به گزارش ایمنا، پس از جنگ جهانی اول، زمانی که مکتب دادائیسم ۳ داشت به فراموشی سپرده میشد، فردی از دل همین مکتب قصد بنیان گذاری مکتب دیگری کرد. زمانی که نظریههای فروید (روانکاو اتریشی) درباره ناخودآگاه، رؤیا و واپسزدگی (سرکوب)، فرهیختگان اروپا را به خود مشغول کرده بود؛ آندره برتون و لویی آراگون (رماننویس و شاعر فرانسوی) از تحقیقهای فروید الهام گرفتند و پایه مکتب جدید خود را بر فعالیت ضمیر ناخودآگاه بنا نهادند. این جستار را که پیش تر در ششمین شماره دوماهنامه تخصصی ادبیات داستانی سروا منتشر شده است، در ادامه میخوانید:
سوررئالیسم (Surrealism)
واژه سوررئال را میتوان ورای واقعیت ترجمه کرد و سوررئالیسم را فرا واقع گرایی. گرایشی به ماورای واقعیت یا واقعیت برتر. جنبشی در هنر و ادبیات که در دهههای ۱۹۲۰- ۱۹۳۰ در فرانسه شکل گرفت. هرچند سوررئالیسم را بیشتر با هنرهای تجسمی میشناسند (و از این رو باید از «دالی »۴ و نقاشیهایش تشکر کرد) اما در حقیقت، این جنبش نه تنها در هنرهای تجسمی، بلکه ریشه در ادبیات دارد.
برتون در سال ۱۹۲۴ اولین بیانیه سوررئالیسم را منتشر کرد و در آن اهداف و مقاصد سوررئالیستها تعریف شد: «هدف سوررئالیسم آن است که تناقض پیشین رؤیا و واقعیت را در یک واقعیت مطلق، یک اَبَر واقعیت حل کند.»
سوررئالیستها تحت تأثیر یافتههای روانشناسی و روانکاوی در راستای دستیابی بی واسطه به ضمیر ناخودآگاه و انگیزههای آن بودند؛ از همین رو بنای این مکتب ادبی و هنری بر اصالت خیال، رؤیا و تداعی آزاد و تصورات ضمیر ناخودآگاه شکل گرفت. «یک برخورد روانی با ادبیات.» سوررئالیسم به هر نوع خیال پروری و خیال پردازی در حالت بیداری، اصالت هنری بخشید و آفرینش هنرمند را در بهرهگیری از برخوردها و برداشتهای پیش بینی نشده و تصادفی و ابداعات نامتعارف آزاد گذاشت. از همین رو آثار هنرمندان این سبک، بسیار شخصی و کاملاً نامعمول و متمایز است.
۱- آشنایی با مکتبهای ادبی- دکتر منصور ثروت- ص ۳۳
۲- آندره برتون André Breton (1896-1966 م) نویسنده و شاعر فرانسوی بنیان گذار مکتب سورئال
۳- دادائیسم Dadaism مکتبی پوچ گرا و هیچ انگار که در دوران جنگ جهانی اول و اواخر آن رواج داشت.
۴- سالوادور دالی Salvador Dalí (1989-1904 م) هنرمند و نقاش اسپانیایی
پیداست سوررئالیستها میخواستند فرمهای جدید ادبی بسازند و بدون تردید، ساختن این فرمها در گرو شکستن قواعد پیشین بود. بیشتر سوررئالیستها، شاعر بودند؛ گرچه در میان آنها کسانی به نثر مینوشتند و در زمره آثارشان، رمان هم دیده میشد اما پیروان این مکتب شعر را، اساس زندگی دانسته و کوشیدهاند که جهان بینی خود را از طریق شعر انتقال دهند. فلسفه اجتماعی سور رئالیسم، شعار سعادت بشری را دارد و میخواهد آدمی را از قید تمدن سودجوی کنونی نجات بخشد، در عین اینکه بازگشت به گذشته را هم نمیپذیرد. در اصل از مواد مرام نامه این مکتب به خوبی میتوان دریافت که سوررئالیسم در اندیشه رهایی از هر نوع اسارت است و هدف آن در وهله اول پاشیدن آبی بر جنگ بوده است. وحشتی که با جنگ جهانی اول، اروپا را در بر گرفته بود، روز به روز به سیاسی شدن هنر دامن میزد. البته که هدف این جنبش، به ذات، سیاسی نبود. آنها میخواستند زخمهای ناشی از جنگ را ترمیم کنند. به همین دلیل میتوان این مکتب را بازتاب نابسامانیها و آشفتگیهای قرن بیستم دانست. «یک جنبش هنری اجتماعیِ بنیاد ستیز.»
آنها در نوشتن، تکنیکی به نام «نوشتن اتوماتیک» را به کار میبردند که در آن، شاعر به خود اجازه میداد کلمات، تصاویر و جملات بدون دخالت خودآگاهش بر روی کاغذ جاری شوند؛ به عبارتی آنچه به ذهن نویسنده خطور میکرد، همان را ثبت میکردند. صحنهها و وقایع آثارشان بر مبنای اتفاقات فراواقعی، دیوانهوار و غیر عقلانی، شکل میگرفت. بنابراین عجیب نیست که در داستانی سوررئال با حیواناتی برخورد کنیم که اجزا صورت شأن از آلات موسیقی است، خانههایی را ببینیم که در حال خونریزی هستند و یا هر اتفاقی که میتواند به نوعی تجربهای وهم آلود قلمداد شود! سوررئالیسم، آینهای را بر دیوار زندگیمان قرار میدهد که از طریق آن میتوانیم به ماهیت تحریف شده واقعیت بنگریم و ببینیم که همه چیز جادویی است: از طلوع خورشید گرفته تا کوه یخی که بخش اعظمش در زیر آب پنهان است. سوررئالیسم همان سرزمینی است که در آن رویاهای بی منطق به وجود میآیند و راههایی غیر قابل پیش بینی از ناکجاآباد سر در میآورند. همان جایی که گربه داستان «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب» نه تنها به آلیس، که به همه ما میگوید: «اینجا همه ما دیوانه ایم…»
با این تفاسیر میتوان خواب و رؤیا را یک اصل مهم برای سورئالیستها در نظر گرفت که حقیقتاً اهمیت زیادی برای آن قائل هستند. همانطور که از بزرگان هنر و ادب، «سن پل ر و»۱ وقت خواب تابلویی جلوی درب منزلش نصب میکرد که روی آن نوشته بود: «نویسنده مشغول کار است.» آنها معتقد بودند خواب و رؤیا، همچون یک گنج است که هنرمند بعد از بیدار شدن آن را به باد میدهد و اگر موفق شود از آن استفاده کند، کامیاب شده است.
شاید اشیا سورئالیستی را فقط در خواب بتوان یافت!
در فیلم «نیمه شب در پاریس»، ساخته وودی آلن (محصول سال ۲۰۱۱)، «جیلبِندِر»، شخصیت اصلی فیلم، در زمان سفر میکند، به دهه ۱۹۲۰ میرود و در کافهای با «سالوادور دالی»، «مَن رِی »۲ و «لوئیس بونوئل »۳ ملاقات میکند. بخشی از گفت وگوهای «نیمه شب در پاریس» را از نظر میگذرانیم:
جیل: احتمالاً فکر می کنین مست کردم. ولی باید این موضوع رو با کسی در میون بذارم. من از زمان دیگه ای میام.
من ری: دقیقاً درسته. تو در دو دنیا زندگی میکنی. چیز عجیبی نمیبینم.
جیل (سر تکان میدهد): آره، درسته. شماها سوررئالیست هستین.
و اما از اصول سوررئالیست باید دانست که این مهم است که هنرمند در اثر خود خرق عادت کند، طناز باشد و جریان سیال ذهن را در اثر خود جاری کند. پرسیدن سوال و دریافت جواب، بدون آگاهی قبلی، یا به عبارتی پیدا کردن پاسخهای به ظاهر بی ربط به سوالات مختلف از دیگر تکنیکهای سورئالیستی است که از اصل تصادف پیروی میکند. به عبارتی هر آنچه اتفاقی و پیش بینی نشده باشد به ادبیات سوررئالیستی ربط دارد و گاه موجب ناپیوستگی و عدم یکپارچگی میشود. سوررئالیسم بر تنهایی، نومیدی و بی پناهی انسان قرن بیستم با توجه به ضمیر ناخودآگاه
۱- سن پل رو Saint-Pol-Roux (1940-1861 م)
شاعرفرانسوی-مربوط به جنبش ادبی نمادگرایی
۲ - من ری Man Ray (1976-1890 م) تصویرگر آمریکایی که بیشتر فعالیت خود را در فرانسه پیش برد و در پاریس درگذشت. او و «لوئیس بونوئل» در آثارشان گرایش به سورئالیسم نشان دادند.
۳ -لوئیس بونوئل Luis Buñuel (1983-1900 م) فیلم ساز اسپانیایی که در فرانسه و مکزیک فعالیت داشت. «سالوادور دالی» به اتفاق «لوئیس بونوئل» دو فیلم «سگ آندلسی» و «عصر طلایی» را ساخت. فیلم «سگ آندلسی» از یک سری تصورات هولناک فرویدی تشکیل شده است. این فیلم، دنیایی را نشان میدهد که همه واقعیتهایش در هم رفته است و «بونوئل» و «دالی» آن را با تصاویر دهشتناک، اسطورههایی شخصی، و سرابِ دیوانگیِ خود سرشار کردهاند.
دنیای تخیلات او تأکید میکند. فلسفه حاکم بر این جنبش هنری به فردیت انسان در جهان ویرانگر اشاره دارد و سعی میکند او را با دنیای درون و ناخودآگاهش آشنا سازد. توجه به وجوه جنسی و شهوتانگیز زندگی و به خصوص زنان از دیگر ویژگیهای سوررئالیستی است.
مرور این قواعد و ویژگیها نشان میدهد، ادبیات سوررئالیستی نوعی از ادبیات عوام پسند نیست و مخاطب خاص خود را داراست و اما همیشه به علاقهمندان ادبیات داستانی پیشنهاد میشود. دانش خود را از این عرصه به حدی بالا ببرند که تفاوت میان ادبیات سوررئال و رئالیسم جادویی را تشخیص دهند. رئالیسم جادویی شاخهای از رئالیسم و واقعگرایی است و ماهیت آن با سورئال فرق دارد که از اساس بر ضد واقعیت به وجود آمد. سوررئالیسم و رئالیسم جادویی، هر دو از تلفیق رئالیسم و عناصر تخیلی استفاده میکنند؛ اما تفاوت اصلی در محتوای این آثار است. رئالیسم جادویی، دنیایی شبیه به دنیای امروز ما را به تصویر میکشد، اما رنگ و لعاب جدیدی به آن میزند. نویسنده ممکن است از زاویه دید غیر معمول استفاده کند یا حوادثی غیرعادی را به تصویر درآورد، اما این حوادث غیرعقلانی در دل داستان، عادی به نظر میرسند؛ چراکه قوانین حاکم بر جهان داستان این اجازه را میدهد. اما سورئالیسم، ما را به دنیایی دیگر میبرد. در داستانهای سوررئالیستی، اتفاقاتی به وقوع میپیوندند که تنها در ذهن نویسنده
امکان بروز دارند.
یک اصل اساسی در سوررئالیسم تلفیق عناصر غریب، نامتجانس و نامرتبط به شکلی عقلانی در یک محیط غیر مأنوس است. لوترئامون، شاعر فرانسوی، قبلاً این اصل سوررئالیستی را در این مثال بیان کرده بود: «قرار دادن یک چرخ خیاطی و یک چتر بر روی یک میز کالبدشکافی برای پدید آوردن یک جرقهی شاعرانه.»
تفکر سوررئالیسم در ابتدا فراتر از هنر، میخواست تمام جامعه را در برگیرد اما شکست خورد و از بین رفت، باقیمانده آن اما در ادبیات جای خود را باز کرده و حتی امروز هم نمایشنامهها و رمانهای زیادی به این سبک نوشته میشود که بسیاری از آنان در تئاتر و سینما اقتباس میشوند و البته اتفاق دور از ذهنی هم نیست، چراکه عنصر رؤیا و خیال، اصل سورئالیسم است و بدیهی است که خاصیت سرگرمکننده دارد و مطلوب هنرهای نمایشی و تصویری است. سوررئالیسم به ما یادآوری میکند، سلطه ناخودآگاه در جای جای زندگیمان وجود دارد. ما نیمی از اوقات (یا بیش از آن)، تحت سلطه چیزهایی هستیم که از آنها آگاه نیستیم؛ یعنی دقیقاً نمیدانیم نیاز یا علاقه واقعی ما چیست. بنابراین چه راه بهتری از سورئالیسم سراغ دارید که دیوانگی درونمان را به رویمان بیاورد؟!
ادبیات سوررئالیستی شما را برای روزهایی از زندگی واقعیتان دور میکند و شاید وقتی به روال عادی برمیگردید فرد دیگری شده باشید که از خود قبلیتان بهتر است. کسی چه میداند؟ سوررئالیستها بهترین کسانی هستند که وقتی احساس میکنید از دنیای دیگری آمدهاید، به استقبالتان میآیند. اگر عاشق شدهاید و احساس سردرگمی میکنید، سوررئالیستها هوایتان را دارند. آنها درکتان میکنند. اگر رؤیای دیشبتان بیش از حد دیوانهوار به نظر میرسد، سر بر شانه یک سوررئالیست بگذارید. اگر کاسه صبرتان از رمز و راز زندگی لبریز شده، یک اثر سوررئالیستی بخوانید و مطمئن باشید نویسنده دست در دستتان میگذارد. همه ما در لحظاتی گیج میشویم و دنیا، به نظرمان سوررئالیستی میآید. پس چه چیزی بهتر از اینکه با فرا واقع گرایان همدل و هم زبان شویم؟ برای لیموهایتان چشم و سبیل بگذارید و لیموناد سوررئالیستی بنوشید و اگر نخواستید این لیموناد عجیب را بنوشید، آن را آتش بزنید و درباره تجربهتان بنویسید!
«اگر بخواهیم نوشتن به راستی خود به خود باشد، باید ذهن را از قید وسوسههای دنیای بیرون و همچنین از دغدغههای فردی که ماهیت سوداگرانه یا احساساتی دارند، خلاص کنیم. این نوع فاصله گرفتن از دیرباز چیزی در قلمرو اندیشه شرقی بوده و نه اندیشه غربی و برای ذهن غربی مستلزم تنش یا تلاشی مداوم است.» - آندره برتون
یک متن سوررئالیستی، عجیب و شوکه کننده است. هدف آن، این است که مردم را از کنج راحتی شأن بیرون بکشد و با ایدههای چالش برانگیز رو به رو کند. در حالی که ایده سوررئالیسم، به ذات، پیچیده است، ویژگیهای مشترکی در متون سوررئالیستی دیده میشود. تصاویر و ایدهها در ادبیات سوررئالیستی، خصلتی متناقض دارند. بهکارگیری این تکنیک به سبب آن است که به خوانندگان کمک کند، مرزهای واقعیت را در ذهنشان گسترش دهند و به این پرسش بیاندیشند که اساساً واقعیت چیست؟ سوررئالیستها از روش فروید در روانکاوی با عنوان «تداعی آزاد» بهره گرفته تا مخاطبان، فارغ از تأثیرات اجتماع، دیدگاهی شخصی نسبت به امور پیدا کنند. سوررئالیسم از تصاویر و استعارات بهره میگیرد تا خواننده مجبور شود، عمیقتر فکر کند و به رمزگشایی معنای تصاویر در ناخودآگاه دست بزند. به جای تکیه بر طرح داستانی، نویسندگان سوررئالیست بر شخصیتها و کشف و شهودشان تمرکز میکنند تا خوانندگان به درون ناخودآگاه شیرجه بزنند و آنچه را مییابند،
تحلیل کنند.
استفاده از سبک شعرگونه، انتخاب موضوعات فانتزی (که منطق را به چالش میکشند)، عدم استفاده از ساختار خطی در داستان گویی، بهکارگیری تداعی آزاد و جهش افکار، تأکید بر ایدههای انتزاعی و خطوط زمانی متعدد از ویژگیهای مشترک این سبک ادبی هستند و معمولاً آغاز و پایان
مشخصی ندارند. با وجود اینکه جنبش سوررئالیسم ظاهراً در اوایل قرن ۲۰ آغاز شده و چند سال بعد به پایان رسیده، تأثیرات آن در ادبیات از دیروز تا امروز غیرقابل انکار است. جالب اینجاست که داستانهای سوررئالیستی از نظر تاریخی نیز خط زمانی را در هم شکستهاند! یعنی حتی پیش از صدور بیانیه سوررئالیسم در دهه ۱۹۲۰، به آثاری بر میخوریم که مایههای سوررئالیستی و فانتزی دارند. حتماً یادتان نرفته که «ماجراهای آلیس در سرزمین عجایب» در سال ۱۸۶۵ منتشر شده است. در داستانهای متأخرتر نیز تأثیرات سحرانگیز سوررئالیسم بر مهمترین نویسندگان تاریخ ادبیات مشهود است. شاید از نویسندگان معاصر بتوان گفت «ریچارد براتیگان »۱ نیز سورئال مینوشت. همچنین داستانهای «کافکا »۲، رمانهایی چون «زن در ریگ روان» اثر «کوبو آبه»، «مرشد و مارگریتا» نوشته «بولگاکف»، «شهرهای ناپیدا (نامرئی)» نوشته «ایتالو کالوینو»، داستانهای «هاروکی موراکامی» و صدها رمان و داستان کوتاه دیگر.
«نادیا»، منتشر شده در سال ۱۹۲۸ م. نوشته «آندره برتون»، تجسم زیبایی شناسی سورئالیستی است. او در این رمان، از ملاقات و رابطه پیچیده با شخصیتی اسرارآمیز سخن میگوید. نادیا، زنی جوان، آمده تا رویکرد افراطی به آرمانهای سورئالیستی برتون را محقق کند. اما چه چیزی باعث شده نادیا به کهنالگو و غایت دستاورد هنری و زیبایی شناسی یک سوررئالیست تبدیل شود؟ شاید توانایی دیدن قلمروی فراتر از واقعیت و ماهیت شبح گون نادیا.
اما نادیا کیست؟ از ابتدا تا انتهای کتاب، برتون می پرسد «نادیا کیست؟» برای او، نادیا شکل ایده آلی از سورئالیسم است، زیرا او ماهیت فرا عقلانی زنانه را آشکار میسازد. جنون او، که با گسترش داستان وضوح بیشتری مییابد، غایت تجربه سوررئالیستی است.
۱- ریچارد براتیگان Richard Brautigan (1984-1935 م) رماننویس و شاعر آمریکایی از نسل بیت
۲- فرانتس کافکا Franz Kafka (1924-1883 م) رمان نویس آلمانی
۳ - ایتالو کالوینو Italo Calvino (1985-1923 م)
خبرنگار و داستان نویس ایتالیایی
۴ - هاروکی موراکامی Haruki Murakami (1949 تا به امروز)
نویسنده ژاپنی
«چقدر وحشتناک! میبینی در میان درختها چه خبر است؟ باد و آبی، بادِ آبی. فقط یک بار دیگر هم دیدهام که این باد آبی از میان درختها گذشت. از آنجا دیدم، از یک پنجره هتل آنری چهارم، و دوستم، آن دومی که صحبتش را باهات کردم، میخواست برود. صدایی هم میآمد که میگفت: تو خواهی مرد، تو خواهی مرد. من نمیخواستم بمیرم اما چه سرگیجهای گرفته بودم… حتماً اگر نگهم نداشته بود میافتادم.» - بخشی از رمان نادیا.
نظر شما