به گزارش خبرنگار ایمنا، نادری پس از دوران جانبازی به ورزش روی آورد که مدال طلای پرتاب نیزه در پارالمپیک آتن و مدال طلای بازیهای آسیایی گوانگجو، برجستهترین افتخارات کسب شده توسط این ورزشکار اصفهانی است. در آستانه فرا رسیدن ۲۴ مهر روز ملی پارالمپیک بهانه خوبی بود تا با این قهرمان جانباز از خاطراتش، درد دلها و بلی لطفی هایی که تا به امروز به شده سخن بگوید.
نادری با رویی خندان و با لهجه شیرین اصفهانی صحبتهایش را شروع می کند "همانطور که از لهجه ام مشخص است اصفهانی هستم، در محله باغ شاه قدیم محدوده خیابان خرم کنونی بزرگ شده ام و اصالتا به آن محل برمی گردد. چند کلاسی بیشتر درس نخواندم و در سن ۱۴ سالگی به جبهه اعزام شدم؛ رفتنم به جبهه در سن پایین برای همه تعداعی کننده خاطراتی عجیب است و من هم از این قاعده مستثنی نیستم."
خاطراتی عجیب، جذاب و شنیدنی که بارها تکرار شده، اما شنیدن این صحبت ها از دهان یک قهرمان شکل دیگری است "کسانی که برای رفتن به جبهه مصمم بودند، کارهای عجیبی انجام می دادند؛ افرادی که قد کوتاهی داشتند برا جبران میزان قد خود مقواهای ضخیم را کف کفش هایشان قرار میدادندتا شاید کمی قدشان بلندتر به نظر برسد و بتوانند مسئول ثبت نام را متقاعد کنند! عده ای مثل من سن کمی داشتند و برای حل شدن مشکل اعزامشان راهی غیر از جعل اسناد هویتی پیش راهشان نبود!"
با ایجاد تغییراتی در شناسنامه شاید مسئول ثبت نام را بتوان متقاعد کرد، اما علی نادری وقتی در سن ۱۴ سالگی می خواست به جبهه اعزام شود داستان عجیبی داشت "خب پدرم آدم مومن و متدینی بود، اما می گفت تو سنت کم است و اجازه نمیداد به جبهه بروم. نه اینکه بگویم خدای نکرده با انقلاب یا جنگ مشکل داشته باشد، می گفت جنگ مدت زمانش ادامه دارد است و اجازه بده سنت بالاتر برود بعد به جبهه برو."
شست پا عامل حضورم در جبهه بود
فقط با خنده خاطراتش را تعریف می کند و حتی شیرین کاری اثر انگشت پا به جای دست را در رضایت نامه اش برای اعزام به جبهه، انجام داده است " اعزام از شهرستان اصفهان کمی سخت تر از دیگر استانها بود آنهایی را که سن کمی داشتند اعزام نمی کردند؛ ولی شهرستان خمینی شهر نیروهای با سن کم ر اعزام می کردند.مسئول ثبت نام از من رضایت نامه می خواست و من برای اینکه بتوانم مسئول ثبت نام خمینی شهر را متقاعد کنم گفتم پدرم سواد ندارد، اما مسئول آنجا دست بردار نبود و گفت سلام من را به پدرت برسان و بگو زیر رضایت نامه انگشت بزند. من هم که آن موقع انگشت های دستم کوچک بود رضایت نامه را نوشتم و اثر انگشت شصت پایم را زیر برگه رضایت نامه بجای اثر انگشت پدرم زدم و در نهایت با پشت سر گذاشتن دور های آموزشی سخت به جبهه اعزام شدم. دوران آموزشی خیلی سخت بود. شاید زمانی بود که بخاطر طی کردن راه های طولانی پاهایمان در پوتین ها خون می افتاد؛ هرگز آن روزها را از یاد نمی برم."
این قهرمان و پهلوان از فرار هایی که داخل بیمارستان داشته می گوید " از سال ۶۰ روانه جبهه شدم چندین مورد در عملیات های مختلف مثل فاو، بدر و خیبر مجروحیت شیمیایی پیدا کردم در مرحله آخر نیز در عملیات والفجر ۱۰ حلبچه هم شیمیایی شدم و هم به درجه جانبازی نائل آمدم. والفجر هشت را هیچوقت فراموش نمیکنم؛ از بس غلظت گازهای شیمیایی در منطقه بالا بود، سه مرتبه شیمیایی شدم، به بیمارستان منتقلم میکردند اما و باز از بیمارستان فرار می کردم و به جبهه باز می گشتم."
"قبل از اینکه جانباز شوم مکانیک بودم و اولین نرمش و ورزشی که بعد از همان دوران مدرسه انجام دادم، در همان زمان جنگ بود. در آن زمان سرباز جهاد سازندگی بودم و یک دستگاه لودر در اختیارم بود،بواسطه همکاری با همرزمانم با لودر گودالی بوجود آورده بودیم و ابزاری مانند میل های باستانی را با گلوله های توپ و تانک درست کرده بودیم که با همان وسایل ابتدایی ورزش می کردیم."
نادری راه نرفته باقی نگذاشته و رشته ای نبوده که در آن شرکت نکرده باشد ولی مجرویتش اجازه نداده است بعضی رشته ها دنبال کند "رشته های مختلف ورزشی را تجربه کرده ام؛ اوایل سراغ رشته بسکتبال با ویلچر را رفتم ولی به دلیل ترکشی که به کمرم اصابت کرده بود مشکلی برایم بوجود آمد و نتوانستم ادامه دهم. بعد از بسکتبال سراغ وزنه برداری رفتم که تا حدودی در وزن خودم و در مرحله استانی موفق بودم که بدلیل مجروحیت مجبور شدم علیرغم میل باطنی این رشته را نیز کنار بگذارم."
با کپسول اکسیژن تمرین می کردم
تماشای مسابقات پارالمپیک سیدنی از تلویزیون بهانه ای شد تا نادری نیز بخواهد به همگان ثابت کند معلولیت محدودیت نیست و خوشبختانه در این راه موفق نیز بود، اما سختی های زیادی را در این راه متحمل شد " سال ۷۹ در شبی سرد و تاریک ساعت حدود ۲ و نیم بود که در یک برنامه تلویزیونی بازی های پارالمپیک سیدنی را دیدم و از خدا خواستم تا کمکم کند به پارالمپیک برسم، همین موضوع جرقه امیدی بودی و در ادامه به رشته پرتاپ نیزه علاقه مند شدم. بدلیل مجروحیت شیمیایی که یادگار دوران جبهه بود ریه هایم خیلی اذیت می شد به نحوی که مجبور بودم با کپسول اکسیژن در تمرینات حاضر شوم! بدلیل مجروحیت ها زمانی را باید در آسایشگاه شهید مطهری میگذاراندم، دقیقاً شب های محرم بود و چند شبی بود به خیمه های عزاداری آسایشگاه میرفتم و از امام حسین (ع) می خواستم که کمکم کند تا بهبود پیدا کنم و بتوانم ورزشم را ادامه دهم. در نهایتتوانستم با یک روحیه مضاعف ورزش را تا مرحله کسب عنوان قهرمانی پارالمپیک ادامه دهم."
نادری رسانه را یکی از عوامل ورزشکار شدنش می داند و خوشحال است که توانسته ورزش را جایگزین دارو کند "قبل از معلولیت علاقه داشتم که ورزشکار باشم اما هر انسانی که می خواهد به کمال برسد یک الگوی مناسب برای خود می خواهد و در زمان قبل مجروحیت زیاد به ورزش فکر نمی کردم. من با دیدن ورزش در رسانه ورزشکار شدم وگرنه وقتی مکانیک بودم اصلا وقتی برای فکر کردن به ورزش نداشتم. من با ورود به ورزش توانستم را جایگزین مناسبی برای داروهای پیدا کنم؛ خیلی از داروها را استفاده می کردم تا دردم را کم کند که به مرور زمان حذف شد و بجای آن ورزش را به روزمرگی های زندگی ام اضافه کردم."
سال ۸۰ یک خودرو ۲۰۶ فروختم تا مدال گرفتم!
از ورزش اصفهان و حمایت مسئولانش گله مند است که چرا اهمیتی برای ورزشکاران قائل نیستند و بعد از مدال فراموششان می کنند "من برای کل ورزش اصفهان به خصوص جانبازان معلولان صحبت می کنم. اصفهان پتانسیل قهرمانی زیادی دارد ولی چرا باید تنها پارالمپیکی که مدال دارد، علی نادری باشد؟ بنظرم دلیلی غیر از عدم حمایت از ورزشکاران وجود ندارد. این موضوع نشان می دهد که علی نادری خودش با حمایت و هزینه از خودش به این سطح رسیده است. من یک جانبازم و در سال ۸۰ یک دستگاه پژو ۲۰۶ را فروخته ام و خرج ورزشم کرده ام تا توانستم تمریناتم را انجام دهم و نامم را در پارالمپیک ثبت کنم، اما یک معلول هیچوقت این بودجه و هزینه را ندارد، اگر دیدید معلولی در ورزش رشد کرد و به این حد رسید مطئن باشید با بودجه و همت خودش بوده است."
وی تنها ارگانی که حامی ورزش معلولان است را هیئت جانبازان معلولین معرفی می کند و معتقد است که این کمک ها به تنهایی کار ساز نیست "در زمان ما هیئت باشگاه اختصاصی نداشت و ما در چمن ورزشگاه دخانیات که چمنی باریک بود تمرین می کردیم، ولی در حال حاضر ورزشگاه شهید میثمی به عنوان ورزشگاه اختصاصی جانبازان معلولین در اختیار ورزشکاران اصفهانی قرار گرفته است. هیئت جانبازان معلولین تا جایی که بتواند به ورزشکاران جانباز و معلول کمک می کند، اما فقط کمک هیئت کار به جایی نمی برد؛ نباید فراموش کنیم که هیئت درآمدی ندارد و بودجه اش کفاف این همه جانباز و معلول را نمی دهد. استان اصفهان یک قطب صنعتی است و من از شرکت های بزرگی مثل فولاد مبارکه و ذوب آهن و دیگر شرکت های بزرگ به همراه ارگانهایی مثل استانداری و فرمانداری خواهش می کنم که بیایند و به ورزش جانبازان و معلولین کمک کنند. مطمئناً اگر این حرکت انجام شود در چند سال آینده شاهد رشد چشمگیر افزایش قهرمانان استان خواهیم بود و باید منتظر ساختن علی نادری های زیادی بود."
ناگهان خنده های این جانباز خوش رو به بغض تبدیل شد و گفت "با وجود شرایط کنونی نباید هیچوقت انتظار رشد ورزش اصفهان را داشته باشیم. تا چند سال پیش اصفهان ورزشکار المپیکی هم نداشت، ولی در حال حاضر سهراب مرادی المپیکی است. باید این موضوعات علت یابی شود. نمی دانم مدیر کل تربیت بدنی اصفهان چه زمانی است در راس کار قرار دارد، متاسفانه ایشان صحبت های جدیدی را در مورد ورزش جانبازان و معلولین انجام داده که فکر نکنم سخنان درستی باشد. یک معلول چطور می تواند در گوشه خانه به خود باوری برسد. آیا برای رسیدن به خود باوری به چیزی غیر از حمایت و امید نیاز دارد تا از خانه جدا شود و خانواده نظاره گر ذره ذره آب شدنش نباشند؟"
کشورهای غیر مسلمان حمایت بهتری از معلولان دارند
نادری وضعیت کشوری غیر مسلمان مثل انگلستان را در حمایت از معولانش خیلی بهتر از ایران عنوان می کند" در کشور غیر مسلمانی مثل انگلستان افراد فلج مغزی زیاد هستند، ولی باید آقایان بررسی کنند که در آن کشور غیر مسلمان چه طرح و برنامه ای برای این افراد دارند من نباید بگویم اما کشور انگلستان حتی برای کسی که نمی تواند روی ویلچر نیز بنشیند برنامه خاصی دارد. در اصفهان و ایران چند سالی است که دید حرفه ای در ورزش جانبازان و معلولین به وجود آمده است، اما باید این دید گسترده تر شود."
هرکسی می خواهد به ایران کمک کند، خودش را دوست داشته باشند نه پولش را
او از وضعیتی که برای کشو و جامعه به وجود آمده است اینگونه می گوید "شاید این حرف هایم کمی بوی سیاسی دهد، اما خیلی جاها افراد در جایگاه خود قرار ندارند؛ ایران احتیاج به افرادی دارد که دلسوز این مملکت باشند و فرزندانشان نیز در همین خاک زندگی کنند. ایران افرادی را نمیخواهد که در این خاک کار اقتصادی کنند و درآمد حاصله از آن را برای فرزندانشان در آن طرف آب بفرستند و خودشان هم بعد به خانواده در آنسوی مرزها بپیوندند. هرکسی که خواست به ایران اسلامی کمک کند باید ایران را دوست داشته باشد نه فقط پول آن را. مردم ایران را دوست داشته باشد و در جهت بهبود معیشت مردمش تلاش کند."
استفاده از افراد نابلد در راس هرم ورزش استان یکی از آفت هایی است که نادری به آن اشاره می کند و اینطور ادامه می دهد "در ورزش اصفهان باید از داشته هایمان استفاده کنیم، ولی باید از کسانی در راس هرم ورزش اصفهان استفاده شود که از بدنه ورزش باشد، ورزش را دوست داشته باشد و بتواند کمک کند. اینکه تا کسی از راه رسید سمت مسئول ورزش اصفهان را کسب کند و بعد از اینکه چند سالی در ورزش اصفهان حضور دارد تا با خم و چم راه آشنا می شود دوباره عوضش می کنند، کار درستی نیست. "
اگر تربیت بدنی خوانده بودم یعنی توانایی مدیریت ورزش یک شهر را داشتم؟!
نادری که از نحوه اداره و مدیریت ورزش استان تاحدودی ناراضی است، می گوید "چرا مسئولی که کار بلد نیست را در راس امور قرار می دهید؟ اگر من در دانشگاه فقط تربیت بدنی خواندم یعنی توانایی بر عهده گرفتن مسئولیت ورزش یک استان یا یک شهر را دارم؟! یک مسئول ورزشی باید خود ورزشکار باشد و درد ورزشکار را حس کرده باشد تا بتواند راه برای پیشرفت ورزش باز کند. معلولان غیر از اینکه نیاز به حمایت مادی دارند نیاز به حمایت معنوی و امید نیز دارند. اگر این اتفاق در استان اصفهان صورت پذیرد به شما قول می دهم پیشرفت زیادی در این زمینه خواهیم کرد. در ورزش اصفهان افرادی را داریم که به دلیل وضع بد اقتصادی نمی توانند ورزش حرفه ای را دنبال کنند. بنظر من تعویض اسم "تربیت و بدنی" به "ورزش و جوانان" باعث ایجاد مشکل شده است."
نادری در نهایت از پارالمپیک به عنوان بزرگترین رویداد ورزشی معلولین یاد کرد و اینطور صحبتهایش را به پایان رساند "دلم می خواهد تمام معلولین به سراغ ورزش بروند که مطمئنام برای سلامت قوای جسمانی و افزایش روحیه خیلی مفید خواهد بود."
گفت و گو از بهنام عبدلی - خبرنگار ورزشی ایمنا
نظر شما