به گزارش خبرنگار ایمنا، زمانی که با شاعری چون حافظ رو به رو هستیم در واقع با جهانی سرشار از ظرافت و معنا رو به روییم. گسترگی معنایی در شعر او به حدی است که هر کس از دیدگاه خویش مفاهیم ذهنی متناسب با تفکر خود را در شعرش پیدا می کند و نظری خاص درباره او ارائه میدهد.
حافظ شاعری است که در قرن حاکمیت زهد و ریا و خفقان، شعری فراگیر و رندانه دارد و از همه مسائل جهان هستی با بیانی ظریف و رندانه سخن میگوید و همواره از تظاهر و تزویر دوری می جوید و شعر برایش جنبهای متعالی و آرمانی دارد.
۲۰ مهر ماه در تقویم رسمی ما روز بزرگداشت این شاعر بلند آوازه نامیده شده است. خبرنگار ایمنا به همین مناسبت با مسعود آلگونه عضو هیات علمی گروه ادبیات دانشگاه اصفهان گفت وگو کرده است که در ادامه آن را میخوانید:
کمی درباره زندگی و آثار حافظ توضیح دهید.
در مورد زندگی حافظ اطلاعات زیادی در دسترس نیست. در این حد که می دانیم احتمالا پدرش از اهالی کوهپایه اصفهان بوده وبعد به شیراز رفته است. در اوج دوره جوانی حافظ، خاندان اینجو به پادشاهی شاه شیخ ابواسحاق که فردی خوش گذران بود حکومت می کردند. دوره خوشگذرانی حافظ با آمدن امیرمبارزالدین به چالش کشیده می شود و فضای اجتماعی وساختار سیاسی به گونه ای است که ظاهرا زهد در صدر است اما در باطن این زهد ورزی، ریای به شدت قابل لمسی احساس می شود. به همین خاطر معیشت حافظ به سمت و سویی سوق می یابد که ضمن حفظ رابطه با دربار به دلیل آن چیزی که درون خود به آن تامل می کند گویی درگیر یک کشف و شهود هنری و بوم زیستی می شود، در واقع گویی تلاش می کند خود و موقعیتش را در آن تاریخ کشف کند. به همین خاطر زمانی که به شعر حافظ روی می آوریم علی رغم همه حسن هایی که دارد یکی از ویژگی هایش نوعی ایهام و لایه بندی است که گاهی ممکن است ما را فریفته کرده تا برخی اشعار او را عرفانی تفسیر کنیم اما بعد می بینیم که موضع او کاملا زمینی، مادی و یا حتی وابسته به دربار است مانند این شعر که "زان یار دلنوازم شکری است با شکایت..." زمانی که این شعر را می خوانیم مایل هستیم که تفسیر عرفانی از آن به دست دهیم اما بعد می بینیم که بخشی از آن درگیر موقعیت تاریخی حافظ است.
یک شاعر وقتی به شاعری جهانی تبدیل می شود به طور طبیعی سخنانی که درباره او گفته می شود بیشتر ویژگی اسطوره ای خواهد داشت تا اینکه واقعی وتاریخی باشد اما باید این نکته را درنظر داشته باشیم که حافظ هم یک انسان، با تمام نواقصی که یک انسان ممکن است داشته باشد، است و بیش از آنکه از موضع عرفان به او بنگریم باید از موضع هنر به او نگاه کنیم تا بتوانیم درک علمی تری از او به دست دهیم. حافظ آثار زیادی خوانده بود، کلاس تفسیر می رفت، مدرس قرآن بود و زیر نظر قوام الدین عبدالله کار و در مدرسه ابواسحاقی قرآن تدریس می کرد. اثر او دیوان حافظ است که خود او آن را جمع نکرده ویکی از شاگردان و مریدان او به نام محمد گل اندام حدود چهل سال بعد از حافظ شروع به گردآوری، تدوین وتبویب آن کرد.
اشعار حافظ چه مضامینی را در بر می گیرد وچرا او به چنین مضامینی اهمیت می داد؟
به راحتی نمی توان گفت اشعار حافظ چه مضامینی را در بر می گیرد، اما اگر بخواهیم مضامین اشعار او را بررسی کنیم باید بگوییم غزل هایی داشته است که کاملا زمینی بوده اند، برخی از غزل هایش نیز ماهیت عرفانی پیدا کرده است همچنین غزل های بینابینی نیز دارد. حافظ پژوهان هم در این باره نظرات متفاوتی دارند برخی او را اساسا عارف دانسته و برخی او را کاملا زمینی تلقی می کنند. من معتقدم که منتقدان هرکدام وجوهی از او را پر رنگ کرده اند اما چیزی که وجود دارد این است که یک شاعر در ضرورت هنری خود تحولات و بنا به موقعیت تاریخی خود سخنانی نیز برای گفتن دارد.
به این دلیل، حافظ گاهی اوقات به شدت دلهره وجودی دارد یعنی از موقعیت خودش در جهان می پرسد و نگران است که آیا می تواند از این مسئله گره باز کند یا نه به طور مثال می گوید "که کس نگشود ونگشادست به حکمت این معما را" او ظاهرا حکمت و دفترعقل را برای باز کردن گره مضامین عشق معتبر نمی داند وبه همین علت می گوید "بشوی اوراق اگر همدرس مایی که علم عشق در دفتر نباشد" به همین منوال به تعبیر خودش دفتر فقهی و خرقه خود را در میخانه می گذارد ودر قبال این رهن گذاشتن می می ستاند " در همه دیر مغان نیست چومن شیدایی خرقه جایی گرو باده ودفتر جایی" اگر این موارد را ظاهری قرائت کنیم وسعی نکنیم تفسیر عرفانی بر آن حمل کنیم مشخص است که حافظ در واقع با ساختار اجتماعی زمان خود خیلی سازگاری ندارد و مضامین اشعار او حول این موضوع می چرخد که آیا آنچه را سیستم اجتماعی دوره اش از تریبون وعظ به عنوان اصل مطرح می کند پذیرفتی است یا نه ومی گوید " واعظان کین جلوه در محراب ومنبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند" و می توان گفت موضع اصلی او این مسئله است. سایر مسائلی که در آن ها به این سمت می آید که در این آشوب هستی چه باید کرد معمولا ساقی را فرا می خواند "اگر غم لشکری انگیزد که خون عاشقان ریزد من وساقی به هم سازیم وبنیادش بر اندازیم" یا " ساقی بیا که شاهد رعنای صوفیان دیگر به جلوه امد و آغاز نازکرد"همچنین او با افرادی که در چارچوب صوفیان قرار می گیرند در تضاد است. مواردی که ذکر کردم از مضامین کلی و جدی اندیشه حافظ است.
لسان الغیب خواندن حافظ تعبیر به جایی است؟
در مقدمه ای که گل اندام بر اشعار حافظ می نویسد او را لسان الغیب می نامد. شهرت حافظ در گذر زمان ایجاد می شود چرا که شعر او دست به تاویل می دهد و به نظر من بعد از لطیفه غیبی محمد دارابی است که جریانی روبه تفسیرعرفانی اشعارحافظ می آورند. از دید من لسان الغیب بودن بیشتر در حوزه نظری، به تئوری های بیان گرانه باز می گردد، که معتقدند شاعر به یک منبع وحی اما نه وحی پیامبرانه متصل می شود همچنین نظر رمانتیک های غرب نیز بر همین اساس استوار است که شعر را اساسا یک نوع نبوت شاعرانه می دانند. حال لسان الغیب بودن اگر چنین تعبیری باشد یعنی فرد در لحظاتی به یک منبع عظیم متصل شود که او را از ساحت خودآگاه مختل وبه یک ساحت ناخودآگاه بر کشد به گونه ای که او آنچه را به زبان می آورد ظاهرا زبان زمینیان نباشد می توان گفت حافظ به لحاظ هنری وتکنیکال به این سطح فرا می رود ولی اینکه الزاما قائل باشیم که او از زبان غیب سخن می گوید سه موضع موافق، مخالف و بینابینی را بر می انگیزد.
حافظ سیر و سلوک عارفانه داشت؟
در حافظ خط سیر به آن معنی که عرفا طی می کنند نمی بینیم در واقع نوسان هایی می بینیم که او را از یک شاعر زمینی به یک شاعر آسمانی تبدیل می کند اما این نوسانات حاکی از سلوک به سمت یک غایت دست نیافتنی نیست که بتوانیم بگوییم مراتب سلوک را می شود در شعر او دنبال کرد البته ممکن است برخی با این دیدگاه مخالف باشند اما من معتقدم حافظ به شدت ابن الوقت است وتاریخمندی رویداد های اجتماعی وعواطف درونی اوست که به او یک انتظام فکری می دهد که این انتظام فکری بنا به حال های روحی، عاطفی و...و در برهه های مختلف تاریخی منتهی به تولید آثار هنری می شود که هر کدام ویژگی خاص خود را به همراه دارد اما این امر الزاما به معنی یک سیروسلوک طریقتی نیست.
درباره تفال زدن به اشعارحافظ توضیح دهید.
اگر بپرسیم فال گرفتن به وسیله اشعار حافظ یک اصل بوده است؟ جواب منفی است. ما در طول تاریخ به مثنوی معنوی بیشتر از اشعار حافظ تفال می زدیم.
حال اگر سوال این باشد چرا وقتی تفال می زنیم جواب خود را می گیریم؟ نکته اول این است که شعر اگر امکان تاویل وتفسیر داشته باشد به آن تاویل پذیر می گویند برخی از اشعار تاویل پذیر نیستند، درواقع یک لایه هستند اما شعر حافظ چند لایه است و دلیل آن هم مکانیزمی است که در زبان هنری حافظ نهفته است به همین خاطر زمانی که شما به یکی از غزل های حافظ روی می آورید، امکان تفسیر پذیری آن بالاست در نتیجه ممکن است دو یا چند حال متفاوت به طور همزمان به یک غزل واحد روی بیاورند وادراکات متفاوتی از آن داشته باشند.
نکته دوم ویژگی ساختاری شعر حافظ است که به آن گسسته نمایی گفته می شود که عیب نیست بلکه نوعی حسن به شمار می رود و در آن به نظر می رسد هر بیتی از یک موضوع سخن می گوید البته در بررسی های جدی تر متوجه نوعی پیوستگی در متن می شویم، اما فردی که برای اولین بار با غزل روبه رو می شود ممکن است این گسستگی را احساس کند. چون اشعار حافظ گسسته اند می تواند از چند جهان متفاوت سخن بگوید وبرداشت های متفاوتی از خود ارائه دهند.
آیا همانطور که گفته شده است حافظ قرآن بودن حافظ روی اشعارش تاثیر می گذاشته است؟
بحثی وجود دارد تحت عنوان منطق قرآنی زبان حافظ که گویی حافظ به واسطه تعالیمی که در حوزه قرآن گرفته است ناخوداگاه بافت زبانی او از آن متاثر گشته است. من توصیه می کنم کتاب گمشده لب دریا را درباره این موضوع بخوانید تا بتوانید اطلاعات جامعی از آن دریابید.
چه چیزی حافظ را از یک شاعر ایرانی به یک شاعر جهانی تبدیل کرد؟
برخی از پرسش ها زمانمند هستند برای مثال فرض کنید ما دچار بحران آب شده باشیم در چنین زمانی پرسش های محققان آب بسیار اهمیت پیدا می کند. حال انسان هم در رویا رویی با جهان پرسش هایی دارد که برخی از این پرسش ها به حدی فردی هستند که فقط به فرد پرسنده محدود می شوند ودر نتیجه در خصوص این پرسش افراد کمی با این فرد همدلی خواهند کرد. اگر فردی با مسائلی درگیر باشد که مربوط به فرد، قوم وجغرافیای خاصی نباشد بلکه مربوط به انسان به معنای عام باشد طبیعتا افراد بیشتری با این قبیل پرسش ها احساس همدلی خواهند داشت. دغدغه هایی که حافظ را به خود مشغول کرده اند آنقدر ویژگی انسانی دارند که کسی از یک جهان دیگر همچون گوته که با اشعار حافظ روبه رو می شوند از آن ها متاثر شود.
نظر شما