به گزارش خبرنگار ایمنا، در دل یک ساختمان به نسبت قدیمی و احاطه شده در برگریزان به جای مانده از پاییز، حرفهایی به یادگار مانده که حاصل شبها و روزهای خدمت کردن به کودکانی است که ناتوانی تمام زندگیشان را پر کرده است.
کودکانی که بدون سرپرست رها شده و به خاطر معلولیتی که دارند خیلی از آنها سر راه گذاشته میشوند، تبدیل شدهاند به عاملی برای روزهای سخت اما لذتبخش بهیاران مرکز توانبخشی مریم اصفهان؛ بهیارانی که به معنای واقعیِ پرستار بودن، تمام احتیاج چند معلولی که تحت مراقبت دارند را برطرف میکنند.
این رفع نیازها و تیمار کردنها زمانی قابل ارزش میشود که در سرگذشت برخی از کودکان نوشته شده باشد که آنها ازسوی خانواده رها شده و توسط توانبخشی پناه داده شدهاند؛ آنهایی که حتی برای خوردن آب و غذا مستقل نیستند و کسی باید باشد تا ادامه حیاتشان به دست او رقم بخورد.
برخی دیگر نیاز به مراقبتهای تغذیهای، حرکتی و بهداشتی دارند تا معلولیتشان تشدید نشود و تمام این مراحل باید در رعایت کامل نظافت انجام شود؛ امری که تنها از پرستاران توانمندی همچون پرسنل این مرکز توانبخشی برمیآید.
خستگی و فرسودگی؟ اصلا!
آنگونه که حمیده قاسمی مسئول فنی این مرکز توانبخشی میگوید، بار اصلی خدمات شبانهروزی مرکز که طبق دستورالعمل بهزیستی مشخص شده و روانپزشکی، متخصص اعصاب و روان، کاردرمان، گفتار درمان، کارشناس تغذیه، روانشناس و مربی آموزشی آن را هدایت میکنند، برعهده بهیاران مرکز است.
او میگوید: مرکز ۱۳۰ نفر ظرفیت اسمی دارد و از چندی پیش تنها معلولان زیر ۱۴ سال را در دل خود نگاه داشته تا وظیفه خدمترسانی به ۹۰ کودک معلول ذهنی - حرکتی مرکز بر دوش ۱۸ بهیار شاغل در مرکز باشد.
قاسمی ادامه میدهد: در کنار عده انگشت شماری که توان شناختی حداقلی دارند، اکثر کودکان مرکز دارای ضریب هوشی پایین با سطح شناخته شده تربیت پذیر سطح پایین یعنی اکثر آنها در انجام مهارتهای اولیه خود ناتوان هستند.
او از تجربههای خود در این سالها نیز میگوید از اینکه نفسِ کاری که میکند اجازه نداده هیچگاه احساس فرسودگی به سراغش آید: از سال ۷۹ وارد این مرکز شدم، مرکزی که مددجویان آن تقریبا هیچ حمایتی از سوی خانواده نمیشوند؛ اکنون از ۳۰ کودک مجهول الهویه و سرراهی مراقبت میکنیم؛ مابقی هم کودکانی هستند که اگرچه خانواده دارند اما اکثرا طرد شدهاند و باید برایشان پناه و جبران خانواده باشیم.
مدیر مسئول باسابقه مرکز، از بیتوجهی خانواده گله میکند و از اخلاصی که در کار دارد میگوید: در بین این کودکان تعداد خیلی کمی هستند که خانوادههایشان پیگیر هستند و هفتگی یا هر چند روز یک بار حضوری حال کودک خود را جویا میشوند. در این چند سال کار کردن برای انسانهایی که برای رفع نیازهای کوچک خود نیز به کمک ما احتیاج دارند، آنقدر برایم ارزشمند بوده که بتوانم این بی اعتنایی خانوادهها و خستگی و فرسودگیهای شغلم را فراموش کنم؛ وقتی با اخلاص برای هدفی که میخواهی تلاش کنی، فرسودگیها هم ازبین میرود؛ من برای اینجا بودنم هدفی جز خدمت به این بچهها دارم.
نمیتوانم نیایم!
در میان اغلب کودکانی که از تواناییهای حرکتی مطلوبی برخوردار نیستند، دیدن اقلیتی که میتوانند بازیگوشی کرده و با اسباب بازیها خود را سرگرم کنند، شگفتی آفرین است مانند دانیال که مدام از این طرف به آن طرف سالن درحال دویدن و بازی کردن است اما یک بهیار مدام هوای بازیگوشیهایش را دارد.
نام پرستار دانیال اعظم است که ۹ سالی از فعالیت او در قد و قامت خدمت کردن به کودکان معلول میگذرد؛ او اکثر وقت خود را با دانیال میگذراند اما وظیفه نگهداری و مراقبت از ۱۲ نفر دیگر نیز برعهده اوست.
او از روزهای اولی که پرستاری از کودکان معلول را شروع کرد میگوید: اولین بار که آمدم فکر نمیکردم که بتوانم در کنار این بچهها باشم اما الآن آنقدر به این بچهها علاقهمند شدهام که نمیتوانم نیایم! باید هرروز بیایم و پیش بچهها باشم، بغلشان کنم و هرچیزی که احتیاج داشته باشند برایشان فراهم کنم مخصوصا دانیال؛ بعضی بچهها مانند دانیال هستند که خیلی دوست داشتنی اند.
اعظم ادامه میدهد: قبلا چندتا از بچهها بودند که خیلی به آنها وابسته بودم اما یک روز گفتند باید همه آنها فرستاده شوند کرمانشاه؛ بچههای بی سرپرست بودند وقتی که رفتند من خیلی ناراحت شدم جوری که داشتم افسردگی میگرفتم تا اینکه دانیال را به من دادند و حالا به او وابسته ام اما همیشه حواسم به بقیه بچهها و دارو و نطافت و غذا دادن بهشان بوده است.
دست معلولیت، باعث شده کودکان با انواع ناتوانیها در خوابگاههای جداگانه شب و روز خود را طی کنند؛ بعضی از آنها به دیدن و شنیدن کارتون و موسیقی مشغولند و برخی دیگر به دلیل مشکلات حسی که دارند تمام روز را در سالنهای مخصوص که کفپوش و دیوارکوب آن را فومهای مخصوص پوشانده، میگذرانند.
اگر هوا در روزهای گرمتر سال مساعد باشد، محوطه بیرونی و بزرگ مرکز میتواند ساعت استراحت کودکان معلول را پر کند اما فصل سرد سال باعث شده اغلب ساعات این کودکان روی تختهای فلزی داخل مرکز بگذرد؛ بسته به معلولیتها برخی از کودکان میتوانند در سالنهای بزرگ مرکز راه بروند و برخی دیگر در محوطههای مشخص شده بازی میکنند؛ بعضی دیگر آویزان شدن دست و پایشان از لابلای حفاظ فلزی تخت بیشترین تحرک آنهاست و بعصی دیگر حتی همین حرکتهای حداقلی را نیز نخواهند داشت.
اینجا اما؛ پرستارانی هستند که برای آنها تفاوتی در نوع معلولیت کودکان تحت مراقبتشان نمیکند؛ هر روز سرِ ساعت مشخصی لباس، تخت و خوابگاه این کودکان را تمیز و مرتب میکنند، طبق دستور پزشک مشغول به دارو دادن به بیماران میشوند و مدام مراقب هستند که خطری حیات ارزشمند این کودکان را تهدید نکند.
در مکان مقدسی کار میکنم
ریحانه یکی از همین پرستاران است که یک سال و نیم از فعالیت او در توانبخشی مریم میگذرد؛ او مانند دیگر بهیاران در شیفت روز و شب رسیدگی به نظافت، پوشک، لباس و تغذیه کودکان را برعهده دارد اما با تمام سختیها، همچنان عاشق کاریست که انجام میدهد: قبلا بهیار خانه سالمندان بودم اما اگر قرار باشد بین اینجا و خانه سالمندان انتخاب کنم، اینجا را ترجیح میدهم؛ سالمندان هم قشر مقدسی هستند اما اینجا بچههای معلول آنقدر معصوم هستند که اگر مراقب خود را هم اذیت کنند، دست خودشان نیست چون واقعا پاک هستند.
او از تاثیر این کودکان بر زندگی اش میگوید: این بچهها شاید زبان نداشته باشند اما اگر دعایی در حقمان بکنند، مستجاب میشود. انگار بعضیهایشان میفهمند که از آنها میخواهیم برایمان دعا کنند؛ دستهایشان را بالا میبرند یا لبخند میزنند. خیلی وقتها شده حتی در حد کم، مثل یک سیب نذر این بچهها میکنیم و مشکلاتمان حل میشود
ریحانه معتقد است کار کردن و خدمت کردن بین این بچهها عشق میخواهد و همین عشق و محبت پرستار به کودکان سبب پذیرش محیط توسط کودک میشود؛ او شاید نداند خود نیز یک قدیس است اما به خوبی میداند در چه مکان مقدسی کار میکند: اینجا یکی از مقدسترین مکانهایی است که میتوان پیدا کرد چون گاهی ناتوانی بچهها به حدی است که برای نیازهای خود چشم به دست ما دارند؛ خیلی هاشیان شدیدا نیاز به محبت دارند؛ البته بچههایی هم هستند که از اول محبت ندیدهاند که با مهربانی که از خودمان نشان داده و توجهی که به آنها میکنیم، جذبمان میشوند.
او از مراقبتهای ویژهای که یک بهیار باید داشته باشد نیز حرف میزند: بچههایی داشتهایم که خیلی ناتوان بودند، نه حرکتی نه کلامی! قبلا راه نمیرفتند و حرف نمیزدند اما خیلی خوب راه میروند و نیازهای خودشان را به زبان میآورند، این اتفاقات با مراقبهایی که میشود افتاده است مثلا بخاطر آسیب مغزی که این کودکان دارند، بعضیهایشان توان خوردن یک لیوان آب را هم ندارند اما منِ بهیار باید مراقب باشم و آب و عذا دادن به آنها را فراموش نکنم چون اگر به اندازه کافی آب نخورند، ممکن است درصد توانایی ذهنی که دارند ازبین برود؛ هر کودکی پنج تا هشت نوبت باید آب بخورند تا توان ذهنی او پسرفت نکند.
به مدد پرستاران مرکز، با آموزشهایی که برای تعداد اندک بچههای آموزش پذیر انجام میشود، مهارتهای ارتباطی و شناختی آنها تقویت شده و مهارتهای حرکتی تعداد زیادی از بچههایی که شاید روزهای اول توان حرکت نداشتند نیز با کاردرمانیها و البته مراقب مطلوب بهیاران، ارتقا پیدا کرده است.
صوفیا یکی از همین کودکان بود که به گفته مربی شناختی مرکز، ابتدا ارتباط برقرار نمیکرده و از اجتماع میترسیده اما اکنون به حدی رسیده که هر چیز بخواهد، به راحتی درخواستهایش را میگوید.
بهداشت و سلامت کودکان را چک میکنیم
شاید پذیرش فرزند معلول یک خانواده که پدر و مادر او حتی از احیای فرزندان خود ناخشنود میشوند یا به محض فهمیدن معلولیتش او را سر راه میگذارند و یا کودکی که در نزاع پدر و مادرش دچار عارضه مغزی شده بسیار سخت باشد برای آن کسی که هیچ نسبت سببی و نسبی با کودک ندارد اما پرستاران این مرکز، چشم به تمام طرد شدنهای کودکان معلول مهمان خود بسته و سعی میکنند میان یک نواختی زندگی این کودکان، سببساز خاطری خوش در دنیای کودکان اما متفاوت آنها باشند.
پرستارانی که چیزی فراتر از مراقبهای اولیه را نیز گاهی باید بدانند و عمل کنند؛ امروز شیفت "فاطمه" مسئول بخش است که وظیفه هدایت این پرستاران را برعهده دارد و برای دادن داروها و انجام اقدامات پزشکی مدام بالای تختها در رفتوآمد است: هفتهای یک مرتبه پزشک و یک مرتبه متخصص اعصاب و روان به مرکز میآیند، ما هم اینجا هستیم تا اگر اقدامات اولیه نیاز بود برای معلولان مرکز انجام دهیم. اگر کارهای تخصصی دهان و دندان که خیلی دربین بچهها پیش میآید لازم بود نیز آنها را به کلینیک تخصصی که همین نزدیکی است ارجاع میدهیم.
او میگوید: پنج نفر هستیم که بهطور شیفت وظیفه نطارت بر خوابگاهها و فعالیت بهیاران را برعهده داریم تا اگر مشکلی پیش آمد یا بهطور مثال کودک نیاز به ایحا داشت، اقدامات اولیه پزشکی را انجام دهیم، بعد از آن اگر نیاز به کار تخصصی بود بیمار به بیمارستان اعزام میشود.
فاطمه ادمه میدهد: به بهیاران مرکز آموزش میدهیم که اگر بچهها تشنج کردند چگونه برخورد کنند، آموزشهای بهداشتی را به آنها گوشزد میکنیم مانند آنفلوآنزا که اخیرا اتفاق افتاده بود به آنها گفتیم که اگر بچهای مشکل پیدا کرد گزارش دهند.
شاید هیچکدام از مرستاران این مرکز توانبخشی گوشی طبی به گردن نداشته باشند، شاید دروس آکادمیک پرستاری را نخوانده باشند و شاید خیلی چیزهایی که کلیشه پرستاران دیگر است، درمیان آنها یافت نشود اما آنچه میتوان در دست و عمل این پرستاران که عهدهدار پرستاری از کودکان معلول ذهنی - حرکتی هستند جستجو کرد، قلب بزرگی است که تمام محدودیتهای کودکان معلول را در دریای نامحدود محبت خود غرق کرده و مانند مادری دلسوز بالای سر این کودکان شب و روز طی میکنند؛ به شکل خاصتری، روز پرستار بر تمام پرستاران کودکان معلول مرکز توانبخشی مریم اصفهان مبارک باشد.
گزارش از: علی یگانه نسب - خبرنگار سرویس جامعه ایمنا
نظر شما