نام این حالت عمومی را «تاب‌آوری» می‌گذارند به‌واقع نیز چنین است؟

به گزارش ایمنا، احمد پورنجاتی با انتشار یادداشتی در سرمقاله روزنامه یزد، به بررسی مشکلات فعلی کشور پرداخت و نوشت: به گمانم اگر اکثر ملت و مجموعه حاکمیت در هر موضوع و مسئله‌ای اختلاف نظر داشته باشند، در اینکه «حال عمومی اهالی این خانه» خوب و خوش نیست کم یا بیش، تفاهم دارند. به این می‌گویند: «درد مشترک». هرچند به نظر هر طیف و گروهی، علت‌های گوناگون و متفاوت یا حتی متضاد داشته باشد. لحظه‌ای در ذهنتان فهرست دم دستی قشرهای گوناگون جامعه را مرور کنید: همه لایه‌های صنفی و منزلت‌های اجتماعی و سلیقه‌ها و گرایش‌های سیاسی اصلاح‌طلب و اصولگرا و منتقد و مخالف؛ رسانه‌هایشان را بنگرید، از مبتدای ارتودکس‌های کاتولیک‌تر از پاپ تا منتهاالیه وادادگان نومید و پشیمان. براندازان که صد البته.

خیال نکنید که حال آن اقلیت خیلی برخوردار (به قول صمد بهرنگی: چوخ بختیار) و لاکچری‌مسلک که دنیا را آب ببرد، آنان را خواب می‌برد، خوب و آرام است. نه! آنان نیز مدام دلشوره و تشویش دارند. حتی صنف چاق و چله رانت‌خواران و اختلاسگران و نجومی معتادان که بیشینه‌شان مانند مرغ و ماکیان خانگی در باغچه حیاط‌خلوت دستگاه‌ها و نهادهای عمومی مشغول‌اند، دغدغه رودست خوردن از رقیبان و تسویه‌حساب‌های صنفی و سیاسی را دارند. خلاصه، همه‌مان حال خوب و خوشی نداریم. در هر جای عالم، هنجاری‌ترین پدیده‌ای که در چنین اوضاع و احوالی انتظار می‌رود، رجوع نگاه‌های مردم در وهله نخست به‌سوی دولت (به مفهوم همه دستگاه‌های حاکمیتی) و در وهله بعد به‌سوی «گروه‌های مرجع اجتماعی» - جریان‌های روشنفکری و شخصیت‌های علمی و احزاب سیاسی و نهادهای مدنی و ریش‌وگیس سپیدان قبیله و معتمدان محله است. فدای دل شکسته و حسرت‌کشیده مردم خوب و سازگار خودمان بشوم که به دلایل و عواملی که مجال بازگویی آنها نیست، از این چند قلم کالای نایاب، قطع امید کرده‌اند.

آیا مفهوم و نتیجه این قطع امید، خون‌سردی و بی‌خیالی و فراموشی پرسش‌ها و ابهام‌ها و اعتراض‌هایشان بوده است؟ یعنی آن‌گونه که برخی حلقه‌های نظریه‌پردازی در اتاق‌های فکر بکر، نام این حالت عمومی را «تاب‌آوری» می‌گذارند، به‌واقع نیز چنین است؟ این قلم، قصد و مجال جدل پیرامون این مناقشه را ندارد. تنها به یک پرسش که پاسخی بدیهی دارد، بسنده می‌کنم: چرا مردمی که آگاهانه و مبتکرانه و رضایتمندانه در برابر نابسامانی‌ها و تنگناها و ناخوش‌احوالی‌ها با استواری و روحیه حماسی، ایستاده‌اند و خم به ابرو نمی‌آورند، تا به این حد ناخوش‌احوال و معترض و افسرده شده‌اند؟! چرا با کوچک‌ترین بهانه‌ای در خیابان و اتوبوس و صف نانوایی و میدان تره‌بار، با هم گلاویز می‌شوند؟ چرا روابط میان دو نسل و حتی دو رکن در یک خانواده، این همه سرد و جرقه‌پذیر و نازک‌نارنجی و عصبانی است؟

از همه تأمل‌انگیز تر، چرا این همه کل‌کل و کری‌خواندن و مچ‌گیری و طعن و گوشه کنایه در میان رده‌های اصلی مدیریت کشور، در سه قوه و پنج رکن و هفت ستون دیوان‌سالاری رایج است؟ این هجوم دامن‌گستر واژگان و ادبیات رسانه‌ای، از فراگیرترین رسانه انحصاری صداوسیما تا رسانه‌های نوشتاری نیمه‌جان و به‌ویژه شبکه‌های مجازی بی‌دروپیکر، از کجای این تاب‌آوری بیرون زده است؟! جز این است که فضای عمومی کشور را «هژمونی خشم و طعن» همچون بختک، تسخیر کرده است؟ ارزان‌ترین پزشک و آسان‌ترین روش برای درمان هر بیماری، آن است که نسخه‌اش «نشانه‌ها و سمپتوم‌ها و عوارض بیرونی» را هدف می‌گیرد: درمان علامتی! پماد پند اخلاقی و قرص مسکن توصیه به تاب‌آوری و بخور گرم و سرد وعده‌های سر خرمن و ماساژ مقایسه اوضاع اینجا با اوضاع وخیم‌تر جاهای دیگر دنیا! این هم شد، درمان درد؟ کاش ذره‌ای افاقه می‌کرد. فقط لج مردم را درمی‌آورد. درد آنان را عمیق‌تر و بی‌لجام‌تر می‌کند و سرانجام، نوبت به فینال این فرایند سه مرحله‌ای می‌رسد: ۱- نارضایتی (از پرسش‌های بی‌پاسخ‌مانده) ۲- خشم (از نسخه‌نویسی‌های ارزان و بی‌خاصیت) و ۳- ناسزا و طعن (به درست و نادرست، روا و ناروا به همه). کاش کسی آستین همت بالا می‌زد و با یک تحلیل محتوای علمی، از سخنرانی‌های مسئولان و تریبون‌داران تا رسانه‌ها و نیز بگومگوهای گسترده در شبکه‌های اجتماعی، فراوانی نمونه‌های «طعن» را در گفتمان کنونی روابط اجتماعی جامعه ایران، حال و مقال این برهه از تاریخ ایران می‌کاوید.

این‌همه پرحرفی‌ها کردم تا بر این نکته مهم تأکید کنم که «ماهی از سر گنده گردد، نی ز دم!» پروژه «طعن» به‌عنوان یک راه‌حل برای از میدان به‌درکردن دیگری -خواه در روابط اجزای حاکمیت باشد یا در رابطه حاکمیت و ملت نه بخشی از راه‌حل بلکه دامچاله‌ای برای بازتولید مسئله‌های تازه است. تردید نکنید که طعن، نه حواس مردم را از مشکلات اساسی‌شان پرت می‌کند و نه آنان را به کارآمدی طرف‌های طعن، امیدوار. خیال نکنید با جدال تریبونی می‌شود جلب عواطف سیاسی کرد. این را به خودم و دیگر شهروندان ایرانی نیز می‌گویم: «چاره درد مشترک، طعن و ناسزا به این و آن نیست». نارضایتی و خشم، واکنش طبیعی به ناجوری احوال است اما طعن و ناسزا، حقانیت مطالبه را نیز به حاشیه می‌برد. افسوس که روح و روان ملت، در محاصره لشکر طعن است.

به قول خاقانی:

چنان استاده‌ام پیش و پس طعن

که استاده‌ست الف‌های اطعنا

کد خبر 466611

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.