به گزارش ایمنا، عباس عبدی در گفت و گویی با روزنامه اعتماد به بررسی شرایط اصلاحطلبان و کنشهای سیاسی آنها پرداخت که بخشی از آن را در زیر میخوانید:
اگر تصمیمی که از دل گفتوگوی آزاد اصلاحطلبان بیرون میآید، به جای اینکه وضع نامطلوب را اصلاح کند، منجر به نامطلوبتر شدن وضع موجود شود، آیا باز هم باید آن تصمیم را اصلاحطلبانه دانست؟
بله، ممکن است تصمیمشان اشتباه باشد، ولی ما از کجا میفهمیم یک تصمیم اشتباه است؟ آینده به ما نشان میدهد یک تصمیم خاص درست بوده یا اشتباه، ولی ما که در آینده نیستیم. ما در زمان حال قرار داریم. گفتوگوی آزاد یعنی توجه کردن به افکار گوناگون. مثلاً ما بر سر یک چندراهی هستیم و هر کس نظری دارد که از کدام راه باید رفت. به همه آرا توجه میکنیم و نهایتاً تصمیم میگیریم. مهم این است که این تصمیم محصول فکر یک نفر یا یک عده محدود نباشد. این تصمیم باید پس از شنیدن نظرات و دلایل همه اصلاحطلبان اتخاذ شود. در این صورت، نتیجه تصمیم دیگر مهمترین موضوع نیست؛ چون هیچکس پیشاپیش نمیتواند تضمین کند چه تصمیمی درست است.
فرمودید آنچه مانع تحقق خواستههای اصلاحطلبان بوده، ساختار حقیقی قدرت است و برای حل این مشکل، یک نیروی حقیقی باید در برابر ساختار حقیقی بایستد. این تز کم و بیش همان چیزی است که در سال ۸۸ تجربه شد. وقتی یک نیروی سیاسی در برابر ساختار حقیقی قدرت ایستادگی کند، در صورتی که ایستادگیاش نتیجه ندهد، آن نیرو فرصت حضور در ساختار قدرت را از دست میدهد.
ایستادگی در برابر ساختار حقیقی، به معنای ریختن به خیابانها نیست. اصلاحطلب باید در کنه جامعه قدرت و رأی و نفوذ داشته باشد. فرضش هم باید این باشد که اصلاحات امکانپذیر است. در این صورت ایستادگی در برابر ساختار حقیقی، در چارچوبی اصلاحطلبانه متجلی میشود نه در چارچوبی که منجر به خشونت میشود؛ وگرنه هر کسی که واجد میزانی از قدرت واقعی در جامعه است، میتواند هر رفتار غیر مسئولانهای برای اصلاح ساختار حقیقی قدرت پیشه کند. اصلاحطلب باید رفتارش در چارچوب مشی اصلاحطلبانه باشد. فرض من این است سیستمی که اصلاحپذیر است، نهایتاً در برابر قدرت واقعی مخالفانش، در صورتی که رفتار آنها اصلاحطلبانه و غیر خشونتآمیز باشد، دیر یا زود به شکلی پایدار و جدی عقبنشینی میکند. همین الان عقبنشینیهای حکومت را در بسیاری از زمینهها میتوانیم ببینیم. برای اینکه حکومت هم میداند بعضی از واقعیتها را نمیتواند مطابق خواست خودش تغییر دهد؛ بنابراین از آن تجویز من، این نتیجهای که شما گرفتید برنمیآید. بله، در برابر قدرت باید قدرتنمایی کرد ولی شیوه این قدرتنمایی باید در چارچوب اصلاحطلبی بگنجد.
اما شما منتقد مشی سیاسی آقای خاتمی هم بودید و قبلاً (در کتاب کالبدشکافی ذهنیت اصلاحگرایان) گفتهاید در تاریخ معاصر ایران، مردم به سه نفر (مصدق، امام خمینی، خاتمی) اقبال ویژهای نشان دادند ولی خاتمی برخلاف مصدق و امام خمینی (ره)، مردم را از خودش ناامید کرد. موسوی شاید هوادارانش را ناامید نکرد ولی شما دقیقاً به همین دلیل از او هم انتقاد کردید. بالاخره از نظر شما، یک سیاستمدار خواهان اصلاح امور، در برابر هسته مرکزی قدرت باید چه کار کند؟ یعنی نمیشود از خاتمی انتقاد کنیم که چرا کوتاه آمد، از موسوی هم انتقاد کنیم که چرا کوتاه نیامد.
من انتقادم به مهندس این نیست که چرا کوتاه نیامد. این منش او بود. طبعاً در خط مشی خودش ثابتقدم بوده و مورد احترام است. ایراد من به مهندس موسوی از نوع دیگری است. اساساً خط مشی ایشان را اصلاحطلبانه نمیدانستم. انسان شریف و محترمی است ولی اصلاحات با آقای خاتمی فهمیده میشود. ایراد من به اصلاحطلبان این است که چرا در ۸۸ به دنبال آن خط مشی رفتند؛ بنابراین نمیدانم ذهنیتهای موجود در این سوال از کجا آمده است؛ چون من چنین افکاری ندارم. فارغ از این نکته، ایستادگی و سازش هیچکدام مطلقاً خوب یا بد نیستند. ممکن است شما جایی ایستادگی کنید و مردم کار شما را تأیید کنند و در جای دیگر رد کنند و در مورد سازش نیز همین حکم جاری است. ایستادگی و سازش باید معطوف به هدف باشد. اینها دو روش هستند که همیشه نتیجه ثابتی ندارند.
نظر شما