علیرضا فرهنگ، پژوهشگر مطالعات تطبیقی ادیان و مذاهب در خصوص مسائل دوره حیات امام رضا (ع) به خبرنگار ایمنا میگوید: حیات مبارک امام رضا از سال ۱۴۸ هجری تا ۲۰۱ بوده است. در این دوره تحولات بسیار زیادی رخ میدهد و معمولاً حیات امام رضا (ع) نقطه عطف این تحولات محسوب میشود. جریانات سیاسی، وجود فرقههای مختلف از جمله فرقههای شیعی، نفوذ دیدگاههای منتقد اسلام از جمله مسیحی، زرتشتی و یهودی، پیدایش نهضت علمی ترجمه و در نهایت ظهور و گسترش عرفان اسلامی از جمله این تحولات است، که همه دارای اهمیت هستند.
وی با بیان اینکه "ولیعهدی امام رضا نشانگر اعتبار و نفوذ شخصیت او در آن زمان است" میافزاید: پس از وفات امام موسی کاظم (ع) اختلافات بسیاری در شیعیان پدید آمد و حتی بیشتر شیعیان از شاخه اصلی، که بعداً به "اثنی عشری" معروف شد جدا گشتند. بخشی از آنها پس از امام صادق (ع) اسماعیلیه شدند؛ آنها کسانی بودند که اسماعیل فرزند بزرگ امام جعفرصادق (ع) را جانشین امامت میدانستند. برخی نیز که حضرت کاظم را امام خود دانستند بر اساس احادیثی که از امام صادق (ع) نقل میکردند، بر آن شدند که امام موسی کاظم آخرین امام و قائم است که به این فرقه نیز "واقفیه" گفته میشد. چنین فرقههایی به شدت در شیعه رشد کردند، بنابراین وظیفه امام رضا سنگینتر شد، چراکه علاوه بر حفظ چهارچوب شیعه اثنی عشری، باید در مقابل جریانات سیاسی نیز مقاومت میکرد و میبینیم که به نحو احسن این کار را انجام میدهد به گونهای که پس از ایشان شیعه مجدداً به جایگاهی که پیش از تفرقهها داشت باز میگردد. این نشانگر کیاست و عمق نگرش امام است.
این پژوهشگر ادیان و مذاهب ادامه میدهد: امویان در فتوحات روم شرقی ساکن بودند و شام که در واقع بخشی از آن بود، به عنوان مرکز خلافت معاویه و اعقابش انتخاب شد. گسترش حوزه اسلامی در آن منطقه باعث همسایگی مسلمانان با دیدگاههای مسیحی شد. دیدگاه مسیحی در منطقه روم شرقی بسیار قوی بود. از طرفی زمانی که معاویه در آنجا خلیفه شد، به دلیل اینکه تجربه دیوان سالاری در میان مسلمانان وجود نداشت از مسیحیان در حاکمیت خود استفاده کرد و این نیز منجر به نفوذ بیشتر آنها در قدرت شد، بنابراین مسیحیان از این طریق دیدگاههای خود را گسترش دادند و در اواخر خلافت امویان که سخت گیریهای بسیاری در خصوص اهل ذمه صورت میگرفت در مقابل دیدگاههای قرآنی و اسلامی موضع گرفتند. یکی از شناخته شده ترین منتقدان مسیحی، یوحنای دمشقی است که هنوز هم کتابهایش، به ویژه کتاب "مناظره مسلمان و مسیحی" مورد استناد مسیحیان است.
فرهنگ با بیان اینکه "امام رضا (ع) در این مقطع به خوبی از کیان اسلام دفاع کرد" اضافه میکند: مسلمانان باید در مقابل دیدگاههای مخالف مقاومت و از اسلام دفاع میکردند؛ این امر باعث شد که به تدریج علم کلام و الهیات اسلامی پدید آید. الهیات اسلامی یا علم کلام، نیز با توجه به منابعی که مسیحیان در الهیات خود به آنها تکیه داشتند، پدید آمد. برای نمونه "حدوث و قدم کلمه" یک مساله کاملاً مسیحی است که بحثی درباره حادث یا قدیم بودن جوهر وجودی حضرت عیسی (ع) بعنوان کلمه الله است، اما همین بحث در کلام اسلامی به مسئله "حدوث و قدم قرآن" تبدیل شده است. از اینجا متوجه میشویم که این مساله در تقابل میان مسلمانان و مسیحیان برای کلام اسلامی مطرح شده است. مسئله "خیر و شر" و "جبر و اختیار" نیز یکی از مسائل مورد بحث در آن زمان بود. اینها همه اموری است که ریشههای آن به این دوره که مصادف با زمان حیات امام رضا (ع) است بازمی گردد.
وی ادامه میدهد: بنابراین امام رضا (ع) در چنین شرایطی قرار داشت و باید بسیار عالمانه، با اطلاعات وسیع و روشی که امروزه از آن به فلسفه و منطق یاد میشود دیدگاههای اسلامی و قرآنی را مورد حمایت قرار میداد. داستان معروف مناظره امام با بزرگان ادیان آن روزگار که توسط شیخ صدوق روایت شده است، نشانگر اهتمام امام رضا به مسائل الهیاتی و کلامی، و نیز تسلط آن حضرت به باورهای سایر ادیان با توجه به ضرورتهای دوره خود بوده است و اتفاقاً از این حیث الگویی برای دوران ماست که گفتگوهای ادیان به شکل وسیعی اوج گرفته است. این کاری بسیار بزرگ بود و ایشان به خوبی از پس آن برآمد. اینکه امام رضا (ع) از قرآن و اسلام در مقابل حملات منتقدان دفاع کرد، بسیار مهم است و یکی از ویژگیهای شخصیت علمی این امام محسوب میشود. این مسائل پیش از حیات امام رضا (ع) مطرح نبودهاند و در زمان ایشان پدیدار شدهاند. بر همین اساس میتوان گفت که ایشان یکی از مبدعان کلام اسلامی بودند.
این پژوهشگر ادیان و مذاهب با بیان اینکه "یکی دیگر از مسائل دوره حیات امام رضا (ع) رشد عرفان اسلامی است" میگوید: عرفان اسلامی تقریباً از قرن دوم یعنی همان قرنی که امام رضا در آن میزیست نضج میگیرد. در میانه قرن دوم عارفان نامداری چون بایزید بسطامی، ابراهیم ادهم و ابوالحسن خرقانی در خراسان زندگی میکردند. در عرفان این شاخه را مکتب خراسان مینامند که اولین مکتب بزرگ عرفان در اسلام است. خراسان در آن زمان شامل بخشهایی از افغانستان و جمهوریهای شمالی، شامل بخارا، هرات و … بود و پیش از اسلام محل حضور سه دین زدتشتی، هندویی و بودایی بوده است. برای نمونه، بخارا تغییر یافته کلمه "بهارات" بوده که نام قدیمی هند است. روشن است که عرفان اسلامی ایدههایی از این ادیان داشته است؛ مثلاً مفاهیم عرفانی فنا از بودیسم، اتحاد از هندوئیسم و نور از زرتشتیان در تلفیق با اسلام، هسته عرفان اسلامی را پدید آوردند؛ البته بستر اولیه برای رشد همه این مفاهیم در قرآن وجود داشت اما اینکه این مفاهیم معنای مرکزی در عرفان بیابند مورد توجه ماست.
فرهنگ تصریح میکند: مامون مرکز خلافت خود را در خراسان قرار میدهد و امام رضا (ع) را نیز به آنجا یعنی مرکز عرفان اسلامی دعوت میکند. علی رغم اینکه عدهای با استناد به احادیث نامعتبر و ضعیف معتقدند که ائمه با این عرفان در تقابل قرار گرفتند اما هرگز اینگونه نبوده است و حتی میبینیم که "معروف کرخی" که از عرفای به نام زمان خود بوده به عنوان شاگرد امام معرفی شده است. امام رضا از جهت ولایت باطنی که بر عهده داشت جامع ظاهر و باطن دین بود. پس این ویژگی در ایشان خیلی مهم است. هشتمین امام ما در حوزه کلام و عرفان اسلامی بسیار شاخص بود و با ادیان دیگر و عرفان اسلامی تعامل و تفاهم داشته است
وی ادامه میدهد: زمان حیات امام رضا دوره درخشش فرهنگ و حکمت اسلامی و شیعی بود. ایشان تنها ۲۰ سال امامت مسلمانان را بعهده داشت اما نقش عظیمی در این مدت ایفا کرد و توانست انسجام شیعه را به آن باز گرداند و به حکمت و تعالیم اسلامی کمک کند و جامع ظاهر و باطن دین شود. این امر باعث شد که پس از شهادت امام رضا سخت گیریهای حکومتی نسبت به شیعه شدیدتر شود که در تاریخ اسلام به دوران سختی "ابن الرضا" یعنی فرزندان این امام معروف شده است. آنها به شدت تحت فشار قرار گرفتند تا فرهنگ شیعی گسترش پیدا نکند. درخشش و شکوفایی فرهنگ اسلامی در این مقطع مرهون امام رضا بود.
این پژوهشگر ادیان میافزاید: وجه مشترک اسلامِ نوپدید با ادیان پیشین، یعنی زرتشتی، بودایی و هندویی، در معانی باطنی و عرفانی آنها بود و از این حیث بود که اسلام و شخصیت عمیقی مانند امام رضا (ع) میتوانست برای ایرانیان محبوب و مورد توجه باشد. دیدگاه این حضرت بیشتر نمایانگر باطن دین بوده است و ایرانیان نیز به جنبه باطنی بیشتر علاقه داشتند به همین دلیل دیدگاههای او برای آنها جذابیت بیشتری داشت و از همین جا است که روز به روز بر عزت این امام در میان ایرانیان افزوده شد و میشود.
نظر شما