به گزارش ایمنا، از فهرست ۳۲ نفرهای که در سال ۱۳۸۴ دور هم جمع شدند و بیانیه گزینش روز اصفهان را امضا کردند، ۹ نفر از دنیا رفتهاند، یعنی به فاصله ۱۲ سال اصفهان، مردانی را از دست داده که گذشته از علم و دانششان عشقشان به این دیار کهن دیگر تکرار نمیشود.
لیستی شامل ۳۱ مرد و یک زن که بیشتر فهرست مردانهای از اصفهان شناسان، نویسندگان، پژوهشگران و متخصصانی است که گرد هم آوردنشان دیگر ممکن نیست.
در یکی از کافههای زیرزمین بنای پرحاشیه ارگ جهاننما، فضل الله صلواتی، محمود درویش، محمدعلی موسوی فریدنی، حشمت الله انتخابی و شاهین سپنتا از افرادی که امضایشان زیر بیانیه نکوداشت روز اصفهان آمده به میزبانی خبرگزاری ایمنا بار دیگر گرد هم آمده اند تا دیداری تازه و یادی از خاطرات قدیمی کنند. از خاطره بزرگداشت روز فردوسی که در آن "مهریار گریه میکرد و میگفت عزیزان اصفهان را به دست شما میسپارم..."
از چگونگی انتخاب یکم آذر می گویند و ایستادگی سازمان های مردم نهاد برای بزرگداشت هر ساله این روز؛ از اصفهان می گویند که مادرشان است! فرزندشان است، معشوقشان است، از مسجد شیخ لطف الله چنان صحبت می کنند که گویی تکه ای از بهشت را دیده اند! شاید اصفهان در رگ هایشان جریان دارد...
نشستی در خانه مهریار
گردهمایی خانه مهریار در روزهای سخت اصفهان برگزار شده؛ در بحبوحه عبور مترو از چهارباغ؛ حشمت الله انتخابی میگوید:"پیشنهاد سپنتا بود". انتخابی از نخستین میهمانانی است که در کافه ارگ جهاننما حاضر شده و از زمستان سال ۱۳۸۳ می گوید که قرار بوده روزی برای نکوداشت زاینده رود انتخاب کنند و بنا به شرایط تصمیم میگیرند نخست، روزی برای نکوداشت اصفهان برگزینند.
سپنتا متنی را برای فراخوان تهیه و در چند نشریه آن زمان اصفهان منتشر میکنند. "روش ما بر این بود که به نظر جمع مراجعه کنیم. فراخوانی منتشر شد به نام فراخوان هم اندیشی برای نام گذاری روز اصفهان؛ علاوه براین فراخوان، به صورت ویژه برای چهره ها و شخصیت مطرح اصفهانی ارسال شد."
در ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۴ و پس از جمعآوری پیشنهاداتی که به دبیرخانه میرسد، محمد مهریار جمعی ۲۰ نفره از اصفهان شناسان، نویسندگان و تاریخدانان اصفهانی را به منزل خود دعوت میکند تا نظرات به داوری گذاشته شود و در نهایت یکم آذر، زاییچه اصفهان به عنوان روزی برای نکوداشت این شهرانتخاب میشود.
بیانیه روز اصفهان در همان جلسه به امضای ۲۰ نفر از شخصیتهای برجسته اصفهان میرسد و پس از آن برای صاحب نظرانی ارسال میشود که تالیفاتی در زمینه اصفهان داشتهاند و یا مانند عبدالحسین ساسان و مرتضی سقائیاننژاد از مدیران شهری وقت بودهاند.
در حالی که اصفهان دوستان قرار است نخستین روز نکوداشت را در کتابخانه مرکزی برگزار کنند و شهردار وقت بیانیه را امضا کرده، اما شورای شهر در برابر اقدام خود جوش تشکلهای مردم نهاد و همکاری صاحب نظران که یکی از نمونههای موفق مشارکت است، میایستد! "شورای شهر وقت همکاری نکرد، سریع جلسه ای تشکیل دادند و خواستند روزی غیر از یکم آذرماه را به تصویب برسانند و به دلیل شتاب زدگی و بی مطالعه گی در نهایت سوم آذر ماه و به گفته خودشان تولد شیخ بهایی را انتخاب کردند در حالی که این روز تولد شیخ بهایی نیست، علاوه بر این بار فرهنگی که از شیخ بهایی متصور بودند تا آن حد حقیقت نداشت." این را شاهین سپنتا میگوید که در ۱۲ سال گذشته یکی از برگزارکنندگان نکوداشت اصفهان بوده است.
در نهایت نخستین نکوداشت روز اصفهان در باشگاه کارگران و در جلسه مثنوی پژوهان برگزار شد. اما چرا باید روز اصفهان را نکوداشت؟
روز آفرینش
طالع اصفهان قوس است؛ روز سعد اکبر برای اصفهان نیکو افتاد، اما چرا قوس را طالع اصفهان میدانند؟ کهنترین اشاره به برج قوس به عنوان طالع اصفهان در قصیده سروده کمالالدین اسماعیل خلاقالمعانی در استقبالِ امیر اتابک سعد زنگی است زمانی که به سمت اصفهان حرکت میکرده...
تا بر او موکب منصور تو راه رهگذر است/ برج قوس است سپاهان را طالع در اصل
همه سرمه است کنون خاک سپاهان یکسر/ زیبد از مشتریاش آمد سعد اکبر
اصفهان شناسان به تکرار نماد در سردر بازار قیصریه استناد میکنند و آن را مبنای انتخاب نماد اصفهان قرار میدهند، "طالع یعنی برآمدن" موسوی فریدنی در توضیح این نماد میگوید: "این پیکره ربطی به طالع اصفهان ندارد. بر اساس آنچه در صورالکواکب آمده نیم اسب مردی است با گیسوی بلند که رو به جلو تیر اندازی می کند و فرم مجموعه ستاره هایی است که این صورت فلکی را تشکیل میدهند. در این نماد سر شهریار صفوی رو دیده می شود که به شیوه پارتی (پارتیزان) به عقب برگشته و میخواهد تیری را به دهان اژدها بزند، در مجموع چهار عنصر در این تصویر وجود دارد، شهریار صفوی، تن شیر، دم گوزهر یا تنین و خورشید.
متاسفانه کسی به خورشید و ارتباط آن با نیم اسب در کاشیکاری سردر قیصریه توجه نمیکند در حالی که اگر خورشید حذف شود مفهوم تمام پیکره از دست میرود.
آنچه در سردر قیصریه ترسیم شده یکی از زیباترین نقش هایی است که در تاریخ گرافیک ایران دیده می شود. گوزهر یا تنین یکی از ستاره های اهریمنی است و همیشه درصدد است خورشید را ببلعد و دنیا را به کام اهریمن تاریک کند و شهریار صفوی در هنگام گریز با تیراندازی به عقب سعی می کند گوزهر را از بلعیدن خورشید دور کند.
بنابراین شهریار صفوی در نقش نجات دهنده خورشید و مدافع اهورا مزدا جلوه میکند. غیر از این، یک مبنای اسطوره ای دیگر هم دارد که به فلسفه بسیار نزدیک است. گوزهر و شیر و شهریار همه دارای یک قلبند اگر تیر شهریار از چله رها شود و گوزهر کشته شود، شهریار و شیر هم خواهند مرد و شاهد یک تعادل جهانی هستیم، تعادلی که باید میان اهورا و اهریمن برقرار شود."
اگرچه اختلاف نظرهایی در مورد نماد وجود دارد اما سپنتا خبر از تلاش برای ثبت آن به عنوان نماد اصفهان میدهد تا پس از آن دچار تحریف نشود.
اصفهان، جواهر ارزنده
محمد درویش معتقد است روز یا هفته ای به اسم اصفهان باعث میشود توده مردم با این اتفاق بیشتر آشنا و نسبت به این شهر آگاهتر شوند،"ما سوابق و آثار خودمان را نمیشناسم و نامگذاری این روزها به دانش عمومی و درک بهتر ظرایف تاریخی کمک میکند."
به گفته این معمار این هفته فرصت مناسبی است که درباره ارزش ها و اشکلات صحبت شود، ارزشها به عنوان سرمایهای که از اجداد ما به ارث رسیده اما متاسفانه بخشی از آن را نابود کردیم، این هفته فرصتی است که به ما گوشزد میکند باید این جواهر ارزشمند را ارج بگذاریم.
"بلایی که به سر شهرهایمان مثل اصفهان آوردیم غیرقابل بخشش است؛ اما غیر قابل اصلاح نیست." درویش تاکید می کند "در هر فرصتی این امکان را داریم که با درایت و مطالعه و شناخت به زیرساخت هایمان نگاه و اگر لازم بود آن را ترمیم کنیم؛ امیدوارم این اتفاق بیفتد. متاسفانه این تخریب در سالهای گذشته تنها در کالبد شهر اتفاق نیفتاده و در سایر موارد نیز صادق است."
وی ادامه میدهد "توسعه، لفظ قشنگی است اما چگونگی انجام آن را بلد نبودیم. توسعه در برخی موارد جبری است. اما چگونگی این توسعه نیاز به شناخت و تخصص دارد. ما در هر دو مورد غفلت کردیم نه شناخت کاملی داریم و نه دانشمان به اندازه لازم است.
شهر ما شهری با ساختار و ارگانیک بود، اما با خط کشی هایی که در ۶۰ سال اخیر اتفاق افتاد، محلات آن به چند بخش تقسیم شد؛ این تخریب هنوز با ساخت خندقهایی به عنوان رینگ اول و دوم و ... ادامه دارد. تخریب متاسفانه در تمام ابعاد شهر اتفاق افتاده و تنها کالبدی نیست. در زمینههای فرهنگی هم تخریب اتفاق افتاده، آسیبهای کالبدی برای عموم قابل رویت است اما تخریبهای فرهنگی، تدریجی اتفاق می افتد و آدمها با آن خو میگیرند ولی وقتی به گذشته برگردیم این موضوع خود را بهتر نشان میدهد."
روزگار تخت فولاد
وقتی صحبت از تخریب در کالبد و بخشی از فرهنگ اصفهان به میان می آید موسوی فریدنی از تخت فولاد و تغییرات آن در سال های گذشته می گوید "تخت فولاد آینه تمام نمای فرهنگ اصفهانی شیعه بود. شهردار وقت تکیه ها را خراب کرد و درخت کاج کاشت من همان موقع در مقاله ای با عنوان "برخورد معمار اصفهانی با مرگ" نوشتم گورستان جایی است که ربطی به مرده ها ندارد مرده ها یک بار به آنجا می روند در نتیجه فضایی است مربوط به زنده ها.
وقتی با مادرم سر مزار پدربزرگم می رفتیم از گنبدها می فهمیدیم مسیرمان کجاست. الان درختان کاج رشد کردند و باید از روی نشانه های شهری بفهمیم تکیه سید العراقین کجاست. تخت فولاد امروز آن وحدت روحانی و فضا سازی خود را از دست داده و تبدیل به یک پارک شلخته بد ترکیب شده است. سنگ مزارها را برداشته و چیده اند در موزه! آن زمان منزلت آدم ها را از سنگ قبر تشخیص می دادیم. دنیای گرافیک تخت فولاد همتا نداشت. تمام این ها از بین رفت چون می خواهند قالش را بکنند."
تخت فولاد و حوادث پیرامون آن برای صلواتی هم غریبه نیست "زمان و مکان شرایط را تغییر می دهد. شهردار وقت دید کنار تخت فولاد منازل مسکونی ساخته شده برای همین گفت مرده دفن کردن جایز نیست. وقتی دفن مرده در تخت فولاد انجام نشد، تبدیل شد به مرکز فساد؛ در نتیجه برای از بین بردن فساد دیوارها را خراب کردند، من همان موقع اعتراض کردم...
در سفری به ترکیه، گردشگران فرانسوی را در یکی از مساجد دیدم، پرسیدم مسلمانید؟ گفتند نه؟ این بنای زیبا و این آدم هایی که نماز می خوانند به ما آرامش می دهد، مثل ما که می رویم مسجد جمعه می نشینم و آرام می شویم.
مناطق فرسوده را باید درست کرد، تا خدمت رسانی انجام شود؛ بخشی از سنت ها در گذر زمان تغییر می کند، همان طور که انسان ها تغییر می کنند، اما جاهایی مانند تخت فولاد باید حفظ شود؛ چند روز پیش می خواستند یکی از شخصیت های برجسته اصفهان را در گلستان شهدا دفن کنند، آمده بودند قبر را پر کرده بودند که این شخص که اتفاقا از خانواده شهدا بود را آنجا دفن نکنند! می گویند فقط مرده های خودی در تخت فولاد و گلستان شهدا دفن شوند! در حالی که شخصیت هایی مانند تاج و کسایی و... را باید در تخت فولاد دفن کرد تا تبدیل به یک مکان فرهنگی شود."
اگر هرشب، شب قدر بود...
"مهمترین کاری که روز یا هفته اصفهان باید انجام شود صحبت کردن درباره این شهر است" این را صلواتی می گوید و تاکید دارد باید جوان ها را نسبت به ارزش های شهر آگاه کرد. "امید ما به شما جوانان است؛ باید اصفهان را زنده نگهداشت؛ آب باید بالاخره در رودخانه جاری شود. شناساندن اصفهان به جوانان و دنیا مهم ترین کار است."
"باید اصفهان را سربلند نگه داریم؛ برگزاری هفته اصفهان باعث خوشحالی است؛ نظر شهردار اسبق این بود که بزرگداشت اصفهان روز دیگری غیر از سوم اردیبهشت نباشد؛ اما هر نکته مکانی دارد.
شهردار کنونی (نورزوی) علاقه زیادی به مباحث فرهنگی دارد، برای این روز از بسیاری افراد دعوت کرد و به برگزاری آن کمک می کند؛ چند روز پیش شماری از روحانیون قم ملاقاتی با شهردار داشتند نوروزی در صحبت هایش به برگزاری این روز افتخار می کرد، تا همین حد من را خوشحال می کند، این اظهار علاقه فارغ از اینکه تا چه اندازه محقق می شود باعث امیدواری است.
روایت عشق
"شما که میان مسئولان رفت و آمد دارید حرف های ما را منتقل کنید، ما به جز شیخ بهایی در این شهر زرگر داریم، معمار داریم، قلمزن داریم، افراد زیادی اصفهان را ساخته اند چرا نامی از هچکدام نیست؟!" این را موسوی فریدنی می گوید وقتی صلواتی از حضورش در جلسه مسئولان صحبت می کند.
بیستون را عشق کند و شهرت فرهاد برد...
صلواتی جواب می دهد "نمی توان جو را به هم زد، از اصل فاصله گرفتیم" و خطاب به خبرنگاران می گوید "اگر استاندار شدید کاری کنید برخی مسائل امنیتی نشود، مثلا تغییر نام خیابان ها" و همه جمع شروع می کنند در مورد تغییر حاشیه ساز نام یک خیابان می گویند...
اصفهان برای فضل الله صلواتی تنها یک شهر نیست، "اصفهان مادر ماست؛ چکیده اصفهان هستیم؛ عاشق اصفهان هستیم همه وجود ما برای اصفهان است، دلمان می خواهد از همه شهرهای دنیا برتر باشد همان طوری که هر پدری می خواهد فرزندش از همه بهتر باشد. چطور بگویم؟
آتش بگیر تا که بدانی احساس سوختن به تماشا نمی شود...
عاشق نمیتواند توصیف کند که مادر یا فرزندش را چطور دوست دارد؛ اما در قلم یا بیانش نشانه هایی از این عشق دیده می شود. کسانی هم که اردیبهشت را برای نکوداشت اصفهان انتخاب کردند، این طور نبود که اصفهان دوست نباشند؛ آن ها فکر میکردند درست میگویند؛ که البته روزی که انتخاب کردند تولد شیخ بهایی نبود.
شما جوان هستید و باید از فرصتهایی مانند روز اصفهان برای معرفی هر چیزی که به اسم اصفهان است و هر شخصیتی که به این شهر خدمت کرده تلاش کنید و چنین فرصت هایی را جدی بگیرید."
شاهین سپنتا معتقد است عشق و علاقه باید از روی آگاهی باشد و میگوید "امروز شناختی که مردم در گذشته از اصفهان داشتند کمرنگ تر شده، در گذشته فرصت بیشتری برای ایجاد این آگاهی وجود داشت اما الان دغدغه ها و مسائل جنبی زندگی موجب شده این شناخت کمرنگ شود؛ وقتی شناخت وجود نداشته باشد انگیزه لازم برای پاسداشت وجود ندارد. اگر می خواهیم اصفهان را حفظ کنیم باید اصفهان را به نسل های بعدی بشناسانیم، اصفهان شناسی باید پایه و بنیاد نگهداشت اصفهان باشد..."
وی بر پیگری ثبت نماد اصفهان تاکید دارد " پس از اینکه اصفهان برای انتخاب یک روز پیش قدم شد، تهران، شیرار، همدان و قم که البته روزی را به تاریخ قمری انتخاب کردند، تهرانی ها اما برای ثبت این روز پیش قدم شده اند. در اصفهان هم باید برای ثبت نماد اقدام شود. امیدوارم این نماد روی پرچم ها نقش ببندد و در کنار پرچم ایران در مناسبت ها و جشن های ملی اصفهان از آن استفاده شود. همچنین به شکل جدید در المان های شهری به کار گرفته شود و به حیات تاریخی خود ادامه بدهد."
اعتقاد آلمانی!
به گفته محمود درویش اصفهان "شناسی تا اندازه ای وسیع است که نمی توان در تمام ابعاد آن تخصص پیدا کرد. همه باید به دنبال علاقه خود بروند و در زمینه آن دانشی عمیق کسب کنند." او در پاسخ به این سوال که چرا اصفهان شهر ارزشمندی است می گوید "ما مسجد شیخ لطف الله، مسجد جامع عباسی وبسیاری آثار دیگر داریم؛ این بناها رامقایسه کنید با مساجدی که امروز ساخته می شود؛ اگر نمی توانید به آن وسعت کار کنید حداقل بناهای ضعیف نسازید. مصلا با چه وسعتی ساخته شده اما آیا ارزش هنری دارد؟ در حالی که می توان یک بقعه کوچک طراحی کرد که حاوی ارزش فوق العاده باشد. چند رور پیش یک پروفسور آلمانی در نشستی در خصوص گوته(شاعر آلمانی) می گفت: آلمانی هیچ وقت کیفیت را فدای سرعت و زمان نمی کند؛ این نکته بسیار مهمی است؛ عجله؛ بخش زیادی از تمام این ناهنجاری به دلیل عجله است. اگرچه سرعت برای فردی که مسجد شیخ لطف الله را ساخته مهم بوده اما عشق و ایمان مهمتر است، او ایمان داشته که کار را درست انجام دهد.
افرادی که شناخت عمیقی نسبت به فرهنگ ما داشتند علی رغم اینکه برخی ایرانی نبودند عاشق شدند،. پوپ عمرش را صرف ایران کرد و با دانشی که از این جامعه و آثار باقی مانده از دوه های گذشته کسب کرد گفت من را کنار پل خواجو دفن کنید. لزوما نباید ایرانی باشید هر کسی می تواند از روی آگاهی عاشق باشد و این یعنی شناخت..."
موسوی فریدنی صحبت درویش را ادامه میدهد "بیشتر دانش اصفهان شناسی متعلق به اروپایی ها و امریکایی هاست، یعنی اگر بخواهیم حرف دقیقی در مورد اصفهان بزنیم باید از نوشته های آن ها مدد بگیریم."
"ما از کنار خیابانها و مساجد این شهر رد میشویم اما چیزی نمیبینیم. باید مهارت درست دیدن را به نسلهای بعدی یاد بدهیم." این را انتخابی میگوید و ادامه میدهد "اگر بخواهیم برای شهرمان کاری کنیم شرط اول این است که دوستش داشته باشیم؛ برای اینکه دوستش داشته باشیم باید از آن شناخت پیدا کنیم. برای اینکه بشناسیم باید به معرفت کامل برسیم و آن وقت است که میتوانیم تاثیر گذار باشیم."
قدرت منطق
اصفهان شناسان بر تصمیم خود پافشاری کردند؛ اصفهان را زاده آذر میدانستند و برای آن دلایل منطقی داشتند؛ معتقدند بودند اصفهان مدیون شیخ بهایی نیست، مردان زیادی آمدند تا این شهر نصف جهان شد؛ شاید این شیخ باشد که شهرتش را مدیون شهری است که طالعش روز نخست آذر است.
نظر شما