به گزارش ایمنا، محمدرضا آل ابراهیم از پژوهشگران فرهنگ مردم ایران، فارس و استهبان در زمینه آیینها و مراسم ماه مبارک رمضان در استهبان که در ۱۶۰ کیلومتری شرق شیراز قرار دارد تحقیقاتی کرده که ماحصل آن را در در ادامه میخوانید:
آمادگی برای ماه
چند روز پیش از دیدن هلال ماه مبارک رمضان، دیوار خانهها را گردگیری میکردند. چنانچه اتاقها کاهگلی و دودخورده بود، با خاک رس اندود میداده و یا با گچ و گل سفید دیوارها را زینت میدادند تا از تیرگی بدرآید.
مقداری نخود خیس میدادند و سپس لپه (دوتکه) میکردند. به تهیه عدس و لوبیا و ماش میپرداختند. زنان آرد گندم و یا جو و ذرت را خمیر میکردند و به پختن نانهای محلی ازجمله ستی یا سه تایی، گرده، لمو، المی، سوله ذرت، سپل ذرت مشغول میشدند. تقریباً مایحتاج یک ماه را فراهم میآوردند تا خیالشان از این بابت آسوده باشد.
رؤیت هلال ماه
غروب بیست و نهم ماه شعبان هر سال بیشتر اهالی استهبان به پشت بامها یا به پشت دشت و منطقه آب چک میرفتند تا هلال ماه مبارک را در افق مغرب رؤیت کنند. چنانچه موفق میشدند با شادی چند تیر هوایی شلیک میکردند تا همه مردم را با خبر کنند. کسانی که منتظر شنیدن صدای تیر بودند میگفتند: «توپ ادر شد» یعنی ماه دیده شد. چنانچه موفق نمیشدند فردای آن روز به حساب سی امین روز ماه شعبان، آغاز ماه رمضان را پس فردا اعلام میکردند. ولی درعین حال بسیاری از مردم، دو سه روز آخر ماه شعبان را روزه میگرفتند و به اصطلاح به پیشواز آن میرفتند.
اعمال سحر
در گذشته که از وسایل ارتباط جمعی خبری نبود، شخصی در محل که از همه زودتر بیدار میشد با کوبیدن در، همسایگان را بیدار میکرد. بسیاری با کوبیدن دیوار همسایه، آنها را مطلع میساختند. چون که ساعت همگانی نشده بود از وضعیت قرارگرفتن ستارگان در آسمان، زمان را مشخص میکردند. میگفتند هرگاه سپیدی صبح به اندازه یک گردن شترْ از سمت خراسان (امام رضا «ع») بالا آمد، اذان صبح است و هرگاه به اندازه یک گردن شترْ سیاهی بالا آمد اذان مغرب است.
حدود دو ساعت به اذان صبح مانده افرادی به پشت بامها میرفتند و مناجات میکردند. اشعار مناجات معمولاً از خواجه عبدالله انصاری بود.
شبهای دراز بی عبادت چه کنم؟ یاالله
طبعم به گناه کرده عادت چه کنم؟ یاالله
گویند خدا گناه را میبخشد یاالله
او بخشد و من از این خجالت چه کنم؟ یاالله
یک ساعت که به اذان مانده بود مناجات دوم گفته میشد، مردم مشغول خوردن سحری میشدند که خوراک بیشتر آنان، آبْگوشت و نخود (یخْنی) بود.
حدود ربع ساعت مانده به اذان صبح مناجات گویان و مؤذنان به پشت بامها میرفتند و به مردم هشدار میدادند که فرصت چندانی باقی نمانده است. برای کسانی که به سیگار و قلیان و چپق یا تریاک عادت داشتهاند اصطلاحاتی بکار میبردند کهمفهوم آن چنین بود که تنها به اندازه خوردن جرعهای آب و کشیدن دودی فرصت باقی است.
زنده یاد شمس اسْتهباناتی در مخمسی زیبا تصویری جالب بدست میدهد:
شب ماه رمضان وقت دعا
می زند بر در هر خانهْ صدا
همْسده کی نپه کردن مونجا = همسایه! پس کی کردند مناجات؟
علی پمْبی مونجای اولی گفت = علی پنبهای مناجات اولی گفت
جار بچامو زدم مزْ نشْنفْت = بچههایم (زنم) را صدا کردم، از من نشنید
افطار
پیش از افطار و پس از اذان مغرب به مسجد میرفتند و در نماز جماعت شرکت میکردند. نماز که تمام میشد به منازل خود رفته در ابتدا با آب گرم افْطار میکردند. در گذشته که از زلیبی Zeleybi(زولبیا) و بامیه خبری نبود به جای آن از خرما و انجیر و مویز استفاده میشد.
اگر تابستان بود با شیره انگور و برفهایی که از برفدان کوه بشاستهبان آورده میشد، برف و شیره درست میکردند تا عطش خود را فرو بنشانند. خوراک افطاری معمولاً ساده بود و غذای مقوی برای سحری تدارک میدیدند. روزه خود را با غذاهایی همچون تیلیت ماست و کشک، آبْ باقاله، اشْکنه باز میکردند. البته خانوادههای متمول از غذاهای بهتری بهرهمند بودند. در ضمن متولیان موقوفاتی هم بودند که بعضاً در سراسر ماه رمضانْ افطاری و سحری میدادند و از افراد محلات مختلفْ دعوت بعمل میآمد. متولیان موقوفات جزیی، به همان سه شب قدْر اکْتفا میکردند.
سنتهای پسندیده
در گذشته در ماه مبارک رمضان در استهبانْ رسم بر این بوده است که هر خانوادهای که برای سحر غذایی اضافی داشته است در یک سینی یا سبد میگذاشته و چون همه خانهها از طریق یک سوراخ که در دیوار حیاط خانهشان تعْبیه کرده بودند با هم ارتباط داشتهاند به خانواده همسایه میداده است. آن خانواده اگر لازم داشت که خود برمی داشت، وگرنه به خانوادهی بعدی میداد. چه بسا که خودْ غذایی هم بر آن افزوده میکرد و تا چندین خانه این عمل تکرار میشد و سرانجام به خانه اولی عودت داده میشد. در این گردونه، نوعی تعادل غذایی صورت میگرفت؛ در عین حالی که مشخص نبود که چه کسی غذایی برداشته و چه کسی بر آن غذایی افزوده است و هیچ کس هم بر دیگری منتْ نداشت.
همچنین در گذشته در شبهای ماه رمضان در مساجد استهبان برای جمع آوری اعانات یا کمک به درماندگان، یک نفر کدویی گردنی بدست میگرفت (کدویی خشک شده که محتویات درونش را بیرون آورده و به صورت یک ظرف درآورده بودند) و در بین مردم میچرخید. افراد نشسته در مسجد، دستْ در جیب خود فرو برده و مشت کرده و از جیب بیرون میآوردند و در کدو میکردند. حال اگر کسی میخواست کمک کند که پول از جیب درآورده را به داخل کدو میریخت و چنانچه نیازمند بود، پولی را از داخل کدو برمی داشت. و هیچکس نمیدانست که چه کسی پول گذاشته و یا چه کسی پولی را برداشته است.
ماه رمضانی رفتن
یکی از سنتهای پسندیده دیگر «مارمضونی رفتن» است. در طول ماه رمضانْ و غالباً شبها اقوام و خویشان و همسایگان به دیدن یکدیگر میروند و به قول معروف صله رحم به جای میآورند. چنانچه کدورتی هم در بین باشد به گوشهای مینهند و با آغوش باز پذیرای همدیگر میشوند. در فرصتهای مناسبْ اشعار خواجه حافظ و سعدی و دوبیتیهای فایز دشْتستانی را میخوانند. گاهی کسی که از صدای دلنشینی برخوردار است، آواز میخواند و شخص نی زنی، در نی میدمد. تفألی به قرآن مجید و دیوان حافظ میزنند و برای یکدیگر آرزوی بهروزی و قبولی طاعات میکنند. با چای و شیرینی و انجیر و کشْمش و مغز بادام و گردو پذیرایی میشوند. معمولاً کوچکترها به دیدن افراد مسن و بزرگتر خانواده میروند.
مراسم شبهای رمضان در مساجد
در طول این یک ماه مساجد از رونق ویژهای برخوردار است. در گذشته چنانچه ماه رمضان در فصل زمستان بود، دور اجاق شش گوش یا هشت گوش و یا دایرهای مسجد، جمع میشدند. قرآن خوانان، هر ده شبْ یک بار قرآن را ختْم میکردند و افراد دیگر گوش فرا میدادند. یا به ذکر و عبادت و راز و نیاز میپرداختند. سماور مسجد همیشه در حال جوش بود و کسانی که نذر داشتند، دهان مسجدیها را از شیرینی و شربت و انجیر و کشمش، شیرین میساختند. به کودکان گردو میدادند. در فارسنامه ناصری آمده است: «... و بر هر مسجدی چندین درخت گردکان (گردو) و انجیر وقف است که در شبهای تمام سال هر کسی به مسجد آمده، نماز گزارد، چند دانه گردکان و انجیر به او دهند و به این وسیله اهل اصْطهبانات نمازی شوند.»
شعار کودکان
در روز اول ماه رمضان، عدهای از کودکان دور هم جمع میشدند و در کوچهها میچرخیدهاند و این شعر را با صدای بلند میخواندند و تکرار میکردند:
روزه دارا روتو سفید
ماه رمضون دیگم رسید
سه روز مانده به پایان ماه، باز همان کودکان در کوچهها، الوداع الوداع گویان میخواندند:
روزه خورا روتون سیاه
ماه رمضون دیگه م میاد
سر شوم تا به سحر شیرینی خورونه
چه خبر؟ ماه رمضونه!
جمعه آخر ماه رمضان
در روز جمعهی آخر ماه رمضانْ مردم استهبان چهل «وانْ یکاد» مینویسند و به نیت سلامتی فرزندانشان به گردن آنها میآویزند. مغازه داران هم در محل کارشان قرار میدهند تا کسبشان رونق بیشتری بگیرد.
عید فطر
پسین روز بیست و نهم ماه رمضان بیشتر اهالی استهبان به پشت بامها، قله کوه، در جاهای بلند و یا پشت دشتْ میرفتند تا اگر هلال ماه شوال را ببینند با شلیک چند تیر از تفنگ دم پر، عید فطْر را به دیگران نوید دهند. اگر ماه شوال رؤیت میشد، میگفتند ماه رمضان سی کم بوده است (۲۹ روز) و اگر رؤیت نمیشد میگفتند سی پر است. بدین معنی که ماه رمضان سی روز تمام است.
غروب آخرین روز از ماه رمضان کسی به خانه دیگری نمیرود، زیرا فطْریه به گردن صاحبخانه میاندازد. فطریه معمولا یک من کم وقه گندم یا جو، آرد، پول و... است که به خانوادههای نیازمند تعلق میگیرد.
عید فطْر به حمام میروند و حنابندان میکنند و لباسهای نو خود را میپوشند.
در تمام ایام ماه مبارک رمضان حمامها تا صبح باز است. مردم در روز عید فطر شادی کنان به طرف مصلی (جایگاه فعلی مدرسه راهنمایی بنت الهدی) و یا در آسیاب پنجمی (جایگاه فعلی مهمانسرای جهانگردی) میرفتند و در نماز عید فطر شرکت میکردند و با شیرینی و انجیر و بعضا صبحانه پذیرایی میشدند.
در روز عید فطر، تازه دامادها هدایایی از قبیل کماچ، کلوچه، حاجی بادام، برنج، بره، مرغ، چارقد، قبا و... برای نامزد یا عروس خود میفرستند.
رسم بر این بوده است که در روز عید فطر آش رشته میپختند. زیرا معتقد بودند که پس از یک ماه روزه گرفتن، آش رشته بهترین غذاست و رشته امور زندگی در دست میآید.
روز عید فطر با تبریک و تهنیت گفتن به پایان میرسید و مردم ماه رمضان دیگری را پشت سر میگذاشتند.
منبع: ایرنا
نظر شما