به گزارش خبرنگار ایمنا، دشتهای شرق اینبار پر است از حیات، بوی خاک نم گرفته از رهگذر "زاینده رود"، صدای تراکتورها که در سراسر دشت می پیچد و رد دستهای نوازشگر رود که بر لبان کشاورزان خنده جا گذاشته است.
بعد از ۱۸ ماه انتظار و ناکامی بالاخره با رهاسازی آب زمینها جان گرفتند و کشاورزان کام؛ کشاورزی که فقط کشاورزی می داند و بس. کشاورزی که نام و ننگش را از قِبَل کار میداند البته که مانند هر مرد دیگری، هر مردی که اگر کار نداشته باشد و نتواند نانی به خانه ببرد، تنها روزیاش شرمساری است و دیگر هیچ. آخر مرد است و کارش.
۱۸ ماه بود که از روی زن و بچه خجل بودند و به آب و آتش زدند تا آب و نانی به کف آرند و سر سفره زن و بچهشان ببرند. امروز اما شکر خدا میکردند و می گفتند "دیر باز شد اما همین هم خوب است."
"نصفه کاری" (کشاورزی که مالک زمین نباشد) از دیار روستای "دیدران" با دیدن ما موتورش را خاموش میکند، وقتی از حال و احوال این روزهایشان پس از بازگشایی آب پرسیدم، نفسی تازه کرد و گفت: "خیلی خوبه، خودش یه نعمته، خیلی اثر داره برای مردم، دو سال بود فقیر بودن هیچی تو دستشون نبود اما الان شبانه روز توی صحرا هستن، خوشحالن که آب اومده" و تکرار میکند "خیلی خوبه، خداروشکر همه خوشحالن که آب اومده..."
چند کیلومتر آن طرفتر کشاورزی از روستای "وجاره" میگوید: "آب که نباشه باید دام بچرونیم رو این زمینها، آب در حد تر کردن کلوخ هم نیست، آب رو به موقع باز نکردن، اگر آب به موقع داده بودن الان همه این دشت سرسبز بود."
"رخت بعد از عید واسه گِل منار خُبه"، این جمله کشاورز دیگری آنطرفتر ایستاده میگوید و ادامه می دهد "آب و به وقت به ما ندادن، برج ۹ آب داده بودن برای ما خیلی بهتر بود، این محصول که باید ۶-۷ تا نی (خوشه) داشته باشه الان که خیلی هنر کنه دو تا نی میده، نه بیمه داریم نه چیزی!"
بیشتر کشاورزان این اطراف گندم و جو کاشتهاند و حرفشان این است که آب باید تا حداکثر آذرماه باز میشد، به این دلیل که کشت گندم در فصل زمستان باردهی و مرغوبیت لازم را ندارد. سهم آب بسیاری از کشاورزان در حدی است که نصف زمینشان را زیر کشت بردهاند.
یکی دیگر از کشاورزان روستای دیدران از براآن شمالی دل پری دارد، پاهایش تا زیر زانو و دستانش تا آرنج در گل و خاک است؛ سیگاری روشن میکند و لابلای پوکهای عمیقش میگوید "این موقع که آب باز شده، ۵۰ درصد به ما ضرر زده چون آن تاثیری که باید داشته باشد را ندارد، این زمینی که میبینید هیچوقت بی حاصل نبوده اما شده مثل یه تیکه بیابون، ۱۳ هکتار رفته زیر کشت اما ۱۳ هکتار دیگه میمونه چون آب به قدر کافی نیست، این بازگشایی آب یه مُسکن بوده واسه کوتاه مدت اما بعدش چی؟!"
نفس عمیقی میکشد و ادامه میدهد: "من الان که ۴۰ سالمه همه عمرم رو با عشق کشاورزی گذروندم اما نمیذارم بچهام کشاورز بشه، آخه به چه امیدی بذارم کشاورز بشه؟! آب به حد کافی نیست اما به صورت مقطعی کار میده، ۵۰ درصد کشاورزها اینجا زیر خط فقر هستن، اونایی هم که زیر خط فقر نیستن واسه اینه که یه چیزی یه جای دیگه واسه امرار معاش داشتن. وقتی سه کشت آب نمیدن اما یه کشت اون هم بی موقع آب میدن مثل کارمندی که یه ماه حقوق داره و چندماه جیبش خالیه."
در مورد حق نکاشت میگوید "حق نکاشتی ندادن، اصلا نمیخوایم بدن، استاندار گفت برای هر دفترچه کشاورزی ۵۰۰ هزار تومان پرداخت بشه واسه سه تا نکشت یعنی حداقل یه سال، ۵۰۰ هزارتومن به چه درد میخوره؟ نمایندههای کشاورزا اعتراض کردند که دفترچه و ۵۰۰ هزار تومان را ما خودمان می دهیم به شما، فقط سهم آب ما را بدید، ۳۰ هکتار زمین ما باید ۲۰۰ میلیون تومن گندم تولید کنه، اگر می خوان حق نکاشت بدن این راهش نیست، این مبلغ هم کافی نیست اما اگر می خواید صدقه و خمس و زکات بدید نمیخواهیم، مشکل ما وقتی حل می شود که این آب دائمی باشه حتی اگه کمتر از الان باشد، اکثر مردم خورده مالک هستند و بعد یهبار کاشت بیکار میشن، الان درسته آب باز شد اما بعدش چی؟!"
"اگر بازگشایی نبود ما بیکار بودیم" این جمله را کشاورزی از روستای "اسپیناء" می گوید؛ برمی گردد و به کارگرانی که همه پسران جوان هستند و روی زمین او کار میکنند نگاه میکند "رودخونه رو که باز کردن مایه دلگرمیه، چرخی همه میچرخه، مستقیم و غیرمستقیم، کارگرای زیادی بهکار گرفتیم، همه خوشحالن؛ ظهر که بشه باید برم برای همهاشون ناهار بگیرم، همین خودش برکته..."
"دو هکتار زمین زیر کشت بردیم، نشای پیاز میکاریم و بعد هم سیبزمینی، آب رودخونه رو که باز کردن چاهها و منابع زیرزمینی پر آب میشه اما اگه دائمی باشه خوبه، واسه اونایی که گندم کاشتن اگر پاییز باز میکردند بهتر بود تازه باید بعد از عید هم آب و باز کنن، همه چیو با قرض و وام خریدیم اگه بعد عید آب باز نشه همه چی خراب میشه"
چند کیلومتر جلوتر از روستای اسپیناء، روستای "جمبزه" قرار دارد؛ دو تراکتور و چند مرد روی زمین کشاورزی با دل و جان کار می کنند، یکی از کشاورزان که صاحب زمین است و از وضع معیشتی روستاهای آن منطقه گلایه دارد، میگوید: "وضع معیشتی مردم خیلی افتضاحه، با این اوضاع و احوال گرونیها، خیلی در مضیقهان جوری که قابل وصف نیست..."
در مورد بازگشایی و کشت و کار که از او میپرسیم جواب میدهد "با سهم آبی که دادن فقط ۵۰ درصد زمینها را میتونیم زیر کشت ببریم، گندم کاشتیم؛ یه مقدار دیر هم هست، اگه آذر آب را باز می کردند، بازده محصول حداقل یک و نیم برابر بیشتر بود، الان بازدهی نصف میشه، هکتاری که باید ۹ تن محصول میداد الان خیلی که بیاره ۴ تن، الان ۴ نفریم که ۵ هکتار کشت کردیم الان خیلی که کشت بده نفری ۵ یا ۴ تن میاره، روی قیمت گندم دولتی هم که بخوایم حساب کنیم میشه حدودا ۳۰ میلیون این مبلغ واسه مخارج یک ساله هر نفر با حداقل ۳ سر عائله کفاف نمی ده ولی باز هم شکر..."
در مورد حق نکاشت میگوید "چیزی ندادن به عنوان حق نکشت، گفتن هر دفترچه ۵۰۰ هزار تومان واریز کردن اما به روستای ما واریز نکردن فقط به بالادستیها دادن"
بعد از آن سری به کشاورزان مشغول بر زمینهای زراعی اسلام آباد و شاهتور زدیم.
کشاورزی که روی موتور نشسته و به یک بقچه پر از چوب و گیاهان خشک پشت سرش تکیه داده، با اولین پرسش شروع به درد دل میکند "الان که خوبه اما جلوترش خیلی گشنگی کشیدیم، خیلی بدبختی کشیدیم، با این وضع گرونی، حق نکشت هم ندادن."
در مورد کشت و کار بعد باز شدن آب از او میپرسیم، آهی میکشد و ادامه میدهد: " الان گندم و گلرنگ کاشتیم، گندم بیخودی دارن می کارن، گندم دیره الان باید سبز باشه نه اینکه تازه کلوخ تَر کنیم، اما گل زرده (گلرنگ) الان موقعشه خوبه، شکر خوبه آب خوبه، اما اگه بعد عید هم آب بدن خوبه؛ ندن ضرره، پول قرض گرفتیم گندم خریدیم."
راجع به بقچه پشت سرش میگوید"شیرین بیان جمع میکنم میفروشم، وقتی آب نباشه وقتی بیکارم توی خونه نمیشینم که"، خودش ادامه حرفش میگیرد "هر مسئولی اومد اینجا گفتم ما بدبختیم، ما نداریم با این وضع گرونیها، تروخدا بگید به داد این منطقه برسن، ما الان نباید اینطوری باشیم این به خاطری اینس که کسی به داد ما نمیرسه."
پسر عمویش هم از راه میرسد و سر حرف را باز میکند "شبانه روز توی صحرام؛ شاید ۱۵ شب فقط سه ساعت خوابیدم، والا معلوم نبود که آب باز می شه، یهبار می گفتن آب میدن بار دیگه میگفتن نه، گندم خریدم کیلویی سه هزار تومن، چون پول نداشتم بخرم باید قرض می کردم، اگه بعد عید آب ندن از این هم که هستم بدبختتر میشم."
"مردم ما از نانوایی ها نسیه می گیرن، حتی نون ندارن بخورن، می تونین در مورد زندگیشون از نونواییها مصاحبه بگیرین، طوری شده زندگی که فقط با پول یارانه امرار معاش می کنیم، تا آخر سال باید بیایم و بریم واسه یک و نیم هکتار که دست آخرش ۴ یا ۵ تومن دستمون رو بگیره، پول نداشتیم کود بخریم، کود ندادیم به زمین، استاندار گفت گندم یارانه ای میدیم سر حاصل اما ندادن، نمیدونم اگرم دادن به ما ندادن، خدا میدونه، قرار بود برای ما گلخونه بزنن اما نزدن برای هرکسی که آشنا داشت این کار رو کردن"
رفتیم تا رسیدیم به شهر اژیه، یک صحرا نزدیک آن شهر بود با همان نام، وقتی رسیدیم با صفای خاصی سه کشاورز نشستنه بودند کف زمین و با همه خاک وگلی که داشتند ناهار می خوردند، رضایتی لدید را از پس هر قاشقی که به کام می بردند، من می چشیدم و کیفور می شدم.
یکی از کشاورزان که جای دست خورشید سوزان را به خوبی می شد بر چهره پر چین وچروکش لمس کرد از جایش بلند شد و سمت ما آمد.
از او هم در مورد حال و احوالشان پرسیدم، گفت: "آب که نبود همه بیکار بودن، شغل ما فقط کشاورزی است، خیلی ها رفتن طرف خور و بیابانک کارهای دیگه کردن واسه امرار معاش، الان که درآمد نقدی نداریم اما انشالا تا برج چهار خوب می شه، همه روستا که زمین ندارن هر کسی هرچه قدر زمین داشته نصفی کشت کرده، مردم واقعا بدبختن، درآمدی جایی ندارن، آب هم که نیس و خشکسالیه، ما الان گندم و جو کاشتیم باید برج چهار برداشت کنیم اگر بعد از عید آب نیاد تمام زحمتامون به هدر میره و میخشکه زیر خاک."
کشاورزانی که پس از چشم به راهیهای بسیار بالاخره به وصال رسیدهاند، خوشحالاند اما می شد سایه بیم و امید را نیز بر لبخند کشیده بر لبانشان دید؛ گندمکاران با قرض و وام توانستهاند بخشی از زمین را به امید اینکه زایندهرود بعد از نوروز حداکثر تا خردادماه بازگشایی شود، زیر کشت ببرند اما کسی باید به آنها این اطمینان را بدهد که آب حتما باز میشود.
کشاورزان اصفهان چشمشان به کرم آسمان و تدبیر مسئولان است که زایندهرود را هرچند کم اما دائمی داشته باشند زیرا باز شدنهای جسته گریخته آب بر تن خشک زایندهرود شاید بتواند به طور موقت مرهمی بر زخم عمیق معیشت آنها باشد اما همین طور که زندگی جریان دارد باید محل درآمد کشاورزان نیز جریان داشته باشد.
نظر شما