به گزارش خبرنگار ایمنا، فیلم کوپال متاسفانه کمی ضعیف شروع میشود. هرچند مقدمهای است بر آنچه در ادامه آن میبینیم و در واقع تلاشی است که برای رسیدن به مغز خوش طعم فیلم باید طی کرد. اما حضور کاریکاتوریزه ی کلیدساز و استفاده از نماهای دوربین مدار بسته و غیره، هرچند تا حدودی پس زننده اما تحت اختیار فیلمساز برای معرفی فضا و دنیای فیلماند.
دنیایی که یک شکارچی تاکسیدرمیست چاق و تنها، یک زن که خانه را ترک کرده، یک سگ باوفای رفیق و از همه مهمتر، یک خانه که روایتگر تمام این فیلم است. به این منظور که جدا از دوربین دکوپاژ شدهی فیلمساز، کلیدیترین وقایع فیلم را به کمک دوربینهای مدار بستهی این خانه میبینیم.
چیزی که فیلم را در سطح بالایی قرار میدهد و حتی از فیلمهای هم تراز خود نیز مهمتر جلوه میکند، تمرکز روی جزئیات است. چه در فضا سازی و چه در فیلمنامه. تاریخی که روی نوار بالای نماهای دوربین مداربسته نقش بسته است، یکی از مسائلی است که باید به شدت به آن توجه داشت تا متوجه شکست زمانی داستان شد. و حتی توجه به ساعت، بیانگر تمرکز و دقت فیلمساز روی زمان جاری در فیلم است که کاملاً رئال و واقعی پیش میرود. مسئلهی دیگر که مربوط به زمان است، تقویمی کاربردی که هم به هجری شمسی و هم به میلادی، هر روز را برای مخاطب مشخص میکند. مخصوصاً تقویم میلادیای که با تغییر هر روز، پس ماندههای کاغذ خود را در ظرفی که اتفاقاً همان لوگوی معروف احمد کوپال نیز هست، میسوزاند و این خودسوزی کاراکتر اصلی به مرور زمان را به درستی نشان میدهد.
مردی تنها، که با حیوانات فریز شدهی خانه خود زندگی میکند و از تمام دار دنیا، یک سگ برایش مانده است، با ترجیح تنهایی، ناخواسته خود را در اتاقی حبس میکند که اوج فیلم نیز در همان اتاق است. گسترش فضای اتاق به تمام خانه به وسیلهی کارکردی درست از سبک سوررئالیسم سینمایی، به فیلمساز کمک کرده تا علی رغم محبوس بودن در فضایی کوچک، فیلم نیز محدود نشود و بازی با خیال و رویای کاراکتر اصلی، جزئیات فیلمنامه را به رخ میکشد و فلش بکهای به موقع مخاطب را در راستای فهم کامل داستان کمک میکند.
اما وقتی از جزئیات صحبت میکنم، منظور همان پرتقالی است که بعد از ۳ روز، واقعاً در فیلم کپک میزند یا خوابی که کوپال میبیند، وقتی خانه را آب برداشته، معلولی است بر تلویزیونی که روشن مانده و مستند حیات وحش مربوط به حیوانات آبزی و صدای دریاست. تمام اینها در کنار اندیشهی غنی پشت فیلم، هم تکنیک زدهها و هم محتوا زدهها را راضی نگه میدارد.
خیال، عنصری است که با روش تدوین آثار آیزنشتاین، تمام توهمهای احمد (کوپال) را به زیباترین شکل ممکن تصویر میکند. یکی از بهترین سکانسهای فیلم، جایی است که احمد با تصور یک پیتزای واقعی در ذهن خود، منوی فست فود را مقابل خود میگذارد و با بریدن عکس پیتزا روی منو و خوردن آن، طعم واقعی پیتزا را احساس میکند. این احساس زمانی به شکل درست القا میشود که با همان روش تدوین که گفتیم پیاده شود و هنرنمایی کاظم ملایی و عماد خدابخش (تدوینگر کار) در این زمینه امیدوار کننده است.و در یک سوم پایانی فیلم، با ایجاد گرهای عاطفی، دوراهی فوق العاده ای برای کاراکتر فیلم به وجود میآید که جهت لو ندادن داستان، از باز کردن این موضوع خودداری میکنم.
به طور معمول فیلمهای خوبی که مجاب به نوشتنمان میکنند کم نیستند اما در میان فیلمهای ایرانی، کوپال به شدت ارزش تحسین شدن دارد.
نظر شما