غلامرضا شریعتی در گفتوگو با خبرنگار ایمنا به مناسبت سالگرد شهادت سردار قاسم سلیمانی اظهار کرد: ما سردار سلیمانی را این چنین شناختیم، به گوشه چشم معروفش، غم ما را میبرد. چه آن روز که سیلاب بعثی رو به سوی ایران کرد و خام اندیشانه در پی تصرف چند روزه ایران بود. چه عصری که سیلاب سلفی میآمد تا سفرهی امنیتمان را برچیند و چه روزی که سیلاب سرزمینی، شهرها و روستاهای ما را در بر گرفت.
وی افزود: سردار سلیمانی با ما، از ما و در کنار ما بود. پایش نمیلرزید چون قلبش برای ما میلرزید. او مرد میدان بود و میدانش، وسعتی به اندازهی دردهای مظلومین داشت. خم میشد تا قامت ما خم نشود.
استاندار خوزستان ادامه داد: بازماندگان عصر جهاد، بوی اخلاص را از کلامش میشنیدند و راهیان کربلا، رد پایش را تا خیمه حسینی میدیدند.
شریعتی یادآور شد: سردار شهید در این سالها که از پستوی گمنامی در آمد، بیشتر شناخته شد. نامش پیوند خورد با مدافعان حرم. آغوش گشود تا تیر بلا را به جان بخرد تا تیری به مرز ایران نرسد. همراهانی داشت. مردان از جان گذشته. خوزستان هم سهمی بزرگ داشت، مثل عصر جهاد و جنگ هشت ساله. بار دیگر به خوزستان گره خورد. میگفت مردم ایران به این دیار احساس دِین دارند و خود پیشگام این حضور بود.
وی تاکید کرد: جمعی از همراهانش در خوزستان را تا «عند ربهم یرزقون» راهی کرد. پایش در خاک ما و سرش را به خدا سپرده بود. تجسم مجاهدانی بود که در نهجالبلاغه علی (ع) خوانده بودیم. کوهها تکان میخوردند، او بر جا و برقرار بود. در برابر یادگار شهیدی پدرانه مینشست و دست سیلاب زدهای را میبوسید و شانه به شانهی سیل بندان، میایستاد. سردار جنگهای ما بود اما سردار دلهای ما شد چون هر جا که غمی بود، میآمد.
استاندار خوزستان گفت: شهید سلیمانی باکی نداشت از اینکه با ما بگرید و شانههایش بلرزد اما وقتی شانه به زیر بار جهادی میداد، چشمهایش، شانهی بدخواه ما را میلرزاند. قاسم سلیمانی ما، سلیمان زمان بود. سوار بر قالیچهی دلها. حاکم سینهها. او یک عمر برای ما زیست. شانههایش زخم شد زیر بار امنیت ما. منتی نداشت. خود را سرباز میدانست.وقتی رفت، روی شانههای مردم نشست و خستگی یک عمر جهاد را به در کرد.
شریعتی ادامه داد: کیلومترها قدم و میلیونها نفر نبودنش را جبران نمیکرد اما تنها کاری بود که میشد برای آن پیکر شرحه شرحه، برای دلهای پاره پاره کرد. آتشی که به جانها افتاده بود آرام نمیشد. جانی از تن ملت رفته بود.آری؛ سردار ما، سردار دلهای ما، جان ما بود. ما او را نه روی شانهها، که روی قلبهای خود تشییع کردیم. نه تا مزار و گلزار که تا نهانخانه دلها است یک سال گذشته و همچنان در تاب و تب بودن و رفتن اوییم.
وی تصریح کرد: هر چه میگوئیم از حسن او، تمام نمیشود. حکایتهای حیات او تمامی ندارد؛ آنقدر که در حیات ما مؤثر بود. در سال روز او، یادگارش میهمان ماست. در خوزستانی که خانه سلیمانی بود. اهالیاش، عیال او بودند. مثل تمام مردم ایران. مثل تمام مستضعفین. آن نگاه، نگاه پدرانه بود. امیدوارم با گرامیداشت یاد و خاطره این شهید بزرگوار و همرزمان شهیدش در مدار انقلاب و امام و رهبری بمانیم تا ایران اسلامی از گزند دشمنان و معاندان پابرجا بماند.
نظر شما