به گزارش ایمنا، «بندانگشتی»، داستانِ دختری است که از دانهای جو متولد میشود و موجودی به غایت کوچک که گهوارهاش، پوست گردو و لحافش، برگ گل سرخ است. او با دنیایی بی نهایت بزرگتر از خودش احاطه شده است. در این نوشتار سعی می کنیم که شخصیت اصلی این داستان «بندانگشتی» را به مثابه کودکی در فضای شهری بپنداریم و سفر ادیسه وار او را از منظر شهرسازی بررسی کنیم. برای این کار فضای طبیعی پیرامون بندانگشتی را جایگزین فضای شهری میکنیم، هرچند این دو محیط تفاوت های زیاد و انکار ناپذیری دارند ولی از حیث برخورداری از «ادراک محیطی» یکسان هستند؛ این جستار را که پیش تر در پنجمین شماره دوماهنامه تخصصی ادبیات داستانی سروا منتشر شده است، در ادامه می خوانید:
ادراک محیطی در فضا بیش از آنکه تعیین کننده و نمایش دهنده نسبت مکانی و محدودهها باشد، مشحون از «روابط» است؛ که شامل تعاملات مردم با یکدیگر و با فضا میباشد. حضور انسان در هر فضا پس از دریافت (درک، فهم و برداشت)، فرصتهایی برای مفاهیمی از قبیل تصور، آرزو، خیال و... را فراهم میکند که همگی نتیجهی این روابطند. همچنین پژوهشهای گوناگون نشان دادهاند که مقصود کودکان از شهر، عملا «تجربیاتی » است که با شهر در ارتباط است و یا به عبارتی همان فضاهایی است که کودک در آن فعالیت میکند. لذا بنابر دلایل فوق مقایسهی این دو محیط در این داستان از این حیث امکان پذیر است.
در ابتدای داستان بندانگشتی را قورباغهی زشتی می رباید، قورباغه او را از ناحیهی امن خانه بیرون میکشد و با خود به لجن زار متعفنی در زیر آب میبرد که خانهی خود است؛ بند انگشتی برخلاف خواست خود به آن مکان میرود و به ماندن در آنجا علاقهای ندارد، زیرا که شهر قورباغهها در لجنزار، بر اساس ویژگی ها و علایق آنها ساخته شده و با محیطی که بندانگشتی به آن عادت دارد و برای او مناسب است، فرسنگها فاصله دارد. در واقع اگر محیط شهری به مثابه متنی باشد که در برابر مخاطبان گشوده است؛ برای شناخت هرچه بیشتر محیط، افراد باید قادر به خواندن این متن باشند و این خوانش بر اساس ویژگیهای فرهنگی، تاریخی، سیاسی و جهانبینی افراد صورت میگیرد.
بند انگشتی در این محیط احساس جداماندگی میکند؛ زیرا عملا توانایی ارتباط برقرار کردن با محیط را ندارد. بنابراین اگر محیط شهری به دور از سلایق و نیازهای کودکان طراحی و ساخته شود؛ برایشان ناکارآمد است؛ چرا که این شهروندان کوچک مانند سایر شهروندان به محیطهایی امن( چه از نظر فیزیکی و چه از نظر روانی) نیازمند هستند؛ محیطهایی که دسترسی ایمن آن ها را در سطح شهر فراهم کند، برای کودک جذاب و دعوت کننده باشد و باعث ایجاد حس تعلق او به شهر گردد. در واقع شهر قورباغهها برای بندانگشتی هیچ کدام از این موارد را ندارد و برای همین او از این شهر به گندمزاری میگریزد که جز شاخههای خشک و لخت که از زمین یخزده سر برآوردهاند چیزی در آن نیست؛ اما همین ساقههای خشک برای بندانگشتی چنان بزرگ و بلند هستند که گویی از وسط جنگلی انبوه میگذرد. پس میبینیم که برداشتها از یک محیط واحد مانند گندم زار، مرکز محله و یا واحد همسایگی، به عوامل زیادی مانند، قد، سن ، زاویهی دید بستگی دارد، افراد بر اساس ویژگیهای خاص خود اجزای مختلفی از محیط را برای به یادآوری و آدرس دهی انتخاب میکنند. برای مثال شاید بارها در هنگام صحبت با کودکان متوجهی این موضوع شده باشید، که هر دوی شما نشانی مکانی یکسان را میدهد اما با اِلمان های کاملا متفاوت. ممکن است شما ساختمان بزرگ شهرداری و کودک آب نمای کوچک واقع در پیادهرو را برای آدرس دهی انتخاب کنید. این امر به دلیل وجود خوانایی متفاوت از شهر در ذهن شما و کودک رخ میدهد؛ خوانایی در واقع همان کیفیتی است که به فضای شهری وضوح میبخشد و سبب میگردد که سیمای شهر بهتر به ذهن سپرده شود.
چگونگی شکلگیری تصویر ذهنی به نسبت ادراک افراد از فضا در گروههای سنی مختلف متفاوت است. یکی از مهمترین عوامل تاثیر گذار در تفاوتِ خوانایی شهر توسط کودکان و بزرگسالان تفاوت در جثهی آنان است. به داستان باز میگردیم، شاید در نگاه نخست، بندانگشتی به دلیل ابعاد بسیار کوچکش توانایی تعامل با محیط را از دست بدهد. این دیدگاه درست همان منظرِ دکارتی در معماری و شهرسازی است که باور دارد، تنها در صورتی که ابعاد محیط براساس ویژگی های جسمی و تناسبات بدن انسانی ساخته شود افراد قادر به درک و استفاده از محیط خواهند شد.
در این تعریف انسان مقیاس است و فضای شهری با انسان قیاس پیدا میکند، در حالی که این دیگاه یکسره صحیح نیست. باید گفت فضای شهری برای انسان است نه اینکه انسان مقیاس فضای شهری باشد. برای مثال هنگامی که بند انگشتی از میان گندم زار عبور میکند؛ از آن به عنوان جنگلی انبوه یاد میکند، بندانگشتی بودن، مانع درک او از فضای اطرافش نمیشود، بلکه تنها باعث میشود آنرا به گونهای دیگر تجربه و درک کند. انسان هیچگاه مقیاس وجود هستی و پدیدههای هستی نیست؛ بلکه انسان جزئی از هستی و پدیدههای آن است و مقیاس انسانی معنایی بیشتر از ابعاد و اندازههای ریاضی وار دارد. درک مقیاس انسانی در معماری و شهرسازی ریشه در شناخت خود انسان دارد. چرا که معماری از آن انسان است و فضای معماری برای انسان مقیاس پیدا میکند، نه با انسان. از این رو تنها مقیاس کالبدی مهم نیست بلکه مقیاس فضای معماری در شکل کنشگری محیط بر انسان، و انسان بر محیط هم مدنظر است و لازمهی رسیدن به این مقیاس در معماری و شهرسازی شناخت ماهیت انسان است. شناختی که انسان را نه به مثابه ابژه در محیط بلکه در کنش گری با معماری محیط تجسم میکند و این شناخت از انسان میتواند مفهوم مقیاس انسانی در معماری را که اکنون صرفا در اندازههای فیزیکی و کالبدی مکان معنا میگردد تغییر دهد.
در مثال اول، شاید دلیل به یاد سپاری آبنمای کوچک توسط کودک، نه تنها ابعاد آن، بلکه وجه پویای آن از نظر حرکت آب باشد که آن را در ذهن کودک حتی مهم تر از ساختمانی بزرگ و با اهمیت میکند. شهرسازی و معماری امروز فقط ابعاد ریاضی و تناسبات طلایی نیست؛ بلکه اندازه و ابعاد، مرتبط با مفهوم محیط و فهم انسان از آن محیط و به معنای تاثیرگذاری محیط بر انسان و انسان بر محیط با فهمیدن و درک کردن معنای جزئیات تشکیل دهندهی محیط و میزان تاثیرگذاری آنها در روان انسان است زیرا که «انسان جزیی از محیط است نه محیط جزیی از انسان.»
در ادامه داستان، بندانگشتی مدتی را تنها، در جنگل میگذراند، ولی کم کم با سرد شدن هوا و سخت شدن شرایط زندگی در محیط طبیعی اطرافش که به طبع برای موجودی به آن کوچکی بسیار خشن و تهدید آمیز است؛ به خانهی موش صحرایی و موش کور پناه میبرد. آنها با روی باز از او استقبال میکنند و اجازه میدهند در دالان های زیرزمینی خانهشان زندگی کند. بندانگشتی ساکن خانهای امن به دور از عوامل تهدیدکنندهی محیط طبیعی میشود. ولی این امنیت برای او معایبی هم دارد؛ او با ماندن در دالان های زیر زمین از تجربهی نور و ارتباط با محیط طبیعی و گیاهان اطراف محروم میشود. درست به مانند کودکان که در گذشته بیشتر در فضای عمومی شهرها حضور داشتند، اما در دوران جدید توسط اجتماع، مدرسه، خانواده و سایر بزرگسالان تحت نظارت و کنترل قرار گرفتهاند، مجبور به عقب نشینی از فضاهای عمومی به فضاهای خصوصی و از فضای محلهها به درون خانهها شدهاند و «فعالیت آزاد» کودکان روز به روز کمتر میشود؛ فعالیتی که برای رشد و پرورش کودکان و نیز فعالیت تعلیم و تربیت کودکان ضروری است.
در ادامه بندانگشتی که از زندگی در زیر زمین به دور از گرما و نور به تنگ آمده بدن نیمه جان پرستویی را در راهروهای خانهی موش کور پیدا میکند. برای او پرستو پیامآور نور و زندگی است و با صرف وقت زیاد و مراقبتهای بی وقفه، زندگی را به این بدن بیجان باز میگرداند؛ پرستو برای بندانگشتی به مثابه روزنهای از امید وآینده ای روشن است.
تن پرستو برای کودکان امروزی میتواند تمثیلی از محیط زیست باشد. محیط زیستی که با شتاب فراوان در سراشیبی سقوط حرکت می کند؛ محیط زیستی که اصلا حال و روز مساعدی ندارد و نیازمند کودکانی مسئول برای حفاظت و حمایت است. کودکانی که ارزشها، تعهد و مهارتهای مورد نیاز برای حفظ و پشتیبانی محیط زیست را دارا باشند. پرداختن به محیط زیست کودکان به عنوان بزرگترین گروه سنی از لحاظ فراوانی و همچنین یکی از مهمترین گروههای سنی که هم نسل بعدی را تشکیل میدهند و هم مسئولیت ارتباط نسل حاضر با نسل آینده را دارند؛ اساسی ترین کار هر جامعهی انسانی است چرا که بقا و دوام جامعه به آیندهی کودکان وابسته است.
در ادامه همین پرستو مسبب نجات بندانگشتی میشود و بندانگشتی سوار بر پرستو به سمت سرزمین های گرم که منزلگاه خورشید است میرود و در آنجا با مردمی درست به اندازهی خودش روبهرو میشود. اکنون دیگر بندانگشتی تنها نیست، او به اجتماع و مردمی تعلق دارد که حرفش را میفهمند و میتواند به راحتی با آنها ارتباط برقرار کند. همه چیز در آن محیط عالی به نظر میرسد؛ علاوه بر اینکه او یک جفت بال از دوستانش هدیه میگیرد که به وسیلهی آنها میتواند سفرش را به سمت آیندهی درخشان خود ادامه دهد.
در واقع همهی کودکان نیاز به شهری دارند که دوستار آنان باشد. شهری که خواستهی کودک در اولویت قرار گرفته شود و شرایط اجتماعی، فرهنگی و معماری شهر همسو با نیاز آنها باشد. شهری که کودکان نقش موثری در تصمیمگیری در مورد آن داشته و نظرات آنان در این تصمیم گیری ها اعمال شود. شهری که کودکان در آن احساس امنیت و آرامش کنند و قادر به یادگیری در مورد فضای پیرامون خود باشند. بالی که طراحان و برنامه ریزان شهری میتوانند به کودکان برای پرواز بدهند؛ در واقع طراحی محیطی مناسب برای کودکان است که کودک بتواند در این محیط ببالد و با فراغبال به سوی آیندهی خود پرواز کند.
نگار نصری کارشناس مهندسی شهرسازی
(بررسی ویژگی های شهر دوست داشتنی از نگاه کودکان ابوالفضل کربلایی حسینی غیاثوند، فصلنامهعلمی ـ پژوهشی مطالعات شهری دانشگاه کردستان شمارهی ۹ زمستان ۱۳۹۲).
(نشانه شناسی شهری و نقش آن در خوانایی و شناسایی محیط مرتضی میرغلامی و امیر واعظ شهانقی بشیر رباطی محمد، انتشارات دانشگاه تربیت مدرس دوره ۳، شمارهی ۱ـ۱۳۹۲).
(نگاهی به مقیاس انسانی در معماری از دریچهی پدیدارشناسی نویسنده رضا باباخانی).
(ظرفیت های فیزیکی و اجتماعی محله و فعالیتهای فراغتی کودکان نوشتهی فریفته هدایتی ارائه شده در چهارمین همایش پژوهشهای اجتماعی و فرهنگی در دی ماه ۹۶).
(مقالهی محیط زیست و کودکان مهرانگیز اربابی و سعید مظلومیان ارائه شده در سومین همایش سراسری محیط زیست، انرژی و پدافند زیستی ۱۳۹۴).
نظر شما