به گزارش ایمنا دو روایت مختلف از شهادت بانوی دو عالم حضرت فاطمه (س) موجود است و مشخص نیست که کدامیک معتبر است. به همین دلیل مسلمانان جهان هر دو روایت را عزاداری میکنند. در ادامه گزیده ای از شعر و پیامهای تسلیت به مناسبت ایام فاطمیه ۹۸ را مشاهده میکنید:
بیشتر بخوانید:
دیگر آن خندهی زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچ کسی زهرا نیست
قطرهی اشک علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید که کسی همچو علی تنها نیست
ای تاج سر عالم و آدم زهرا / از کودکی ام دل به تو دادم زهرا
آن روز که من هستم و تاریکی قبر / جان حسنت برس به دادم زهرا...
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود / خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود / ای که ره بستی میان کوچهها بر فاطمه / گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود، خزان زود هنگام و کبود شدن یاس بوستان پیامبر، تسلیت باد.
ای روح دو صد مسیح محتاج دَمَت
زهرایی و خورشید غبار قدمت
کی گفته که تو حرم نداری بانو؟
ای وسعت دلهای شکسته، حَرَمت.
(شهادت حضرت زهرا تسلیت باد)
دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی
درخانهی زهرا همه معراج نشین اند
آنجاکه به جز چادراو نیست گلیمی
(شهادت حضرت زهرا تسلیت باد)
این جمعه بیا به فکر مادر باشیم
در فکر عزای یاس پرپر باشیم
هر جمعه اگر ز. حجر تو خون خوردیم
این هفته به یاد پهلو و در باشیم
(شهادت حضرت زهرا تسلیت باد)
کمی از غسل زیر پیرهن ماند
کمی از خون خشک بر بدن ماند
کفن را در بغل بگرفت و بو کرد
همان طفلی که آخر بی کفن ماند
یتیمان جز دو چشم تر ندارند
به غیر از خاک غم بر سر ندارند
چو مادر مردهها باید فغان کرد
که طفلان علی مادر ندارند
ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم
مأمور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند
ما منتظر شفاعت زهرائیم
یا زهرا (س)
نیازی از سر احساس خواهم
برات کربلا از یاس خواهم
به حق پهلوی بشکسته ی او
طواف مرقد عباس خواهم
در مجد و شرف یکه و تنها هستی
در فخر تو بس، ام ابیها هستی
مریم که مقدس شده یک عیسی داشت
تو مادر یازده مسیحا هستی
میخواست رخش پیش عدو زرد نباشد
ای کاش یکی بود در آن کوچه و میگفت
آن کس که به زن حمله کند، مرد نباشد
عرض تسلیت به مناسبت فرا رسیدن ایام فاطمیه
حضرت حیدر به نام فاطمه حساس بود
خلقت از روز ازل مدیون عطر یاس بود
ای که بستی راه را در کوچهها بر فاطمه
گردنت را میشکست آنجا اگر عباس بود
(شهادت حضرت زهرا تسلیت باد)
مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید
از غم بال و پرش بال و پرم تیر کشید
چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست
تا سرش خورد به دیوار سرم تیر کشید
عاقبت از بند غم شد خسته جان فاطمه
پرگرفت از آشیان مرغ روان فاطمه
گر بسوزد عالمی از این مصیبت نی عجب
سوخته یکسر زآتش کین آشیان فاطمه
زِکف دادم چراغ لاله ام را
کنم پنهان ز دشمن ناله ام را
به دست خود کفن کردم شبانه
تن زهرای هجده ساله ام را
شهادت حضرت فاطمه (س) تسلیت باد
بر عالمیان رحمت رحمان زهراست
در هر دو جهان سرور نسوان زهراست
نوری که دهد شاخهی طوبی از اوست
کوثر که خدا گفته، به قرآن زهراست
سر فصل کتاب آفرینش زهراست
روح ادب وکمال و بینش زهراست
روزی که گشایند در باغ بهشت
مسئول گزینش و پذیرش زهراست
دوباره چشمهی اشک است که میجوشد
در امتداد نالهی یک طفل به پای تابوتی…
خدا مادرم را کجا میبرند؟
ایام فاطمیه تسلیت و تعزیت باد…
مدینه شد گل یاست کجا نیلوفری
کدامین کوچه دارد داغ مرگ مادری
مدینه در کجاست، مزار فاطمه
کجا گشته خزان، بهار فاطمه
فاطمه، فاطمه، فاطمه
مدینه کوچههایت بوی زهرا میدهد
نشان ازغربت شبهای مولا میدهد
مدینه در کجاست، مزار فاطمه
کجا گشته خزان، بهار فاطمه
فاطمه، فاطمه، فاطمه
مدینه در کدامین کوچه زهرا را زدند
کجا در پیش طفلان یار مولا را زدند
مگر آنجا علی، دو دستش بسته بود
که زهرا ناله دلش آهسته بود
فاطمه، فاطمه، فاطمه
سکوتت ای مدینه میزند بر جان شَرر
سخن با ما بگو از قصه دیوار و در
بگو از غربت امیرالمومنین
بگو شد فاطمه کجا نقش زمین
فاطمه، فاطمه، فاطمه
مدینهای گواه اشک پنهان علی
به دامانت نهان شد دسته گلهای علی
مدینه کو بلال، بگوید تا اذان
شده وقت نماز, پیمبر را بخوان
فاطمه، فاطمه، فاطمه
میروی اما اگر میشد بمانی خوب بود
با تو زهرا، لحظههای زندگانی خوب بود
ای تمام ماهها خورشیدها در خانه ات
خانه ام با بودن تو کهکشانی خوب بود
شد سلامم بی جواب و فاطمه در غربتم
مایهی آرامشم شد, همزبانی خوب بود
زندگی کردی کنارم، ساده و بی ادّعا
در کنارت خوردن یک قرص نانی، خوب بود
در غروب کوچهها و در بین شعلهها
بر دفاع از حق حیدر پاسبانی خوب بود
خنده را از تو گرفته درد پهلوهای تو
خندههایت فاطمه دراین جوانی، خوب بود
میروی از هوش هردم، حال و روزت خوب نیست
میروی، اما اگر میشد بمانی خوب بود
یادم آید روزهایی راکه میگفتی حسین
با نوای تو چقدر این روضه خوانی خوب بود
گر که میشد قتلگاهش پیش چشم زینبش
خالی از هر خولی و شمر و سنانی، خوب بود
کربلا هم گفت زینب لحظههای واپسین
ای برادر جان اگر میشد بمانی خوب بود
وحید ولوی
فاطمیه اول غمهای ماست
فاطمیه موسم حزن وعزاست
فاطمیه ثلمه بر عالم بود
فاطمیه فصل غمهای خداست
فاطمیه قلبهای شیعیان
داغدار ظلمهای اشقیاست
ظلمهایی بر علی وفاطمه
ظلمها بر اهل بیت مصطفاست
فاطمیه بر مدار فاطمه ست
فاطمیه ماتم عظمای ماست
فاطمیه داستانی جانگداز
قصه سیلی واشک مجتباست
فاطمیه آتش کین پشت در
ضربه برپهلوی ناموس خداست
فاطمیه داستان غنچهای است
ناشکفته در ره بابا فداست
فاطمیه قصه شیر است وبند
بستن دستان مولا مرتضاست
فاطمیه سوزش دلهای ما
بهر تشییعی که در غربت بپاست
فاطمیه اشکهای حیدری
در فراق فاطمه اندر خفاست
فاطمیه قصهی بی مادریست
داستان گریههای بیصداست
فاطمیه یاد قبری مخفی است
قبر بانویی که دور از چشمهاست
فاطمیه ستم بر آل علیست
فاطمیه کربلا را ابتداست
اسماعیل تقوایی
دخت رسول و این همه خونین جگر چرا؟
فلک نجات و غرقه به موج خطر چرا؟!
در مدتی قلیل بسی درد وداغ دید
یک مادر جوان و خمیده کمر چرا؟!
مسجد، کنار خانه و زهرا به درد و رنج
میرفت بر زیارت قبر پدر چرا؟!
با داعی صحابی خیر البَشَر بگو
چندین جفا به دختر خیر البشر چرا؟
گیرم که بود بغض علی در نهاد تو
سیلی زدن به صورت زهرا، دگر چرا؟!
سیلی زدی به مادر و دستت شکسته باد!
مادر زدن مقابل چشم پسر چرا؟!
گلچین اگر نداشت عداوت به باغبان
آتش زدن به باغ و شکستن شجر چرا؟
سید رضا موید
الا ای چاه، یارم را گرفتند
گلم، عشقم، بهارم را گرفتند
میان کوچهها، با ضرب سبلی
همه دار و ندارم را گرفتند
الهی! کوثرم کو؟ دلبرم کو؟
گلم کو؟ هستی ام کو؟ گوهرم کو؟
علی تنها و دلخون مانده افسوس
یگانه مونس و تاج سرم کو؟
الهی! کلبه ام را غم گرفته
دل محزون من ماتم گرفته
شرار شعلههای در ندیدم
گلم را خصم از دستم گرفته
الهی! سینه من کوی درد است
گلستان سرورم سرد سرد است
عزیزم فاطمه از رنج مسمار
رخ مهتابی اش غمگین و زرد است
الهی! دست من را بسته بودند
حریم خانه ام بشکسته بودند
به ضرب تازیانه آن جماعت
تن مرضیه را آزرده بودند
الهی! غمگسارم، سوگوارم
شبست و طاقت رفتن ندارم
فلک با من سرسازش ندارد
بدون فاطمه نالان و زارم
من ندیدم که شبی پلک بهم بگذاری
هرشب از شدت درد کمرت بیداری
استراحت کن عزیزم، بخدا میدانم
خسته ای، بی رمقی، سوخته ای، بیماری
جان من سعی نکن با کمر تا شده ات
محض آرامش من بستر خود برداری
سرفههایت بخدا قاتل جانم شده است
بس که خونابه در این سینهی زخمی داری
سعی کن خوب شوی، ای همه دارایی من
زینبت را به چه کس بعد خودت بسپاری
مونس خستگی حیدر خیبر شکنی
تو نباشی چه کسی میدهدم دلداری
پوریا باقری
هم برای من به انصار و مهاجر رو زدی
هم صبوری کردی و در خانه ام سوسو زدی
چند ماهی درد پهلو را تحمل کردهای
خواستی برخیزی از جا تکیه بر زانو زدی
رو به بهبودی ست حالت یا برای دلخوشی
بسترت را جمع کردی خانه را جارو زدی
اینقدر زحمت به خود دادی برای مرتضی
کودکان را با چه حالی شانه بر گیسو زدی
یک کلام از درد خود با من نگفتی هیچ وقت
مخفی از چشمان حیدر دست بر پهلو زدی
گر چه این همسایهها از پشت خنجر میزنند
با دعایت زخم آنها را سحر دارو زدی
از تمام غصهها این غم علی را میکشد
تو برای من به انصار و مهاجر رو زدی
محسن صرامی
مرو که کوچه برای پرت خطر دارد!!!
مرو که رد شدن امروز دردسر دارد!!!
مگر نگفت خداوند خلقتت حتی
برای صورت تو برگ گل ضرر دارد؟
گمان نمیکنم این مرد بی حیا اینجا
بدون حادثه دست از سر تو بردارد
ز روی پوشیه زد، تازه این چنین شده ای
که چشمهات فقط دید مختصر دارد
نوشتند که پیشانی ات به جایی خورد
خلاصه ضربهی بد اینجنین اثر دارد
بزرگ بانوی این شهر باورت میشد؟
ز خاک کوچه حسن گوشواره بردارد؟؟؟
علی اکبر لطیفیان
نظر شما