به گزارش خبرنگار ایمنا، هشتم مهرماه هر سال را بهعنوان روز بزرگداشت مولانا معرفی میکند تا به این بهانه زمانی را به یادکرد این شاعر و تامل کردن درباره آثار او اختصاص دهیم. جلال الدین محمد بلخی معروف به مولانا یکی از برترین شعرای ایرانی است که امروزه بسیاری از شعر های عرفانی وی به زبان های مختلف دنیا ترجمه شده اند و به عقیده بسیاری از بزرگان ادبی دنیا، مولانا با اشعارش تحولی عظیم در ادبیات جهان ایجاد کرده است.
مولوی در ششم ربیع الاول سال ۶۰۴ ه.ق در بلخ متولد شد. پدرش بهاء الدین ولد از بزرگان و مشایخ عصر خویش بود و به علت شهرتی که داشت مورد حسد سلطان محمد خوارزمشاه واقع گردید پس به قصد زیارت بیت الله الحرام تصمیم به هجرت گرفت. در مسیر میهمان شیخ عطار شد. در آن زمان مولانا که پنج سال بیشتر نداشت مورد توجه شیخ عطار قرار گرفت و عطار در وصف مولانا به پدرش چنین گفت: "فرزندت شخص بزرگی خواهد شد."
فاطمه داوری استاد دانشگاه اصفهان در خصوص این شاعر بزرگ معتقد است که "مولانا و محتوایی که در سروده ها و آثار منثورش وجود دارد به زبان فارسی است گذشته از آن که متولد ایران هم بود. او شاعری است که متعلق به جامعه انسانی و هر آن کس که دنبال آزادگی، مناعت طبع، رشد، فنای از دنیا و بقای به خدا است. پس نمیتوانیم مرزی برای چنین فردی قائل شویم و او را محدود به ایرانی، ترکی و یا افغان بودن کنیم."
خبرنگار ایمنا با این استاد دانشگاه و پژوهشگر تربیتی در زمینه مولانا پژوهی و تربیت عرفانی به مناسبت روز بزرگداشت مولانا گفتگو کرده است که در ادامه میخوانید:
علت نامگذاری هشت مهر به نام مولانا چیست؟
هشت مهر زادروز مولانا بوده است به همین دلیل به عنوان روز بزرگداشت او قرار دادند. هشتصدمین سالی که از تولد مولانا گذشت، یعنی سال ۱۳۸۶ خورشیدی قونیه برای مولانا بزرگداشتی گرفت و هم زمان در ایران هم برنامه های بزرگداشتی برگزار شد؛ از آنجایی که بر سر مصادره کردن مولانا بین اقوام مختلفی از جمله افغانستان و ترکیه تا ایران جدل است و این رقابت ها از زمان های دور بوده، در سال ۸۶ به طور رسمی تر برای مولانا بزرگداشت گرفته و در این سال این روز رسمی و تقویمی شد.
از نظر شما به عنوان پژوهشگر حوزه ادبیات و مولانا پژوه نامگذاری چنین روزهایی چقدر در پاسداشت شعر و ادب فارسی موثر بوده است؟
برگزاری این مراسم ها انعکاس ملی و جهانی دارد و هرساله شاهد برگزاری آن ها هستیم و امیدوارم عمیق تر به این مراسم نگاه شود و بتوانیم اندیشه مولانا را دریافت کنیم و در زندگی به کار ببریم. برگزاری این مراسم ها بی تاثیر نیست چراکه در برخی مناطق میبینیم که با فرهنگ و تمدن ایران ناآشنا هستند و باتوجه به واردات فرهنگی زیادی که کشور دارد متاسفانه ممکن است گسست فرهنگی و حتی ادبی نیز رقم بخورد، برگزاری درست این مراسم ها میتواند تلنگری برای بازگشت خویشتن باشد.
برای مثال میبینیم به دلیل زیاد شدن صنعت ترجمه بسیاری از سبک های ادبی براساس ترجمه شکل گرفتند و این ترجمه ها باعث شده ما حتی در هنگام سرودن شعر به شکل نافرم و نامرتب به همان سبک ترجمه ای شعر بنویسیم، با توجه به اینکه ما پیشینه ادبی داریم و در آن شعر تعریف شده است. شاید برای اینکه به این ابتذال صوری دچار نشویم، بهتر است این مراسم ها حتی به صورت تلنگر برگزار شوند. از طرفی با این مراسم ها میتوانیم تلنگری بزنیم به محتواهایی که انعکاس ابتذال ها و انعکاس خشونت ها است؛ باید به سمت رسالت مهم ادبیات که نشان دادن جامعه آرمانی انسانیست برویم؛ این مراسم ها میتواند آن رسالت ها را انجام دهند به شرط آنکه به صورت فصلی و موقت نباشد و فقط یک روز را مختص به رجوع به شعر مولانا و امثال آن ندانیم و این فقط نقطه آغازی باشد که ما به سمت این موضوع برویم.
ویژگی های فردی مولانا چه بوده است؟
مولانا از ابتدا جوینده بوده و چون در خانواده علمی و مذهبی رشد یافته، اهل علم بوده و تحصیلات فقهی و حوزوی را از پدر و سایر شاگردان او می آموزد و قدرت و هوش وی در دیدار اولی که با عطار داشته مورد تحسین قرار میگیرد و آینده درخشانی از او تصور میکند. مولانا ذهن حقیقت یابی داشته و در قونیه تحصیلات خود را تکمیل میکند و نزد محقق ترمذی که یکی از بزرگترین شاگردان پدرش بوده به تحصیل میپردازد و بعد از آن برای افزایش علم خود به حلب و دمشق میرود. مولانا تا قبل از ملاقات با شمس تبریزی، فقیه و دانشمند برجسته ای بوده است. وی در مدرسه ای در قونیه به تدریس مشغول بوده تا اینکه در حدود سن ۴۰ سالگی با شمس تبریزی مواجه می شود. از ملاقات اول مولانا با شمس تبریزی روایات زیادی وجود دارد.
آیا ملاقات مولانا با شمس باعث به وجود آمدن دیوان شمس مولانا شد؟
بله، زمانی که شمس ناپدید شد مولانا شیدایی اش در فراغ شمس شروع میشود و به سرودن دیوان شمس می پردازد و تمام دوری ها و اشتیاق هایش نسبت به شمس را در تک تک ابیات غزلیات شمس منعکس میکند.
مولانا به عنوان یک عارف معتقد بوده زمین از ولی خالی نمیماند و بعد از شمس فرد پاک طینت و با صفای باطنی مثل صلاح الدین زرکوب که علی رغم اینکه سواد نداشته اما از صفای باطنی بسیاری برخوردار بوده را به مدت ۱۰ سال همنشین و قرین خودش قرار میدهد و بعد از صلاح الدین با حسام الدین چلپی همنشین میشود و این همنشینی باعث سرودن مثنوی میشود و هرچقدر دیوان شمس با شیدایی و ضرب آهنگ هایی که بر آمده از احساسات درونی مولاناست، مثنوی تحفه ایست که برای تعلیم مریدان و با در نظر گرفتن حال مریدان و مخاطبان سروده میشود. مثنوی کتابی عرفانی و تربیتی است گرچه ما هیچ موقع نمی توانیم اعتقادات را از افراد جدا کنیم ولی باید بدانیم که تبلور اعتقادات فقهی و مذهبی و کلامی برای فردی که عارف است نسبت به کسی که از وادی عرفان و عشق بویی نبرده متفاوت است.
اعتقادات مذهبی مولانا چه بوده و چه تاثیری در اشعارش داشته است؟
مولانا را سنی و حنفی به حساب می آورند ولی باتوجه به اینکه او عارف بوده و عارف، عارف نمیشود مگر اینکه به پیر، ولی و شیخ معتقد باشد و تنها مذهب اسلامی که بر اساس قبول ولایت شکل گرفته شیعه است، میبینیم که او باتوجه عارف بودن، بسیار به شیعه نزدیک شده است. عارف معتقد است دنیا از ولی خالی نمی ماند و بر همین اساس مولانا و هر عارف دیگری حتی اگر مذهب اهل سنت هم داشته باشد بدون تعصب به مسائل فرقه ای به پیام ها توجه دارد. مولانا به دلیل عارف بودنش و تحولی که در زندگی اش به وجود آمده به توحید با نگاه خشک و متعصبانه اشعری و معتزلی توجه ندارد و نگاه سومی را برمیگزیند که این نگاه بسیار شبیه تر است به شیعه و با توجه به اینکه مولانا حنفی و اشعری است عارفی است که از نگاه های فقهی فراتر رفته و بیشتر از اینکه مولانا را فقیه بدانیم باید فردی عارف بدانیم.هرچند در برخی اشعارش نشانه هایی از اعتقادات کلامی مولانا مشاهده میشود ولی بیشتر معتقد است عارفانه نظر کند و بی قید از این است که چه نگاه مذهبی دارد.
مولانا حضرت علی را در اخلاص عملش میستاید و نگاهش به ائمه بسیار دور از نگاه متعصبانه یک فقیه اهل سنت است هر چند در برخی از اشعار مثنوی از عُمَر و عایشه هم یادی کرده ولی نگاهش فراتر از نگاه متعصبانه مذهبی است.
آیا مولانا پیرو فرقه تصوف بوده است؟
در ابتدا باید بگویم عرفان به معنای شناخت باطنی از حقیقت است و این حقیقت سه جنبه دارد؛ در رابطه انسان با خدا، انسان با خود و انسان با سایر موجودات هستی. تصوف بُعد اجتماعی عرفان است و به معنای رفتارهای جمعی از عارفان است که بعد اجتماعی پیدا میکند. مثلاً یک حلقه سماع یا حلقه ذکری دارند که انعکاس اجتماعی آن است که به آن آداب صوفیانه میگویند.
در قدیم واژه صوفی یا تصوف به معانی دیگری اطلاق میشده است. صوفی کسی بوده که لباس خاصی میپوشیده و وضع ظاهری خاصی داشته و تصوری که الان از واژه صوفی در ذهن افراد می آید که به معنای صوفی گری و انحراف از دین است در آن زمان مطرح نبوده است.
هرچند این به معنای آن نیست که همه اهل تصوف به راه درست میرفتند که میتوان به فرقه حلولیه و اتحادیه اشاره کرد که کج حرکت میکردند که هجویری در کشف المحجوب میگوید از فرقه های منحله و منحرفه اهل تصوف هستند ولی در کل واژه تصوف در آن دوران چیزی نبوده که امروزه از آن تصور میشود و مولانا هم مروج فرقه خاصی نبوده و هیچ فرقه ای به نام فرقه مولویه در زمان مولوی شکل نمیگیرد و فرقه مولویه پس از مولوی توسط اعقاف و انصار و ادامه مریدان و پسر مولانا شکل میگیرد.
مولانا در بند اجتماع و دخالت های اجتماعی و سیاسی نبوده است. او به داشتن کنج عزلت بیشتر از مطرح کردن خودش قائل بوده و شرط رشد خودش را در فروتنی و افتادگی و گمنامی میداند.
سخن آخر؟
نکته ای که باید بگویم درمورد سریالی که در مورد شمس تبریزی قرار است ساخته شود و مورد انتقاد بعضی از بزرگان حوزه علمیه قرار گرفته است. به نظرم به عنوان پژوهشگر مولانا و آثارش در بعد تربیتی جایز نیست ما خشک و متعصبانه در این زمینه ها نظر بدهیم بدون اینکه یک اثر را کامل مطالعه کرده باشیم و نکات مثبت و منفی آن را دربیاوریم و در واقع چه دلیلی دارد کسی با تماشای زندگی نامه چنین اشخاصی از دین منحرف بشود. فکر کنیم در این مورد که آیا اگر فیلم و سریالی در این زمینه ساخته شود، فرقه های صوفی کاذب نشر داده میشود؟ در این صورت ما باید از یکسری افرادی که درمورد معارف دینی ما صحبت کردند به طور کل چشم بپوشیم.
تک بعدی نگاه کردن بدون بررسی آثار زیبنده فضای علمی مثل حوزه علمیه نیست و امیدوارم بزرگان بتوانند با نظر بازتر به تفکیک مسائل بپردازند و دقیق تر نظر بدهند و فضایی رقم بخورد که ما از آن حالت غیرقابل انعطاف اندیشه ای جدا شویم.
گفت و گو از: سمانه ابوشهاب_ خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا
نظر شما