به گزارش خبرنگار ایمنا، یک پرستار تا پشت در میآید و میرود، نگهبان ماسکی به صورت زده و داخل نشسته؛ اما برای آنکه هوایی تازه کند، به بهانه صحبت با تلفن همراه بیرون میآید و ماسک معمولی سفید را از صورتش باز میکند و هنگام صحبت با تلفن، آن را دور انگشت اشاره دست راستش میچرخاند.
اینجا درِ ورودی اورژانس بیمارستان عیسی بن مریم اصفهان است، یک در شیشهای که ورودی اورژانس از پیادهرو را به راحتی نشان میدهد. پیادهرو برخلاف روزهای عادیتر آدمهای کمتری را به خود میبیند و همانها نیز چپ و راستشان را نگاه نمیکنند، مخصوصاً اگر بدانند یکی از اولویتهای بستری شدن بیماران مبتلا به کرونا در اصفهان همین بیمارستان است.
اورژانس دو در ورودی دارد که یکی از آنها را جوری بستهاند که همراه بیماران هم نمیتوانند از آن رد شوند، اگر میتوانستند درِ دوم را هم از ترسِ کرونا میبستند، اما باید به روی آمبولانس باز باشد تا اگر کسی برچسب این ویروسِ مهمانِ شوم به او خورده، برای درمان به راحتی وارد شود.
خیابانِ صبح تا شب شلوغِ شمسآبادی به نسبت روزها و شبهای عادیاش آنقدر خلوت شده که چیزی تا توصیف سوت و کور بودن برای آن باقی نمانده است، داروخانهها مراجعه کمتری دارند و مغازههای فروش محصولات طبی هم مثل سایر کاسبیهای شهر رونقی ندارند.
انتظار مقابل اورژانس عیسی بن مریم تقریباً بیهوده است وقتی میتوان سراغ کرونای اصفهان را از بیمارستان خورشید گرفت؛ اورژانس خورشید رفت و آمد بیشتری دارد و ورودی آن نیز در دسترستر است.
بیرمق، نشسته پشت درِ خورشید
خیرهخیره نگاه کردن به در اورژانس که دو نفر مراقب رفتوآمدهایش هستند، وجه مشترک چندین نفر آدمی است که احتمالاً یکی از نزدیکانشان در اورژانس خورشید بستری شده است.
میخواهند وارد اورژانس شوند، اما اجازه ورود ندارند، یک نفر از کادر پزشکی بیمارستان در میان جمعیت است و یکی یکی با آنها حرف میزند که داخل رفتنشان نه تنها سودی ندارد بلکه سلامتیشان را نیز تهدید میکند.
پشت در بسته، حتی رمق صحبت کردن نیست، تلفنهای همراه مدام زنگ میخورد و با اکراه پاسخ داده میشود: "علیجان… چیزی نشده، گفتند پدرت کرونا ندارد اما باید یک روز دیگر تحت مراقبت باشد، گفتند ما بیاییم خانه و فردا که برگشتیم اجازه میدهند پدرت را برگردانیم خانه… اگر باور نمیکنی همین حالا بیا اینجا و از خودشان بپرس… من حرفی ندارم ولی کسی را راه نمیدهند که بخواهی بیایی، ما هم داریم برمیگردیم.."
بلاتکلیفی، رنجِ همراهان
بلاتکلیفی، همراهِ همراهان بیماران است وقتی که نمیدانند باید بروند یا بمانند: "به ما گفتند همسرم کرونا ندارد، اما حالش هم خوب نیست، گفتند اینجا نماند بهتر است اما با این حالش… میترسیم، نمیدانم اینجا نگهش داریم بهتر است یا برگردیم خانه، بقیه هم میگویند اگر اینجا بماند کرونا واگیردار است و از بقیه وامیگیرد."
بلاتکلیفاند وقتی که نمیدانند اسم دردی که آنها را به اینجا کشانده، کرونا است یا آنفلوآنزا یا چیز دیگری: "تب پسرم بالا بود، ضعف بدن هم داشت، الان که آوردیمش اینجا بهتر شده… این چند روز خیلی این طرف و آن طرف میرفت چون کار داشت، چندتا اداره رفته بود… عصرها هم میرفت باشگاه؛ الآن که میپرسم میگوید باشگاه را هرروز ضدعفونی میکردند."
مادر است، داغ دلش تازه میشود و روی نیمکت روبهرو مینشیند و ادامه میدهد: "اصلاً همه چیز مالِ همین باشگاه است… این چند وقت مثل چوب شده بود از بس رژیم گرفت، ژامبون مرغ، ژامبون بوقلمون و سفیده تخممرغ میخورد فقط… بیمارستان هم که بدتر، ماسک N۹۵ باید داشته باشد که ندارد؛ مریض بغلیها همه کرونا دارند، الآن تخت بغلیاش پرسیدم گفتند کرونا داشت. بغلِ هم میخوابانند اما به مریضها ماسک نمیدهند، فقط برای خودشان ماسک دارند."
انتظار، زیر سقف آسمان خدا
مردمِ منتظر، حتی کارمند خدماتی بیمارستان که آمده بیرون هوا تازه کند را نیز حلقه میکنند تا از او درباره اوضاع اورژانس بپرسند؛ آنها منتظرند تا اگر کاری بود صدایشان کنند، اگر نبود هم باید همین جا زیرِ سقف آسمان خدا منتظر بایستند یا داخل خودروهای خود، چند متر آن طرفتر استراحت کنند.
دورتادور بیمارستان دستکش و ماسکهای استفاده شده روی زمین ریخته، تعداد زیادی ندارد، اما همان قدر هم به چشم میآید. آنکس که چنین صحنههایی را خلق میکند شاید جای سرزنش داشته باشد شاید هم نه! شاید نه اگر پدرش چند روز در اورژانس بستری باشد و جواب مشخصی هم نگرفته باشد: "آن طرف خیابان داروخانه بود، سه تا ماسک گرفتم و دستکش… بین عوض شدن شیفتها یواشکی رفتم تو ببینم حال بابام چطور است."
دستکش را از دستانش درمیآورد و با عصبانیت پرت میکند چند قدم آن طرف تر؛ روی سکو مقابل اورژانس مینشیند و سیگارش را روشن میکند: "اینجا همه کرونا دارند! هرکسی هم نداشته باشد اگر برود تو به احتمال ۸۰ درصد کرونا میگیرد، من الان سر و کلهام ریخته به هم. حوصله هم ندارم، بابام تب و لرز داشت و میپیچید به خودش، کاش رفته بودیم درمانگاهی جایی… اینجا آزمایش گرفتند، اما جواب درست که به ما نمیدهند و فقط میگویند مشکوک است… مشکوک است… دو سه روز پیش آزمایش گرفتند و میگویند باید از تهران بیاید. حالش الآن بدتر شده که بهتر نشده… اینجا هرکسی هم نداشته باشد، کرونا میگیرد."
امین، میزبان بی سر و صدای کرونا
سخنگوی ستاد واکنش سریع مبارزه با کرونا اصفهان همین دیروز (شنبه) گفته بود که مبتلایان به کرونا فقط در همین دو بیمارستان هستند یعنی خورشید و عیسی بن مریم اما ایستادن مقابلِ اورژانس بیمارستان امین چیز دیگری را روایت میکند.
همانطور که کاسبان اطراف هم میگویند «دو نفر مبتلا به کرونا اینجا هستند» و این شنیدهها از داخل بیمارستان هم تأیید میشود وقتی یک از بیمارانِ نشسته مقابل درِ اورژانس از داخل روایت میکند: "ریهام کار نمیکند، جوری که اکسیژنم پایین میآید و ممکن است کارم به کما هم بکشد. از کلینیک این طرف گفتند برو اورژانس بستری شو… اما جرأت نمیکنم بروم… میگویند اینجا پاک است اما اگر بروی داخل، بینشان کرونایی هم هست، حاضرم خانه بمانم و درد بکشم اما اینجا نیایم، یکی مثل من با ۶۵ سال سن با چه جراتی بیایم اینجا بستری شوم؟ "
منتظر بود تا پسرش از داخل اورژانس بیاید و تکلیف بستری شدن یا نشدنش مشخص شود: "بابا را همیشه میبردیم خورشید بستری میکردیم، اما این بار پر بود، اینجا هم که آمدیم میگویند کرونایی و غیرکرونایی همه چیز اینجا هستند. یعنی ما برویم تو تا درد نداشته هم به جانش بیفتد؟ "
حال و روز این روزهای این چند بیمارستان و شاید دیگر بیمارستانهای اصفهان به همین شکل است، انگار اینکه همسایه کناری، کرونا داشته باشد امری عادی شده است و مردم هم دیگر نمیگویند این همسایه بدحالِ تخت کناری مشکوک به کرونا است یا قطعاً به کرونا مبتلا شده، سریع برچسب "کرونایی" به او میزنند و سعی میکنند خود و نزدیکانشان را از آن محیط دور کنند.
گزارش از: علی یگانه نسب- خبرنگار سرویس جامعه ایمنا
نظر شما