به گزارش خبرنگار ایمنا، هنوز هشت سال هم نداشت، که به زیلوبافی در کنار حاج محمد مشغول شد. آن موقعها به او اجازه نمیدادند که از کار بافتن چیزی جز پنجه زدن انجام دهد، اما پنج سال بعد، مهارت کافی را به دست آورد و حالا نیم قرن است که زیلو میبافد.
شانههایش زیر بار سنگین کار خمیده و چشمهایش خموش شدهاند، اما هنوز عاشق کاری است که میکند. خودش میگوید علاقهاش به زیلوبافی آنقدر زیاد است و بعد از این همه سال چنان به کارش عادت کرده، که حتی اگر رفاه کامل هم برایش فراهم شود، نمیتواند آن را رها کند.
کارگاه او یک اتاق ۱۲ متری با دیوارهای کاهگلی است، که پس از گذشتن از در فلزی رنگ و رو رفتهاش، با فاصله دو قدم به دستگاه زیلوبافی میرسیم. دار زیلو کل محوطه سمت راست کارگاه را گرفته و به قسمتی از آن که مقابل در قرار دارد، اسفند و یک بطری پلاستیکی پر از نمک، آویزان است. این کارگاه، اولین جایی بوده که خودش به تنهایی در آن مشغول شده و پنج دهه است که زمان زیادی از روزهایش را در آن سپری میکند.
استاد اکبر زارعی، ۵۶ ساله، زیلوباف اهل محله قدیمی محمودآباد شهر میبد است. اطرافیانش میگویند که اگر همه ایران میبد را برای زیلوبافی شناختهاند، تمام مردم میبد هم زیلوهای "اوس اکبر" را میشناسند. بعد از حدود پنج دهه که در این حرفه مشغول به کار بوده است، حالا برای خودش اسم و رسمی دارد و مردم احترام زیادی برایش قائل هستند.
اوس اکبر تعریف میکند که تنها هفت یا هشت ساله بوده که کار کردن در کنار اساتیدش را آغاز کرده است: "اولین نفر حاج محمد بود. بعد از آن هم برای استاد مهرجت و حسین زارعی کار کردم. حدود چهار یا پنج سال اینطور با کار کردن در کنار استادهایم و بیشتر با پنجه زدن گذشت، تا اینکه توانستم به تنهایی زیلو ببافم."
با چشمهایی که سویی برایشان نمانده، به روبرو خیره شده و مشغول پنجه زدن است. در همین حال، یکباره شروع به توضیح دادن درباره چشمانش میکند: "وقتی که وارد این کار شدم، هنوز تا جلوی پایم را میدیدم، اما کمکم همهجا تاریک شد." به اینجا که میرسد، پنجه را به دار زیلوبافی تکیه میدهد و به دنبال یک سر نخ آبی میگردد.
یافتن نخ برای او کار دشواری نیست، چرا که از قبل میداند هر رنگ را در کجا نگهداری میکند؛ رنگ آبی در سمت راست و رنگ سفید در سمت چپ دستگاه قرار میگیرد، تا بتواند پس از هر بار کوبیدن نخ پود، بلافاصله یکی از رنگهای موردنیازش را پیدا کند. نخ آبی را از میان دو دسته نخ سفید عمودی و موازی رد میکند و آنگاه دوباره به کوبیدن نخ پود یا همان پنجه زدن مشغول میشود.
بیشک هیچ چیز در کار بافتن زیلو توسط اوس اکبر، عجیبتر از انجام دادن آن با چشمانی نابینا نیست. خودش میگوید که از دست و حافظه به جای چشم استفاده میکند و همه چیز را درباره دستگاه و نقشه از بر است.
دهها سال پیش نقشه را به خاطر سپرده و حالا با استفاده از حافظه قدرتمندش، میداند که هر رنگ و هر طرح، چطور باید سر جایش قرار بگیرد. البته این را تنها زمانی میتواند انجام دهد که پشت دستگاه خودش باشد، اما جای نگرانی هم نیست؛ چرا که به مدت ۴۰ سال، جایی جز این اتاق و کنار دستگاه زیلوبافی خودش، کار نکرده است.
زمانی بوده که نیروی جوانی به زیلوباف محله محمودآباد امکان میداده هر روز ۱۰ یا شاید هم ۱۲ ساعت با استفاده از نخها و پنجه، تار و پود زیلو را شکل دهد، اما حالا نمیتواند بیش از پنج ساعت در روز کار کند. خودش با صدایی که نشانی از نارضایتی در آن نیست، از درد کمر و دست و پا تعریف میکند که طی این سالها، آرام آرام گرفتارش کردهاند.
همانطور که مشغول است، باز میگوید: "کارم را خیلی دوست دارم و برای همین نمیتوانم از آن دل بکنم" تار و پود زیلو را که با دستش لمس میکند، ادامه میدهد: "زمانی بود که همین نخ زیلو را به قیمت یک زیلوی بافته شده میتوانستم بفروشم، اما من اول آن را میبافتم و سپس میفروختم، به این خاطر که کارم را دوست داشتم."
از تعریفهای اوس اکبر اینطور برمیآید که اوضاع زیلوبافی بهتر از قبل شده است و هم نخ زیلو را تعاونی زیلوبافان با قیمت مناسب تامین میکند و هم زیلوهایی را که میبافد، به تعاونی میفروشد. البته بهتر شدن وضعیت تنها در حالی اتفاق افتاده که بهنظر میرسد پیش از آن، اوضاع این حرفه فاجعهبار بوده است و حتی هنوز هم به اندازه کافی قابل تحمل نیست.
شرایط فروش زیلو اینگونه است که آن را وزن میکنند و به ازای هر کیلوگرم از آن، ۹۰ هزار تومان به زیلوباف میدهند؛ به گفته اوس اکبر، از پارسال تا حالا قیمت زیلو دو برابر و نسبت به چندین سال پیش، ۹ هزار برابر شده است؛ اما حتی استاد زیلوباف هم بهخاطر نمیآورد که هیچ سالی تا این حد به یکباره بر قیمت آن افزوده شده باشد. او توضیح میدهد: "هر سال ۵۰۰ یا نهایتا هزار تومان به قیمت نخ اضافه میکردند، اما تابستان امسال ناگهان ۱۸ هزار تومان گرانتر شد و به ۳۶ هزار تومان رسید. چنین چیزی سابقه نداشته است."
زیلوباف که حالا مشغول تنظیم مجموعه نخهای بالای دستگاه است، میگوید: "اگرچه کمی شرایط بهتر شده، اما هنوز هم نسبت به زحمتی که برای بافتن یک زیلو میکشیم، درآمد خوبی نداریم. کلا همیشه درآمد کمی داشتیم و در مقایسه با سختی کار، پولی که میگیریم چیزی نیست. خود من ماهی ۲۰ کیلو زیلو میبافم و فقط با قناعت میتوان از پس مخارج زندگی، حتی در میبد، برآمد."
مشخصا به همین خاطر است که هیچ یک از دیگر افراد خانواده اوس اکبر به کار زیلوبافی مشغول نیستند، چون به قول خودش، "زیلوبافی صرف نمیکند و کفاف یک زندگی را نمیدهد." البته همین حالا هم افرادی هستند که به تازگی در این حرفه مشغول شده باشند، اما بیشتر آنان زنان خانهدار میبدی هستند که اوس اکبر در مورد نحوه کار آنها میگوید: "جدیدترها به سراغ بافتن زیلوهای بزرگ نمیروند، چرا که هم سخت است و هم نسبت به زحمتش، صرفه مالی ندارد."
از خلال صحبتهای اوس اکبر که حالا دستی به کمرش گذاشته و به دیوار تکیه داده است، اینطور بهنظر میرسد که پیش از ثبت جهانی زیلوی میبد، ناگهان مسئولان مربوط هم تصمیم گرفتهاند توجهی به زیلوبافان نشان دهند. او با نشان دادن لوحهایی که به دیوار آویزان شده، توضیح میدهد: "مسئولان قبل از ثبت جهانی زیلو به اینجا آمدند و لوح تقدیر آوردند. بقیه لوحها را هم در نمایشگاههایی که شرکت کردم گرفتم."
با این حال، او از هیچکس کوچکترین شکایتی ندارد و با اینکه از دشواریها و مشکلاتش میگوید، اما روی این موضوع هم تاکید دارد که "به هر حال میگذرد و هر کسی سختیهایی دارد، اما از کسی ابراز ناراحتی نمیکنم."
سنگینی بار روزگار، خستگی چهره اوس اکبر را اغراقآمیز نقش زده و پشت خمیده او را دست و پاگیر عشقش به زیلوبافی ساخته است، اما با وجود تمامی اینها و حتی بیتوجه به نابینایی چشمهایش، زیلوباف محله محمودآباد هر روز زیلو میبافد و هرگز نمیتواند روزهایش را بدون این عادت همیشگی تصور کند.
گزارش از: علی فتحی_ خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا
نظر شما