به گزارش خبرنگار ایمنا، فیلم «خانم یایا» با وجود فضای سرد و سکوت آزار دهندهاش، بیانگر شخصیت ناصر و مرتضی است که نماینده انسانهایی هستند که نه به پیروی از عقل و منطق، که صرفاً براساس تجربه زیست طولانی مدت در جامعهای محدود و قانونمند، به پذیرش چارچوبهای اعتقادی عادت کردهاند و امکان قدم گذاشتن بیرون از این چارچوبها و قواعد را ندارند.
آنها حالا درست در مرز ورود به یک دنیای آزاد و رها، درحالیکه میتوانند به راحتی از محدودیتها عبور کنند و در مکانی به نام «پاتایا» که مرکز تفریح است، به لذت برسند، درگیر موقعیت تعارضی «گرایش_اجتناب» میشوند. در واقع عبدالرضا کاهانی، دوربیناش را درست در همین مرز کار گذاشته است و واکنش شخصیتهایش را در نقطه مواجهه با این تعارض به تصویر کشیده است.
ناصر و مرتضی، به بهانه گذراندن روزهای خوش و پرهیجان، راهی پاتایا میشوند و با خودشان قرار میگذارند که به معنای واقعی کلمه، «عشق و حال» کنند و درواقع، این هدف را خواستنی میبینند اما طبق تعارض گرایش-اجتناب، هرچه به هدف نزدیکتر میشوند، از گرایش فاصله میگیرند و تمایل به اجتناب در آنها قویتر میشود.
آنها در ابتدا به دنبال خانم یایا هستند و او را نماد ورود به دنیای عشق و حال میدانند اما به محض مواجهه با او، درست در لحظهای که قرار است چارچوبهای همیشگی را بشکنند، فرار میکنند و پنهان میشوند. ناصر و مرتضی را میتوان از جنبههایی با شخصیتهای ماندگار «ولادیمیر» و «استراگون» در نمایشنامه «در انتظار گودو» مقایسه کرد. ولادیمیر و استراگون هم مدام منتظر شخصیت مرموزی به نام گودو هستند که هیچوقت هویت و وجودش فاش نمیشود اما قرار است چیزی برای آنها به ارمغان بیاورد که زندگیشان را زیر و رو کند. درواقع گودو شخص موعودی است که به زندگی این دو ولگرد معنا میبخشد.
خانم یایا برخلاف گودو، قرار نیست شخصیتهای داستان را به تعالی برساند. اتفاقاً این بار خانم یایا، شخصیت مرموزی است که قرار است ناصر و مرتضی را از چارچوبهای دست و پاگیری که زندگیشان را محدود کرده رها کند. این دو باید تصمیم بگیرند که عادتهای همیشگی را بشکنند و خودشان را در عشق و حال پاتایا غرق کنند یا داخل اتاقهایشان بمانند و از ترس زیر پا گذاشتن باید و نبایدهایی که با آنها اُخت شدهاند، حتی به استخر هم پا نگذارند.
اینجاست که خانم یایا از قالب نماد عشق و حال به نماد قانون شکنی و گناه، تبدیل میشود و وسوسههایش را شروع میکند. خانم یایا میتواند در هر شکل و قالبی ظاهر شود، میتواند در حمام، زیر تخت یا پشت سرشان باشد و آنها را وسوسه کند.
حالا در این شرایط، دغدغههای ذهنی، یکی یکی شکل میگیرند و شک و تردیدها به میان میآیند. هرکدام از خود میپرسند «چرا نمیتوانیم تفریح کنیم؟»، «چه چیزی دست و پای ما را برای تفریح میبندند؟» یا «اگر تفریح کنیم چه میشود؟» اینها سوالهایی است که برای پیدا کردن پاسخ آنها باید یقه تمام اندوختههای ذهنی و اعتقادی و عادتها را بگیرند. دست و پا زدن مدام برای یافتن پاسخ این سوالها، آنها را به ورطههای مختلف میکشاند. یکی از راه حلها شاید حذف رفیق باشد؛ رفیقی که از ابتدای زندگی کنار هرکدام از آنها رشد کرده و شاهد مقید بودن آنها در حوزههای اخلاقی بوده است. حالا اگر این رفیق حذف شود و در زندانی به بند کشیده شود، آیا دست و پای آنها برای عشق و حال بازترنمیشود؟ پاسخ این پرسش است که داستان فیلم را پیش میبرد.
شخصیتهای خانم یایا مدام در این درگیری ذهنی دست و پا میزنند. مدام خودشان را بازخواست میکنند که چرا توانایی ورود به مرحله عشق و حال را ندارند و چرا حتی در مرز ورود به این مرحله احساس خوشی نمیکنند؟ پاسخی برای این سؤال ندارند. عقل و منطق برای باز کردن این گره به کمکشان نمیآید و تنها راه حل این است که به جای گرفتن یقه خودشان، مجدداً عامل را در بیرون جستجو کنند و نهایتاً با پاسخ راحتتری خودشان را قانع کنند: «عشق و حال نمیکنم چون اگر کسی در حین عشق و حال من را ببیند ممکن است برای زندگی شغلی و خانوادگیام دردسر ایجاد شود.» بهرحال رویارویی با ترس از عامل بیرونی هرچه هست راحت تر از ترس به خاطرعوامل درونی درک میشود. حالا پای شخصیت عظیم، به میان میآید. پدیدهای فضول اما دستاویزی محکم برای دوری از خطا. حالا دیگر فرار از وسوسه خانم یایا دلیل محکمتری پیدا میکند. درواقع عظیم، به کمک آنها میآید تا بیش از این خودشان را در محاکمه قرار ندهند.
درگیری ذهنی مداوم با خانم یایا و عظیم که متعلق به دنیای توهمات آنها هستند باعث میشود که این دو نفر نهایتاً از ترس عواقب عشق و حال حتی از در هتل هم بیرون نیایند. درست مثل ولادیمیر و استراگون که در انتظار گودو و رسیدن به دنیایی بهتر، ذرهای از جایشان حرکت نمیکنند، مرتضی و ناصر هم به خاطر ترس از خانم یایا تمام سفر را داخل اتاقهایشان میمانند و از جایشان حرکت نمیکنند. آنها بدون اینکه لحظهای از هتل خارج شوند و در پاتایا بچرخند، به ایران برمیگردند و تنها عکس یادگاریشان همان عکس دونفرهای است که متصدی پذیرش هتل از آنها میگیرد.
نظر شما