به گزارش ایمنا، گرامیداشت، یادآوری و ذکر نیکو از درگذشتگان، از عناصر ویژه فرهنگ اسلامی ایرانی است، به خصوص اگر این درگذشتگان حقی گران بر گردن قوم داشته باشند. از این رو در پاسداشت یاد، نام و اندیشه دکتر علی شریعتی و به مناسبت سالروز درگذشت ایشان، مطلبی پیش کش مخاطبان ایمنا می شود:
عباس نصر نخستین رییس انجمن صنفی روزنامهنگاران اصفهان و فعال سیاسی، به مناسبت چهل و دومین سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی در گفت و گو با خبرنگار ایمنا، به تحلیل افکار و آثار شریعتی پرداخت، وی در توضیح چگونگی تحلیل آثار و اندیشه های شریعتی گفت: برای شناخت اندیشه ها و عملکرد هر شخصیت باید خود فرد، رفقا، رقبا، دشمن و پارادایم و یا پیش فرض های حاکم بر ذهن و جامعه دوران زیست آن فرد را شناخت. تشخیص تفاوت شعارهای اعلامی و منش های اقدامی و... از جمله این پیش نیازها ست که در اصطلاح فقها به «مطالعه شان نزول حکم» تعبیر می شود. پس از شناخت شان نزول یک حکم یا کلام، غالبا قضاوت انسان نسبت به برداشت ابتدایی از آن حکم کاملا عوض می شود.
وی افزود: نکته دیگر در مورد اقبال از اندیشهای خاص این است که اگر حرفی و اندیشهای از جانب یک روشنفکر دینی یا غیر دینی یا حتی ضد دینی فراگیر شد و در طولانی مدت مورد استقبال قرار گرفت، پس ممکن است آن ایده نیاز و نسخه درمان جامعهای است که در آن منتشر شده و مورد پذیرش قرار گرفته است. بنابراین با توجه به این مطلب نباید اندیشه های یک فرد به صورت تک بعدی مورد ارزیابی قرار گیرد. در یک مثال قرآنی می توانم این نمونه را یاد آور شوم، در قرآن آمده است فردی قهرمانی کرد و شتر قوم صالح را کشت، اما خداوند این کار را به پای همه قوم نوشت چون خواست همه جامعه بود و به این کار رضایت داشتند. یک مثال عملی اینکه در دوران معاصر وقتی مارکسیسم ناگهان در برابر کاپیتالیسم قد علم کرد و فراگیر شد یک سری مشکلات و تند روی هایی از سوی کاپیتالیست ها ایجاد شده بود که اندیشه کمونیستی در برابر این مشکلات راه حل ها و جاذبه هایی داشت که توانست جا باز کند وخودش را در تاریخ بشر جاری سازد. بنابراین ابدا نمی توان گفت که شریعتی به تنهایی یک ایدئولوژی ساخت و راهی را بست یا راهی را باز کرد، درحالی که آن فکر نیاز جامعه نبود و پذیرش آن را نداشت، و او نابجا این کار را انجام داد و مردم هم نابجا پذیرا شدند وهمه چیز اشتباه اتفاق افتاد. اصولا هر روشنفکر در ذات خود پزشک و درمانگر مشکلات دوران خود می باشد، اما چه بسا جامعه از نسخه بسیاری از پزشکان اجتماعی استقبال نکند، چون آن روشنفکران نتوانسته اند جاذبه و دافعه های مشترک موجود در ضمیر مردم را بیابند و نسخه صادر کنند. از میان همه آنها فرد یا افراد اندکی با استقبال عمومی روبرو می شوند و به خورشیدی تابان تبدیل می شوند.
نصر ادامه داد: این ایراد را که شریعتی از مذهب ایدئولوژی ساخت و فکر امروز را نکرد، اولین بار از آقایان دکتر جلایی پور و اکبرگنجی شنیدم. کسانی که خودشان زمانی خوشه چین خرمن نظریات شریعتی بودند، زمانه چرخش کرد و شرایط عوض شد و چنین ایرادی را به ایشان وارد نمودند، که در پاسخ به هر دو نفر حضورا عرض کردم یک روشنفکر نباید تا انتهای تاریخ را ترسیم کند، بلکه او نسخه درمان زمان خود را می نویسد، وقتی شرایط عوض شد، روشنفکران بعدی هم موظفند شرایط جدید را ارزیابی و مشکل گشای زمان خودشان باشند، ایدئولوژی سازی او نیاز زمانه او بود. در اینجا این سوال مطرح می شود که اگر یک نظام به مرحله ای رسید که دچار جمود و انسداد سیاسی شد و اصلاح ناپذیر شد، بازهم می توان در پی اصلاح وضع موجود بود؟ امید جوانان و دانشجویان در سال ۴۴ از اصلاح وضع موجود قطع شد، چون دیدند شیوه مطالبه در راه اصلاح وضع موجود آن زمان از سوی شخصیت های بزرگی نظیر بازرگان و طالقانی و سحابی جواب نداد، بلکه رژیم پاسخ مطالبات آنان را با خشونت و زندان می دهد، این بود که ناچار به سوی بنیانگذاری تشکیلات برانداز مسلحانه رفتند. از طرفی رژیم پهلوی واقعا توان تحلیل درست را از دست داده بود، برای مثال از یک سو برای توسعه دانشگاهها گام های خوبی بر می داشت و مرتب بر تعداد تحصیلکردگان می افزود، اما از طرف دیگر به جای توسعه نهادهای مدنی برای مشارکت سیاسی ملت تحصیلکرده، با تک حزبی کردن کشور از مشارکت مدنی جامعه جلوگیری می کرد و با انسداد سیاسی به نفع تصمیم های یک فرد که نامش شاه بود، همه چیز را قربانی می کرد.
این فعال سیاسی تصریح کرد: طبیعی است که این تضاد رفتاری دچار پیامدهای اعتراضی شود، اما رژیم پیامد این تضادها را در زندان ها و شکنجه گاه ها رفع می کرد و راه اصلاح پذیری خودش را به کلی مسدود کرده بود. در آن شرایط اصولا اصلاحات به مفهومی که امروزه مطرح است، مفهومی نداشت، بنابراین به نظر می رسد شریعتی با چنان موقعیتی که با آن مواجهه بود، به خوبی عمل کرد و به دلیل شرایط زمانه بود که دعوت او به بیداری با استقبال عمومی مواجه شد. امروز نیز وظیفه روشنفکران زمانه است که قدم بعدی را بردارند، ناگفته نماند که اگر شریعتی یک ایدئولوژی در مقابل مارکسیسم و اگزیستانسیالیسم وارداتی و صوفیگریِ نادرست در حال احیای داخلی که حتی بسیاری از پزشکان هم در حال پیوستن به این نحله فکری بودند نمی ساخت، کسی و چیزی پاسخگوی نیاز جوانان زمانه نبود و چه بسا شرایط بسیار متفاوتی جامعه را فرا می گرفت که بسیار بدتر از چیزی بود که امروز به آن نقد می شود.
وی با اشاره به بحران های معرفتی امروز جامعه افزود: بحران معرفتی امروزه ما ناشی از دو نوع رویکرد اسلام شناسی است که موجب شده عموم اختلافات فراگیر و مرتب در تمام زمینه ها رشد کند. یکی اسلام شناسی سنتی بر اساس برداشت فردی است که افراد پوپولیست به آن قانع و شکرگزارند. این افراد عوام گرا ممکن است حتی در سطح مقامات عالی یا افراد کاملا عادی باشند، اما چنین دیدگاه و مشربی را دارند. به طور کلی باید گفت از دیر باز عوام گرایی در ایران بسیار قدرتمند است به شیوه ای که گاهی حاکمیت را به راحتی دور می زند و در چنگ می گیرد و اگر واپس زده شود راه خشونت را به اسم آموزه های مذهبی پیشه خواهد کرد. این نوع نگاه اصولا به تایید افراد مورد اعتماد خود قانع می گردد. برای مثال صاحبان این نوع نگاه، تا زمانی که دکتر بهشتی و استاد مطهری زنده بودند با آنها سر سازش نداشتند، چه رسد به دکتر شریعتی، اما پس از رفتن آنها از این دنیا و تایید امام بر آنها؛ صرفا برای هم نوا شدن با مردم و محض احترام عمومی آنها را احترام می نمایند ولی توجهی به تفکرات و آثار فکری ایشان ندارند. برای این نوع بینش، مفاهیم آزادی و عدالت اجتماعی و حوزه خصوصی و نهادهای مدنی و مشارکت اجتماعی و این نوع تعابیر، همگی از درجات مختلف غرب زدگی محسوب می شود که باید دور ریخت.
نصر در ادامه افزود: نگاه دوم نگاهی است که پویاست و قانع به وضع موجود نیست، همیشه در صدد رفتن به پیش و خواهان شکستن هنجارهای سنتی سلیقهای رکودآور است؛ در نهایت این دو نوع نگاه دو نوع حلقه مجزای معرفتی و شاخصهای شناخت برای خود ایجاد کردهاند که نمی توانند گفتمان مشترک ایجاد نمایند. اما از هنرمندی شریعتی این بود که توانست بین حلقه روشنفکری و حلقه مذهبی سنتی حقیقی، پل ارتباطی ایجاد کند و فضای گفتمانی قابل لمس به نام حوزه روشنفکری دینی ایجاد نماید به طوری که بسیاری ازجوانان متمایل به مارکسیسم به این فضای مشترک بازگشتند. ما نیز به شریعتی زمانهای نیاز داریم که بتواند بین دو نوع نگاه فوق پل ارتباطی ایجاد کند و گفتمان و یا فضای قابل تنفس مشترک برای هر دو گروه ایجاد نماید. این فضا و پل ارتباطی با دستور مقامات سیاسی و نصیحت و فشار قدرت و این قبیل امور ساخته شدنی نیست، بلکه یک فضای معرفتی جاذبه دار می تواند چنین کند.
این تحلیلگر سیاسی افزود: می توان گفت که اتفاقا شریعتی، مردم به مفهوم عوام را مخاطب قرار نداد، حتی گاهی اندیشه ها و باورهای عوام پسند را به سخره می گرفت، بلکه طبقه نیمه روشنفکر یعنی طبقه دانشجو و طلاب جوان را هدف و مخاطب تفکراتش قرار داد و آن نیازی را که در ضمیر این قشر می گذشت، بسیار ادیبانه و با بهره گرفتن از الگوهای دینی پاسخ گفت و روشن ساخت. علت اینکه حرف شریعتی در میان این طبقه خریدار داشت این بود که حتی در نوشته های سادهاش که قابلیت فهم برای همه بود، از اصول و مبانی خود که آزادیخواهی وعدالت جویی بود به هیچ وجه کوتاه نمی آمد.
وی در ادامه گفت: فرهنگ معاصر ما همچون ساختمانی است که از انواع مصالح فکری ساخته شده و تا این ساختمان به کلی دگرگون نشود، اندیشه کسانی مثل شریعتی در دیوارهای این فرهنگ وجود دارد و خود نمایی میکند، چه بسا زمانی فرا برسد که نگاه جامعه به این قسمت از دیوار خیره شود و باز هم از اندیشه های او استفاده نمایند. تصور این است که با شرایطی که در حال حاضر موجود است، چنین چیزی رخ خواهد داد. از دیدگاه ژرف نگر، باید گفت که اصول زیر بنایی فکری شریعتی که مبارزه با زر و زور و تزویر بود و عدالت و آزادی انسان را پیگیری می کرد، اصولی هستند که همیشه موتور محرک بشر بوده اند و قبل از زمان شریعتی و در زمان شریعتی و بعد از او ، پایان نخواهد پذیرفت و ابدا پایان نمی پذیرد.
نصر پیرامون راهکارهای شریعتی برای جامعه امروزی گفت: اصولا توقع راه حل از شریعتی برای مشکلات امروز ما بیجاست، او نسخه درمان زمان خود بود. اما این سخن به مفهوم این نیست که مطالعه کتاب ها و افکار ایشان قدیمی شده است و فقط بدرد بررسی روند تاریخ می خورد، بلکه از سه زاویه می توان از افکار شریعتی بهره گرفت؛ اول اینکه آثار او همگی انگیزه بخش هستند و خواننده را از خمودی و بی تحرکی و افسردگی خارج نموده و روح مسئولیت و پویایی را در خواننده ایجاد می نماید که به چنین چیزی به شدت نیاز داریم، دوم اینکه نوعی بینش در فرد ایجاد می کند که به سادگی برده دیگران نشود و قرائت دینی خود آگاهی را در جامعه میافشاند، سوم اینکه شیوه ایستادگی در برابر سنت شدههای نادرست و رکود را می آموزد. در این مقطع تاریخی ما به این سه آموزه نیازمندیم.
وی با اشاره به آثار شریعتی خاطر نشان کرد: شریعتی سه نوع آثار دارد و اندیشه های او هم دارای سه لایه است. باید دید که کدام اثر یا کدام لایه از اندیشه های او مدنظر است، برای مثال کویریات او که به عشق و پرستش و زیبا شناسی او برگشت می کند، همیشه قابل استفاده است؛ یا مسئولیت شیعه بودن او تا زمانی که تشیع وجود دارد به عنوان یک نظریه تحرک زا قابل استفاده است. از عرصه فکری به نظر من بنیان های زیر بنایی فکری او تداوم آموزههای انبیاست و از قبل بوده و ادامه هم خواهد داشت، برای مثال اگر به لفظ و ادبیات او کاری نداشته باشیم بلکه به محتوای مبارزه با زر و زور و تزویر بیندیشیم، این ایده در دوران همه انبیا و اولیا بوده و هست و خواهد بود. مگر نمادهای زر و زور و تزویر را در چهره قارون و فرعون و ربیون حرامخوار (مقابل حضرت عیسی) را قرآن به ما نشان نمی دهد؟ آیا مبارزه با این سه نماد در تاریخ بشر به انتها رسیده است که بخواهیم این بخش از سخنان شریعتی را حذف کنیم؟ این نوع گفتارها پله های تکامل آگاهی برای اصلاح و یا مبارزه با این سه گرایش است که در قالب ادبیات زمان پسند همیشه ساری و جاری است. منظور شریعتی از جغرافیای زمانی و مکانی حرف هم دقیقا همین شناخت شان نزول کلام است که باید به آن آگاهی داشت تا ژرفای معنی و مفهوم سخن را یافت و بیجا قضاوت نکرد.
نخستین رییس انجمن صنفی روزنامهنگاران اصفهان ادامه داد: هر اندیشه نوین پیامدهای مثبت و منفی دارد، چون ظرفیت سطوح پذیرش جامعه بسیار متفاوت است، لذا باید پذیرفت که یا بایستی هیچ اندیشه هنجار شکن جدیدی ارائه نکرد و یا اینکه باید ارائه نمود و هزینه آن را هم باید داد. درقرآن مجید هست که ناس یعنی توده مردم، یک امت واحده بود که با آمدن انبیا اختلاف در میان آنان در پذیرفتن راه درست لانبیا یا نپذیرفتن آن پیدا شد و هر گروهی به راهی رفت و هر حزبی هم به راه انتخابی خودش شاد بود و احساس سعادت و رستگاری می کرد؛ به تعبیر دیگر از سوی برخی فرصتطلبان از فضای ایجاد شده در زمان ترویج دین انبیا بیش از هرچیز دیگر سوء استفاده و تفرقه افکنی شد. بنابراین از اینکه یک متفکر چون شریعتی پیدا شد که یک جامعه به سوی خمودگی کشانده شده را چنان به سوی پذیرش مبانی شهادت بسیج کرد که با این ترویج روح شهادت طلبی امثال او جامعه ما یک انقلاب و یک جنگ هشت ساله را پشت سر گذاشت، باید شاکر باشیم، اما موارد نادرستی نیز اتفاق افتاد و در کنار این انگیزش عظیم؛ یک گروهی به نام گروه فرقان با ترکیبی از اندیشه های شریعتی و مارکسیسم به راه انحراف رفتند. حال ما باید شریعتی را متهم کنیم که تو موجب رفتارهای غلط گروه فرقان شدهای؟ اگر این طور است بایستی قرآن و همه انبیا را هم متهم کنیم که چرا این همه اختلاف بین بشر ایجاد کردید؟ در صورتی که فهمهای نادرست از دین رفتارهای اشتباه را موجب شده است.
نصر ادامه داد: باید توجه داشت در اینجا سخن از هزینه و بهره است. انتخاب راه رکود و یا راه تحرک و پویایی مطرح است. البته با یک کالبد شکافی دقیق از اتفاقات تاریخی برخی از این برچسب ها اساسا قابل خدشه است، مثلا نطفه ریزی مبارزه مسلحانه در کارهای گروه نواب صفوی و مجاهدین خلق زمانی ریخته شده بود که هنوز اندیشه های شریعتی نشو و نما نداشت و فراگیر نشده بود. در یک آنالیز دقیق تر هم نمی توان حتی ریشه اقدامات گروه فرقان را به اندیشههای شریعتی به طور کامل ربط داد چون گودرزی رهبر گروه فرقان خودش یک روحانی و فرد حوزوی بود پس شاید ریشه های فکری او را در این حوزه هم باید جستجو کرد و باید ریشه های اصلی این حرکات قهرآمیز را در بستر تاریخ جویا شد، آیا هیئت های موتلفه را شریعتی ایجاد کرد که علیرغم مخالفت شدید امام و پیام دادن از طریق مرحوم عسگر اولادی به آنها که از این کار دست بردارید، باز هم اسلحه کشیدند و گفتند از آیت الله میلانی اجازه گرفتیم (که این هم ثابت نشده است) در حالی که این وقایع زمانی رخ می دهد که شریعتی اصلا مطرح نبوده است، زمانی عبده خدایی دکتر فاطمی را هدف تیر خود قرار می دهد که نام شریعتی را هم نشنیده بود و هنوز هم که اندیشه های شریعتی به انزوا رفته باز هم (درسال ۹۳ درسیمای جمهوری اسلامی) می گوید: «اگر دکتر فاطمی را حالا هم می دیدم ترور می کردم». نتیجه اینکه با دقت بر آثار دکتر شریعتی چنین بر می آید ایشان فقط درس شهادت می داده نه درس ترور و خشونت و خشونت ورزی پیام آثار شریعتی نیست.
وی تاکید کرد: جامعه ما بحران معرفتی ندارد؛ بلکه در برخی موارد دچار سکون و رکود یا باتلاق معرفتی شده است که نه تنها به شریعتی، به هیچ عالم و دانشمندی احساس نیاز نمی کند و به نظر میرسد جامعه فاقد پرسش های جدی است. سیاست زدگی، نبود مکاتب رقیب، عوام گرایی برخی در رسانه ملی، بستن دریچه های تنفسی با دنیای خارج، حاکمیت قرائت واحد بر برخی تریبونهای رسمی، حکومتی شدن اندیشه و ضد حکومت قلمداد شدن نقد و انتقاد و نوآوری فکری در عرصه انسانی و کوبیدن روشنفکری از سوی برخی تفکرات و گریز نخبگان از صحنه یا از کشور همه اینها عامل رکود معرفتی شده است؛ اگر این حالت مستولی شود هیچکس چشم خود را از سوراخ سقف هم بیرون نمی کند، لذا به هیچ اندیشه و معرفتی نیاز ندارد چون همه آرام خوابیدهایم. در این حالت بیش از هرچیز به بیدارگر معرفتی نیاز داریم. اینکه چرا میان نخبگان و حتی روشنفکران گفتوگوی جدی شکل نمی گیرد، ریشه در همین رکود و انجماد و تحجر دارد.
نصر با اشاره به نقش مطهری در دوران شریعتی افزود: مطهری در راه نجات دین تلاش می نمود و می خواست دین را عقلانی و علمی معرفی کند و به اصطلاح ایرادات به اسلام و اصول عقاید و روحانیت را پاسخگو بود، اما شریعتی در پی نجات خلق با استفاده ار نهاده های اجتماعی دین و انگیزه بخش مذهبی بود. مقایسه سنجههای این دو نظیر یک چشم پزشک با یک ارتوپد استخوان است که نمی توانند موضوع مشترکی را میان خود تعریف کنند. حداکثر این بود که مطهری به شریعتی ایراد بگیرد که چرا به صورت حماسی تاریخ اسلام را در می نوردی و نکات ریز تاریخی را با دقت و بررسی اسناد مطرح نمی کنی و حرف شریعتی این است که هدف من ایجاد انگیزش در جامعه و آگاهی مردم برای پرهیز از تداوم راه بردگی تاریخی است که در زنجیر زر و زور و تزویر سوختهاند و در حال سوختن هستند. این دو نوع قرائت از دین بسیار از یکدیگر فاصله دارند، تاجایی که شاید یک فیلسوف مارکسیست با مطهری و یک مبارز مارکسیست با شریعتی خیلی زودتر می توانستند گفتوگوهای جدی با یکدیگر داشته باشند تا مطهری با شریعتی.
وی خاطر نشان کرد: واقعیت این است برای همه آنهایی که شریعتی را درک نمودند چه دوست چه دشمن او باشند تفاوتی ندارد؛ برای آنها شریعتی فراموش شدنی نیست اما برحسب میزان آزادی بیان که در۴۰ سال گذشته بسیار نوسان داشت در مناسبت هایی به او پرداخته اند . مثلا وقتی از ورود جنازه همسر شریعتی به حسینه ارشاد که افتخاراین مکان به سخنرانی های شریعتی در آنجاست، جلوگیری می کنند آیا می توان حتی به طور متعادل شریعتی را آنگونه که بود معرفی کرد؟ بدیهی است وقتی آزادی لازم برای این کار نباشد دشمنانش خیلی راحت او را ساواکی و فراماسون وغیره معرفی می کنند و دوستانش به نوعی دیگر راه افراط می پویند. در قبل گفتم که اصولا هنوز عرصه نقد در جامعه ما به رسمیت شناخته نشده است و نهادینه نشدن عرصه نقد و نبود انتقاد موجب درگیری های افراطی از هر دو سو می شود. در یک ارزیابی از فرهنگ خودمان می توانم بگویم آن قدر که نفی نادرست در جامعه ما جایگاه شناخته شده و رسمیت دارد نقد و انتقاد جایگاه و ارزش و آزادی لازم را ندارد؛ لذا به دلیل مهیا نبودن فضای نقد، همه بازیگری می کنند و بناچار در پیروی از شرایط سیاسی سخن می گویند، نه واقعیتی که وجود داشته است.
نصر در پایان یاد آور شد تمام حرف شریعتی این بود که اگر ملتی صدها سال برای سرور آزادگان عزاداری کنند اما ندانند آزادی چیست، دنیای آنها از آخرت یزید هم بدتر است.
نظر شما