۴ شعر عاشقانه کوتاه که تا ابد بر قلبتان نقش خواهد بست

اشعار عاشقانه از گذشته تا به اکنون یکی از پر مخاطب‌ترین انواع شعرها بوده است. در گذشته یکی از پر کاربرترین قالب‌های شعری برای سرودن شعر و محتوای عاشقانه غزل بود (درباره این سبک شعری در اینجا مطالعه کنید). غزل در لغت به معنی حدیث عاشقی است.

در غزل معشوق برای شاعر بسیار مهم است و در اکثر غزل‌ها شاعر در ابیات آخر نام خود را نیز در شعر می‌آورد. غزل‌های عاشقانه بین ۵ تا ۱۰ بیت سروده می‌شدند و بیت اول و مصرع دوم بقیه بیت‌ها هم قافیه هستند. اما پس از ورود شعر نو به قالب‌ها و سبک‌های شعری، شاعرانی که شعر نو می‌سرودند نیز اشعار عاشقانه و زیبایی را سرودند که مخاطبان زیادی را به خود جلب کرد.

موضوع اصلی اشعار عاشقانه بیان احساسات، ذکر معشوق و شکایت از بخت و روزگار است. ما در ادامه‌ی این مطلب سعی داریم تا با معرفی چند نمونه از اشعار عاشقانه زیبا و کوتاه به همراه معرفی شاعر آن اثر را بیاوریم که این اشعار تا ابد بر قلب و ذهن شما نقش بسته‌اند.

۱- شاعر معاصر، فاضل نظری

فاضل نظری شاعر معاصر متولد ۱۳۵۸ در شهر خمین است. او شاعر اشعار عاشقانه زیبایی است که در قالب شعری غزل شعر می‌سراید. فاضل نظری به عنوان پرمخاطب‌ترین شاعر انتخاب شد. فاضل نظری علاوه بر تدریس دانشگاه به عنوان مدیر کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان مشغول به فعالیت است. در ادامه یکی از ناب‌ترین اشعار عاشقانه این شاعر جوان ایرانی را آورده‌ایم که بی شک شنیدن آن برای شما دلچسب خواهد بود.

به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد
که تو رفتی و دلم ثانیه‌ای بند نشد

لب تو میوه ممنوع ولی لب‌هایم
هر چه از طعم لب سرخ تو دل کند نشد

با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر
هیچکس، هیچکس اینجا به تو مانند نشد

هر کسی در دل من جای خودش را دارد
جانشین تو در این سینه خداوند نشد

خواستند از تو بگویند شبی شاعرها
عاقبت با قلم شرم نوشتند: نشد!

۲- شاعر سبک نیمایی، فروغ فرخزاد

فروغ فرخزاد شاعر زن ایرانی که به سبک نیمایی و نیمایی نو شعر می‌سرود یکی از محبوب‌ترین شاعران زن ایران زمین است که اشعار عاشقانه وی انبوهی از افراد را در گذشته و حال شیفته خود کرد است.

مختصری از زندگینامه فروغ فرخزاد را می‌توانید اینجا بخوانید. او متولد سال ۱۳۱۳ است که در طی عمر کوتاهش به فیلم‌سازی, مستندسازی و شاعر مشغول بود.

کلیه اشعار و شعرهای عاشقانه فروغ فرخزاد در کتاب‌های او به نام‌های اسیر، دیوار و عصیان گردآوری شده است

وی سرانجام در سانحه رانندگی جان خود را از دست داد.

شعر زیر نمونه‌ای کوچک از زیباترین اشعار عاشقانه او است که بر ذهن و قلب خواننده نقش خواهد بست.

از من رمیده‌ای و من ساده دل هنوز
بی‌مهری و جفای تو باور نمی‌کنم

دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این
دیگر هوای دلبر دیگر نمی‌کنم

رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید
دیگر چگونه عشق ترا آرزو کنم

دیگر چگونه مستی یک بوسه ترا
در این سکوت تلخ و سیه جستجو کنم

یاد آر آن زن آن زن دیوانه را که خفت
یک شب به روی سینه تو مست عشق و ناز

لرزید بر لبان عطش کرده‌اش هوس
خندید در نگاه گریزنده‌اش نیاز

لب‌های تشنه‌اش به لبت داغ بوسه زد
افسانه‌های شوق ترا گفت با نگاه

پیچید همچو شاخه پیچک به پیکرت
آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه

هر قصه‌ای که ز عشق خواندی به گوش او
در دل سپرد و هیچ ز خاطر نبرده است

دردا دگر چه مانده از آن شب شب شگفت
آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است

با آنکه رفته‌ای و مرا برده‌ای ز یاد
می‌خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت

ای مرد ای فریب مجسم بیا که باز
بر سینه پر آتش خود می‌فشارمت

۳- شاعر پرآوازه، اخوان ثالث

مهدی اخوان ثالث که به نام م. امید تخلص داشت در سال ۱۳۰۷ در تهران متولد شد. بیشتر اشعار وی در زمینه اجتماعی بود و اون با نگاهی زیبا به حوادث و مسائل زندگی و مردم را به قالب شعر درمی آورد. او همچنین سروده‌هایی به سبک نو و کلاسیک داشت و در این حوزه نیز بسیار توانمند بود. از آثار او می‌توان به مجموعه شعرهای زمستان، ارغنون، آخر شاهنامه، از این اوستا، پاییز در زندان، بهترین امید، عاشقانه و کبود اشاره کرد.

همچنین او دستی به ساز داشت و به نوازندگی نیز می‌پرداخت و با مقام‌های موسیقیایی نیز آشنایی داشت.

شعر زیر یکی از زیباترین و به یادماندنی ترین اشعار عاشقانه است که بدون تردید یاد خواهد ماند.

به دیدارم بیا هر شب، در این تنهایی تنها و تاریک خدا مانند
دلم تنگ است
بیا ای روشن، ای روشن‌تر از لبخند
شبم را روز کن در زیر سرپوش سیاهی‌ها
دلم تنگ است

بیا بنگر، چه غمگین و غریبانه

در این ایوان سرپوشیده، وین تالاب مالامال
دلی خوش کرده‌ام با این پرستوها و ماهی‌ها
و این نیلوفر آبی و این تالاب مهتابی
بیا ای همگناه من درین برزخ

بهشتم نیز و هم دوزخ

به دیدارم بیا، ای همگناه، ای مهربان با من
که اینان زود می‌پوشند رو در خواب‌های بی‌گناهی‌ها
و من می‌مانم و بیداد بی خوابی
در این ایوان سرپوشیده متروک
شب افتاده ست و در تالاب من دیری ست
که در خوابند آن نیلوفر آبی و ماهی‌ها، پرستوها
بیا امشب که بس تاریک و تن‌هایم

بیا ای روشنی، اما بپوشان روی

که می‌ترسم ترا خورشید پندارند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم همه از خواب برخیزند
و می‌ترسم که چشم از خواب بردارند
نمی‌خواهم ببیند هیچکس ما را
نمی‌خواهم بداند هیچکس ما را
و نیلوفر که سر بر می‌کشد از آب

پرستوها که با پرواز و با آواز

و ماهی‌ها که با آن رقص غوغایی
نمی‌خواهم بفهمانند بیدارند
شب افتاده ست و من تنها و تاریکم
و در ایوان و در تالاب من دیری ست در خوابند
پرستوها و ماهی‌ها و آن نیلوفر آبی
بیا ای مهربان با من!
بیا ای یاد مهتابی!

۴- شاعر نام آشنا، فریدون مشیری

فریدون مشیری شاعر معاصر ایرانی در سال ۱۳۰۵ در تهران متولد شد. فریدون مشیری بدون تعصبات سنت‌گرایانه به شاعری پرداخت و نماد بنیانگذاران شعر نوین ایران است. او با شکستن قالب‌های عروضی و کوتاه و بلند شدن مصرع‌ها و استفاده منطقی و به جا از قافیه‌ها از نظر محتوایی به سرودن اشعاری تازه و نو به وصف طبیعت و اشیا، اشخاص و آمیختن آنها با احساس و نازک اندیشی‌های خاص خود پرداخت. اشعار فریدون مشیری مظهر زندگی و حوادثی بود که در پیرامون او در جهان گذشته بود و او در اشعارش همواره ستایشگر خوبی، پاکی و زیبایی و بیانگر همه احساسات و عواطف خوب انسانی بود.

از جمله مهم‌ترین کتاب‌های فریدون مشیری می‌توان به تشنه توفان، گناه دریا، نایافته، ابر و کوچه، بهار را باور کن، از خاموشی، مروارید مهر، آه باران، از دیار آشتی، با پنج سخن سرا، لحظه‌ها و احساس، آواز آن پرنده غمگین اشاره کرد.

شعر زیر یکی از زیباترین اشعار اوست که هیچگاه از ذهن‌ها پاک نخواهد شد.

بی تو، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم
شدم آن عاشق دیوانه که بودم!

در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید

یادم آید که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه‌ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ

یادم آید: تو بمن گفتی:
ازین عشق حذر کن!
لحظه‌ای چند بر این آب نظر کن
آب، آئینة عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا، که دلت با دگران است
تا فراموش کنی، چندی ازین شهر سفر کن!

با تو گفتنم:
حذر از عشق؟
ندانم
سفر از پیش تو؟
هرگز نتوانم
روز اول که دل من به تمنای تو پَر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم
تو بمن سنگ زدی، من نه رمیدم، نه گسستم
باز گفتم که: تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم …!

اشکی از شاخه فرو ریخت
مرغ شب نالة تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید

یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم، نرمیدم

رفت در ظلمت غم، آن شب و شب‌های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو، اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم

کد خبر 434247

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 28
  • نظرات غیرقابل انتشار: 1
  • IR ۰۹:۳۳ - ۱۳۹۹/۰۷/۲۹
    62 15
    عالی بود
  • IR ۱۶:۱۸ - ۱۳۹۹/۰۷/۳۰
    80 12
    شعر کوچه زنده یادآقای فریدون مشیری رو نمیتوان گفت که با دل انسان چه میکند انگار از اعماق وجودم میگوید