آوای خورشید

رئیس سازمان فرهنگی شهرداری اصفهان در پیامی توجه به فهم مخاطب در فرآیند کنش ارتباطی، بهره‌گیری از میدان تجربه مخاطب در مقام آفرینش هنری، تجربه باوری در خلق اثر هنری، تبدیل فرآورده به فرآیند هنری و تبدیل امر هنری به مساله اجتماعی را از جمله ویژگی‌های تاج اصفهانی عنوان کرد.

به گزارش خبرنگار ایمنا، در پیام محمد عیدی، رئیس سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری و معاون فرهنگی شهردار اصفهان آمده است:

آوای خورشید (به یادبود تاج)
"بود لنگر چون معلم پله تمکین ترا"
چند سالی پیش بود که آقا مجید زهتاب کتابی به زیور طبع آراست؛ نامش "آتش دل". این اثر گران سنگ درباره استاد تاج اصفهانی است که نه یک بار، بل هزار بار باید آن را خواند و از بوستانش هر ذائقه‌ای خوشه‌ای برچیند به تناسب حال. باری، شوربختانه صاحب این خامه، چنته‌ای خالی و انبانی تهی از موسیقی دارد؛ اما می‌کوشد به لحاظ روشی، خوانشی از منش این هزار دستانِ نکونامِ خوش الحان قلمی کند که به گمانم فراتر از هنرش، به کار مدیران فرهنگی این زمان می‌آید و از این رو، شایسته مداقه ماست که داعیه داران عصری دیگریم.

به نظرم ۵ ویژگی تاج را تاجِ اصفهان و ایران نمود و وی را بدل به سرمایه‌ای نمادین. و چنین اَند آن ۵ شاخص:

یکم؛ توجه به فهم مخاطب در فرآیند کنش ارتباطی.
توضیح: مشهور است که تاج ضمن درک و فهم بالای ادبی، در شیوه و یا سبک آوازی، با رعایت کامل نکات دستوری، زمینه فهم دقیق‌تری از شعر و ترانه را برای مخاطب خود فراهم می‌کرد. به دیگر سخن، مخاطب و درک او از پیام موسیقایی برای ایشان واجد اعتبار و اهمیت بود. به تعبیر علمای علم ارتباطات، به کنش متعامل دو وجه فرآیند ارتباطی توجه داشت و با التزام به این قاعده، سویه دیگر، یعنی شنونده را محترم می‌داشت.

دوم؛ بهره‌گیری از میدان تجربه مخاطب در مقام آفرینش هنری. توضیح: سخت مشهور است که تاج به هر مجلسی به اقتضای حال جمع، شعری را بر می‌گزید و عقل و دل مجلسیان را می‌ربود.البته این را مناسب خوانی گویند که در کنار مناسب گویی و مناسب نویسی و مناسب گزینی در شمار خصلت‌های ممیز فرهنگ اصفهانی است و گواهی از هوش سرشار و ذهن بارور این مردم نژاده و زمان دانی و مکان شناسی آنان دارد. هر چه که هست این ویژگی دوم به همراه اولی، یاور عندلیب خوش نوایِ ما بود تا ارتباطی موثر با مخاطب خود برقرار کند و فراخور طبعشان، خوانی الوانی بگسترد و باده‌ای پُر زور بنوشاند تا چشم شوخ غزالان خمار و برگ برگ لاله زاران بیدار گردد.

سوم؛ تجربه باوری در خلق اثر هنری.
توضیح: آنان که از خُمخانه او جامی برگرفته‌اند و متنعم به محفل نشینی وی بوده‌اند بر این نکته همداستانند که تاجِ نقش جهان در طول زندگی‌اش، خود را در مقابل هیچ آورده نویی تصمیم (=کَر) نکرد. دلیر مردی بود خلاق و خوش ذوق که حتی در اواخر عمر، علیرغم ضعف شنوایی، به صفت، شنونده‌ای باهِر و تجربه اندوزی ماهِر بود تا جایی که اگر به گاه عبور، از رادیوی قصابی، آواز جوانی را می‌شنید؛ دقیق گوش جان می‌سپرد تا به زعم خویش اگر ابداعی دارد برگیرد و اگر مهارتی را به کار بسته که از یاد استاد رفته، آن را به خاطر آورد. چنانکه حکایت خواندنی استاد مراتب (دره التاج) بر این معنا گواه دارد.

چهارم؛ تبدیل فرآورده به فرآیند هنری.
توضیح: شاید از معدود کسان این تاج باشد که همگان زبان به ستایش او گشوده‌اند و خاطرات شیرین‌اش را به هر محفل نقل کنند. التزام به اخلاق پسندیده و داشتن مشی آموزشی مشخص و ابرام در تربیت نسلی پس از خود، موجب گشته که جم غفیر شاگردانِ نیکوسیرتی بپرورد که همگی رهرو کویِ نکونامی اویند و فرآورده‌اش را اینک به فرآیندی مبدل کرده‌اند. گو اینکه، این مهم در زمان حیاتش نیز به همین سان بوده، چرا که تاج مقید به حصر در جغرافیای محدود خویش نبود و با دیگر کانون‌های هنر آفرین ایران به گفت‌وگو می‌نشست و البته خود نیز میزبانِ سرگشتگانِ حریمِ وصل و شیفتگانِ غمزه دلدوزی می‌گشت که در هوایش به اصفهان آمد و شد داشتند تا همنشین وی باشند (به مثل استاد شجریان و موذن زاده اردبیلی و…)؛ سرای شاطر رمضان در اصفهان تجسم فضای محفلی پر روایتی از این دست بود که هنوز نیز برجای و با دوام است

پنجم؛ تبدیل امر هنری به مساله اجتماعی.
توضیح: فراوان گفته‌اند و شنیده‌ایم و در آن کتاب سترگ "آتش دل" نیز مضبوط است که تاج در ارائه هنر خویش بس بذال بود و کریم. هنر وی نه محصور صحنه بود و نه در بند قشری محدود.تاج با طبع بلندی که داشت؛ فرصت شنیدن آواز خوب را به آحاد خلق می‌داد و بر این کارِ هدفمند و روشمند اصرار می‌ورزید؛ ولو اینکه به قیمت طعن و گلایه‌ای آشنایان تمام شود.هم از این رو بود که چون پیری سبک جولان، عنان دارِ دل بی تاب می‌گشت و درب شکرستان هنرش را بر همگان می‌گشود و خوانش را سرخوشانه فراروی هر طالبی می‌گسترد؛ چه کودک بازیگوش گذر و یا پاکروب پرتلاش شهر. میوه این کار آن بود که سلایق هنریِ حتی عوام کوی و برزن را نیز فربه می‌ساخت و آنان را نیز صاحب تشخیص، تا دل به هر بُنجلی به نام کار خوب نبندند.

خدایش بیامرزد آن رادمرد را. چرخ سنگین دل، سرآخر ناخن به چشم ناهید کرد او را از ما در ربود؛ اما هنوز هم تاج روایتی است ناخوانده و ما محتاج خوانش منش و پردازش روش اوییم و خواهیم بود.

"دیده صحرائیان از انتظارات شد سپید"

کد خبر 459171

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.