به گزارش خبرنگار ایمنا، گوژپشت نوتردام رمانی رمانتیک و از آثار ادبی نویسنده فرانسوی ویکتور هوگو است که در آثاری به صورت فیلم و انیمیشن از آن اقتباسهایی شده است. این کتاب به زیبایی و با قدرتی ادبی تضاد درونی و بیرونی انسان را به رخ میکشد و با خلق شخصیتی چون کازیمودو که از بدو تولد گوژپشت و ناقص است از رئالیسمی حیرت انگیز هر چند گاهی غلو آمیز سخن به میان میآورد.
گوژپشت نوتردام داستان ناقوسها و برجها و پستوهای سبک گوتیکی کلیسای نوتردام است که هوگو پی در پی اطراف آن پرسه میزند و داستان را به درون آن میکشاند و اوج هنرنمایی ادبی خود را رو میکند آن جا که سقوط کلود فرولو را از بالای برجهای کلیسا به تماشا مینشیند.
ویکتور هوگو در مقدمه کتاب مینویسد: "چند سال پیش نویسنده این کتاب [خودم]، به هنگام تماشا یا بهتر بگویم ضمن کاوش در کلیسای نوتردام در یکی از زوایای تاریک کلمهای را دیدم که دستی عمیقاً بر یکی از دیوارها کنده بود. کسی که این کلمه را بر دیوار برج کلیسای نوتردام نقش زده بود چندین قرن پیش از جهان رخت بربسته و نوشته او هم به دنبال وی ناپدید گردیده است پایان عمر کلیسا نیز بسیار نزدیک است. کتاب حاضر درباره سنگ نوشته مزبور به رشته تحریر در آمده است. "
ویکتور هوگو در یکی از جستارهای کتاب خود از بیتوجهی به کلیسای نوتردام که از قرون وسطی به جا مانده شکوه میکند. او نگارش این کتاب یازده جلدی را در سال ۱۸۲۹ شروع کرد کلیسای جامع نوتردام که آن را «بنایی باشکوه و اعجابآور» توصیف میکرد به خاطر بیتوجهی در حال تخریب بود.
ولی داستان تاریخی او که ماجرای دلباختگی سه نفر- کاپیتان فوبوس، اسقف اعظم کلود فرولو و کازیمودو (گوژپشت یک چشم) - به اسمرالدا دختر کولی است در بازسازی این بنای تاریخی نقش مهمی داشت.
یکی از جستارهای فصل چهارم جلد دهم کتاب در شبکههای اجتماعی در توصیف آتشسوزی غروب دوشنبه به کرات نقل شد.
ویکتور هوگو در این بخش از کتاب مینویسد: «تمام نگاهها به بالای کلیسا خیره شد» و این توصیف دقیقی از لحظاتی بود که میلیونها نفر از مردم در کرانه رود سن و یا بر صفحه تلویزیونها آتشسوزی این بنای تاریخی و مشهور را در روز دوشنبه تماشا کردند.
هوگو که در عین حال یک فعال سیاسی - اجتماعی سختکوش بود و بسیاری او را پدرخوانده فکری اتحادیه اروپا میدانند بالاخره در طول عمرش توانست بازسازی گسترده کلیسای نوتردام را به چشم ببیند.
طراحی شخصیت ها در داستان
طرح داستان آمیخته به مبالغه و بسیار ثقیل است و ارزش رمان بیش از هر چیز مولود تجسم قوی و معجزهآسا و سرشار از قدرت و تغزل پاریس در قرون وسطاست؛ با آن کوچههای رازآمیزش که همهشان انباشته از قیل و قال و هیاهوی توده مردمند. قهرمان ها بیش از هر چیز عناصر مجموعه بزرگی هستند که اندیشه منسجم و روانشناسی فرد را کنار میگذارد.
شخصیت ها ابتدایی و سطحی و بیتنوعاند و بیشتر از آنکه موجوداتی زنده و واقعی باشند غیر واقعی و خیالی به نظر می رسند. رئیس شماسها(نوعی خادم کلیسا) خائن این ملودرام است و کازیمودو که جسم دهشتبار و روح بسیار گرانمایهای دارد دلقک اوست.
و اما فرمانده فوبوس همان جوان اول ماجراست؛ پسری خوشگل و سبکسر و بیوفا. سیمای اسمرالدا ذرهای کمتر از قهرمان های دیگر جنبه قراردادی دارد با این حال از لطف و ملاحت گیرایی برخوردار است که بسیار زود او را به شخصیتی مردمپسند تبدیل کرد.
هوگو درگوژپشت نوتردام و به همین گونه چندی بعد در بینوایان توفیق مییابد که به رویاهای بزرگ و شگرف ذهن خود روح و جسم بدهد و به نمادها حیات ارزانی بدارد و شخصیترین و اغلب قابل اعتراضترین نظرهای خودش را به عنوان واقعیتی تاریخی تحمیل کند.
همین الهام و قدرت خلاقانه است که به توصیف های شایان تحسینی که هوگو از تالار بزرگ کاخ دادگستری و میدان گرو(میدان اعدام پاریس) رقم زدهاست روح میدهد و همه رنگ و بوی حقیقت را به دنیای ولگردها و گداها ارزانی میدارد که به وجهی غریب جامعهشناس آن شد؛ در صورتی که این دنیا را تا اندازهای خودش آفریده بود.
این کتاب پس از اتفاقی که برای کلیسا نوتردام افتاد در فرانسه به پرفروش ترین کتاب در هفته گذشته تبدیل شد. مطالعه داستان این کتاب را از دست ندهید.
نظر شما