به گزارش خبرنگار ایمنا، حاشیهای کردن نقش زنان در حالی است که بسیاری از جنبشهای مهم اجتماعی و سیاسی در نقاط مختلف جهان اساساً با رهبری و هدایت برخی زنان شاخص شکل گرفته، پیش رفته و حتی به تحولی عظیم در جامعه محل رخ دادن آن انجامیده است. بر این اساس، خبرگزاری ایمنا میکوشد در سلسله گزارشهایی به معرفی برخی از این زنان تأثیرگذار بپردازد و نگاهی به حرکتهای جسورانه این نخبگان مؤنث داشته باشد تا الهامبخش اعتماد به زنان در بین خود آنها و نیز از سوی کسانی باشد که هنوز به تواناییهای بانوان با دیده تردید مینگرند.
رولینگ؛ الهامبخش کودکان
کمتر کسی پیدا میشود که اسم «هری پاتر» با آن چوب جادوییش را نشنیده باشد. بیش از دو دهه است که کودکان، نوجوانان و حتی بسیاری از بزرگسالان مسحور و مفتون کتابها و فیلمهای ساخته شده درباره این کودک خجالتی و دو همکلاسی بازیگوشش هستند و بیصبرانه انتظار قسمتهای بعدی ماجراجویی حماسی و تلاشهای خستگیناپذیر قهرمان نوجوان داستان، برای غلبه بر مشکلات و نقاط ضعف روحی و جسمی وی را میکشند. اما چیزی که شاید این میان کمتر به آن توجه شود، خالق این دنیای رویایی، حماسی و پیچیده باشد.
«جوآن رولینگ» معروف به «جی.کی.رولینگ» در سال ۱۹۶۵ در حومه شهر بریستول انگلستان متولد شد. او کودکی شاد بود و از همان دوران به نام خانوادگی «پاتر» علاقه خاصی داشت. از همان کودکی دوست داشته نویسنده باشد و هر از گاهی هم مینوشت، اما اوایل کمتر موفق می شد که نوشته خوبی ارائه دهد.
وقتی شش ساله شد، یک داستان جالب درباره یک خرگوش نوشت و نام آن را «خرگوشی به نام خرگوش» گذاشت. وقتی مادرش از داستان خوشش آمد و از آن تعریف کرد، رولینگ به او جواب داد: «پس چاپش کنیم!» خود رولینگ در ادامه این خاطره می گوید، گفتن این حرف از زبان یک کودک شش ساله بسیار عجیب بود، اما من واقعاً نمیدانم آن موقع این حرف از کجا آمده است.
پس از این که رولینگ مدرسهاش را تمام کرد، در امتحان ورودی دانشگاه آکسفورد شرکت کرد، اما پذیرفته نشد. پدر و مادرش او را تشویق کردند تا در دانشگاه اِکستر انگلستان، زبان فرانسه بخواند.
در سال ۱۹۹۰ پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، در سازمان عفو بینالملل به عنوان منشی و مترجم مشغول به کار شد و بعد از دو سال با یک روزنامه نگار پرتغالی به نام «ژورگه آرانتس» آشنا شد. هر دو آنها به سبک نویسندگی «جین آستین» (نویسنده معروف انگلیسی) علاقه داشتند. رولینگ با هزاران امید و آرزو به ژورگه علاقهمند شد و در همان زمان با هم ازدواج کردند. حاصل این ازدواج دختری به نام «جسیکا» بود، اما پس از گذشت دو سال، جوآن متوجه شد همسرش مرد رویاهای او نیست. ژورگه با او به شدت بدرفتاری می کرد، به اندازهای که خشونت و رفتارهای او سبب کلافگی و عصبی شدن رولینگ شده بود. سرانجام در سال ۱۹۹۳ آن دو پس از یک دعوای سخت، که باعث شد همسرش او را از خانه بیرون کند، از یکدیگر جدا شدند.
طلاق رولینگ روی روحیات او تاثیرات منفی زیادی برجای گذاشت و باعث شد شغل خود را از دست بدهد. او در سال ۱۹۹۳ به ادینبورو در اسکاتلند رفت، در حالی که افسردگی و سختیهای زندگی او را به شدت تحت فشار قرار داده بود. چندبار اقدام به خودکشی کرد، اما هر بار خودکشیهایش ناموفق بود. وضعیت روحی رولینگ به قدری وخیم بود که مدتی در آسایشگاه بستری شد. او شغلی نداشت؛ به همین دلیل دخترش را با کمکهایی که از خیریه می گرفت، بزرگ می کرد. همه اطرافیانش به این نتیجه رسیده بودند که مابقی زندگی «جوآن رولینگ» در فقر و بدبختی خواهد گذشت و عاقبتش جز اسارت دایمی بر تخت آسایشگاه روانی از فرط افسردگی و جنون نخواهد بود.
اراده سرنوشت را تغییر میدهد
رولینگ با انتخاب سختی روبرو بود. بحرانهای روحی و روانی و فشار اقتصادی کمر او را خم کرده بود. در این میان با خود به راهها و تصمیمهای پیشرو فکر میکرد. یا باید به داشتن چنین زندگی فلاکتباری عادت کند و دختر پنج سالهاش را با اعانههای کلیسا و کمکهایی که خیریهها مختلف با اکراه به او میداند و هر لحظه امکان قطع آنها وجود داشت، بزرگ کند؛ امری که طبیعتاً برای شخصیت زن تحصیلکردهای چون او بسیار سخت و آزاردهنده مینمود. فشار چنین زندگی چندین بار او را به خودکشی و تمام کردن چنین کابوسهایی وادار کرده بود یا راه دیگری که پیش رو داشت، شروع دوباره زندگی و آغاز حرفهای جدید بود. چیزی که در شرایط روحی و مالی حال حاضر او بسیار سخت و حتی غیرممکن به نظر میرسید. اما «جوآن رولینگ» امر غیرممکن را انتخاب کرد.
«هری پاتر» متولد میشود
در سال ۱۹۹۰ اولین ایده هری پاتر به ذهن او رسید بود. بنا به گفتههای خودش در یک سفر طولانی با قطار، این ایده به ذهن او خطور کرد و همان جا شخصیتهای داستان را در ذهن پروراند. اولین چیزی که به ذهن رولینگ رسید، داستان یک پسربچه بود که خودش نمیدانست جادوگر است.
قطار حدود چهار ساعت تأخیر داشت و رولینگ هم هیچ خودکار یا مدادی همراهش نبود. خودش می گوید «برایم خیلی سخت بود، چون هیچ خودکاری نداشتم و خجالت می کشیدم آن را از کسی قرض بگیرم.» به محض این که به مقصد رسید و وارد آپارتمانش شد، ایده اولیه داستانش را بر روی کاغذ پیاده کرد. ایدهای که در جریان طوفانهای بعدی زندگی او مثل طلاق و افسردگیهای بعد از آن به فراموشی سپرده شده بود.
در زمان اوج فشارهای روحی و هنگامی که تصمیم گرفته بود زندگی را از نو آغاز کند، ناگهان به یاد ایده داستانش افتاد و تصمیم گرفت آن را به داستان خودش تبدیل کند. ابتدا نوشتن برای او چون مسکِّنی بود تا برای مدتی دردهای زندگی رقتبارش را تسکین دهد و تمرکزش را از جهان واقعی دردها و رنجها به دنیای خیال بکشاند، اما اندک زمانی که از نوشتن داستان گذشت، نویسندگی به مهمترین بخش زندگی او تبدیل شد و تمام انرژی خود را بر آن متمرکز کرد. شبها که دخترش به خواب میرفت، به کافه محل میرفت تا بر روی کتابش کار کند.
در راه موفقیت
بالاخره موفق شد اولین کتاب خود را به پایان برساند. رولینگ کتاب خود را به چندین انتشاراتی فرستاد. حدود دوازده مؤسسه بزرگ انتشاراتی کتابش را رد کردند، اما یک انتشاراتی کوچک قبول کرد که آن را چاپ کند. برای اولین کتاب ۱۵۰۰ یورو به عنوان دستمزد به رولینگ پرداخت شد. انگیزه اتمام این کتاب از آن جایی نشأت میگرفت که دخترش از فصل اول کتاب خیلی به هیجان آمده بود و ذوق داشت زودتر بداند داستان به کجا ختم می شود.
رولینگ اولین کتابش را با نام «جوآن رولینگ» امضا کرد، اما صاحب انتشارات بلومزبری به او گفت که کتابش را با نامی مستعار امضا کند؛ زیرا در آن زمان جوانان از کتابی که نویسنده آن زن باشد، استقبال نمیکردند. به همین دلیل از آن به بعد روی کتابهای هری پاتر نام «جی.کی.رولینگ» ثبت شد و همین نام روی او باقی ماند.
در سال ۱۹۹۶ اولین سری کتاب های هری پاتر به بازار رفت و در عرض چند هفته تمام کتاب ها فروخته شد. بعد از این موفقیت یک انتشارات آمریکایی حق چاپ را از رولینگ به ارزش ۱۰۰ هزار یورو خریداری کرد. اولین جلد کتاب هری پاتر با تیراژ ۱۲۰ میلیون نسخه در سراسر دنیا به فروش رسید. در سال ۱۹۹۸ این کتاب به اولین فیلم از سری فیلمهای هری پاتر تبدیل شد.
رولینگ در سال ۲۰۱۶ آخرین کتاب از مجموعه هری پاتر را به چاپ رساند. همه هشت کتاب او با فروش میلیونی در سراسر دنیا با استقبال بینظیر خواندگان روبرو شد و به بیش از ۵۳ زبان زنده دنیا ترجمه شده است. آمارها نشان میدهند کتابهای او پرفروشترین کتابهای چاپ شده در سراسر دنیا تا به امروز است. تمامی کتابهای او با مشاوره خود وی به فیلمنامه تبدیل و فیلمهای معروف هری پاتر از آنها ساخته شد و با استقبال بینظیر بینندگان در سراسر دنیا روبهرو شده است. داستانهای آموزندهای که بسیاری از آنها با الهام از زندگی واقعی خودش به رشته تحریر درآمده است، آنچنان صمیمی و با پرداختی ماهرانه نوشته شده که خواندگان را تا انتهای داستان اسیر خود میسازد. داستانهای او تقریباً تمامی جوایز معتبر دنیا را از آن خود کرد است.
از لحاظ مالی نیز فروش کتابهای او و همچنین اقتباسهای سینمایی از آنها توانسته ثروت هنگفتی برای وی به ارمغان بیاورد، تا جایی که مجله «فوربس» که به اخبار ثروتمندان جهان میپردازد، در سال ۲۰۱۴ میلادی او را در فهرست زنان ثروتمند جهان با ثروتی بالغ بر یک میلیارد دلار قرار داد. جالب اینجاست که سال بعد یعنی ۲۰۱۵ میلادی، این مجله وی را از فهرست ثروتمندان خارج کرد، چون او مبلغ هنگفتی از ثروتش را به خیریهها و بنیادهایی که از زنان بیسرپرست حمایت میکنند، اهدا کرده بود. این امر به محبوبیت بسیار بیشتر او در میان طرفدارانش منجر شد.
چهارمین زن نویسنده تاثیرگذار در تاریخ ادبیات جهان
جی.کی. رولینگ در سال ۲۰۱۴، به عنوان چهارمین زن نویسنده تاثیرگذار در تاریخ ادبیات جهان معرفی شد. اراده شگفتانگیز او در غلبه بر افسردگی کشندهای که میتوانست به مرگ او در گمنامی و فلاکت منجر شود، و شجاعت تحسین برانگیزش در شروع دوباره زندگی و گام نهادن در مسیر موفقیت، داستان اصلی او است. داستان زندگی این زن شجاع در عالم واقعیت در کنار داستان خیالی و حماسی شخصیتهای ساخته ذهنش در کتابهایش، میتواند و باید الهامبخش بسیاری در سراسر جهان به خصوص زنانی باشد که هر روز با مشکلات زندگی، فقر و تضییع حقوق خود دست و پنجه نرم میکنند.
او زندگی خود را اینگونه توصیف میکند: « چرا دربارهٔ شکست حرف میزنم؟ خیلی ساده، به این دلیل که شکست، فاصله گرفتن از غیر ضروریات بود. دیگر سعی نکردم در ظاهر به خودم بگویم: من چیزی بیش از آنچه بودم هستم. در این زمان همه توانم را صرف تمام کردن تنها کاری کردم، که برایم اهمیت داشت. اگر من پیشتر در چیزی موفق شده بودم، شاید هرگز صاحب عزم و ارادهای نمیشدم، که به پیروزیای برسم که معتقد بودم به آن تعلق دارم. من آزاد شده بودم، زیرا بزرگترین هراسم صورت بیرونی پیدا کرده بود و من هنوز زنده بودم. هنوز دختری داشتم که او را میپرستیدم. یک ماشین تحریر و یک فکر بزرگ داشتم و در نتیجه، زمین لرزان زیر پایم پایهای محکم شد، تا زندگیام را روی آن بازسازی کنم. بعضی از شکستها در زندگی گریزناپذیر است. امکانش وجود ندارد بدون اینکه در کاری شکست بخورید، زندگی کنید، مگر آنکه آن قدر با احتیاط زندگی کنید، که دیگر نتوانید نامش را زندگی بگذارید و آن نیز به نوعی شکست خوردن است.»
گردآوری و تنظیم از: احمدرضا مجدنیا- خبرنگار سرویس سیاسی ایمنا
نظر شما