به گزارش خبرنگار ایمنا، مامور حراست هلش داد توی اتاقک نگهبانی وگفت:"هرچی تو جیبات هست بریز بیرون؛ اینجا چی کار میکردی؟"پیرمرد به تت و پت افتاد:"اومده بودم کتاب بخرم." مامور عصبانی شد و موبایلش را درآورد.
پیرمرد همچنان عجز و التماس می کرد:"تو رو خدا زنگ نزن پلیس، من که کاری نکردم."
مامور:"کاری نکردی؟ دیگه میخواستی چیکار کنی؟ به پلیس بگو کاری کردی یا نه."
پیرمرد:"غلط کردم، شیطون گولم زد. نوه دارم، خواهش میکنم با آبروم بازی نکنید."
پیرمرد ترسیده بود چرا که می دانست اگر پلیس بیاید و با خانوادهاش تماس بگیرند دیگر آبرویی برایش باقی نمی ماند. بی آبرویی در این سن و سال کمتر از مرگ نیست.
مامور:"از موی سفیدت خجالت نمیکشی پیرمرد؟ اونا هم مثل خواهر مادر خودت، مثل دختر خودت؛ غیرت نداری؟"
پیرمرد سرش پایین بود و چیزی نمی گفت. شرمساری از وجودش هویدا بود. عرق سردی بر پیشانی اش نقش بسته بود. چشمانش را بسته بود و شمرده شمرده نفس می کشید. مامور حراست مانده بود با او چه کند.
پیرمرد:"معذرت میخوام، غلط کردم."
مامور:"یعنی چی معذرت میخوام؟ مگه باید از من عذرخواهی کنی؟"
او نه اولین نفر بود و نه آخرینشان. هرجمعه صبح بیماران رها شده پیر و جوان جنسی، نصف روز در زیر زمین پارکینگ شهری در معرض چشمان بسته قانون جولان می دهند. فقط در یک ساعت ۱۰ مورد مشابه پیرمرد شناسایی شدند. رده سنی گوناگونی هم داشتند؛ از پیرمرد مو سفید گرفته تا جوانی که هنوز پشت لبش سبز نشده است.
اینجا جمعه بازار کتاب اصفهان است. زیر زمین تنگ و نمور و تاریک پارکینگ خیابان طالقانی. جایی که هر جمعه برای نصف روز تغییر کاربری میدهد و به بازار فرهنگی مبادله کتاب تبدیل میشود. ولی پارکینگ همچنان پارکینگ است!
اینجا شاید بیش از هر محل دیگری، یک قرار هفتگی برای متجاوزان به حریم خصوصی دیگران شده است. جایی که در نبود نظارتهای انتظامی، گرگها در میان مردم رها شده می چرخند و با این تفاسیر معلوم نیست هر جمعه چند نفر برای خرید ارزان ترکتاب، حریم شخصی خود را لگد مال شده می یابند.
برخی از این افراد هر جمعه میآیند و کارشان شده است همین. به طوری که دیگر برای مامور حراست بازار، گاو پیشانی سفید شدهاند. هر بار با تهدید و تذکر ابراز پشیمانی می کنند و مامور حراست به همین حد بسنده می کند ولی با این تذکرها مشکلی حل نمی شود.
در فقدان احساس حمایت قانونی و پشتیبانی اجتماعی و با تاثیر پذیری از هنجار های ناصحیح سطح جامعه، کمتر خانمی از آزارهای جنسی شکایت می کند. البته اگر هم بخواهد شکایتی بکند پلیسی به این منظور در بازار مستقر نیست. فضای امنیتی یک بازار فرهنگی چیزی نیست که مطلوب کسی باشد؛ ولی وقتی عمل مجرمانه اتفاق میافتد چاره چیست؟
الزاماً هرکجا که پلیس باشد قانون هم نیست، ولی نمی شود منکر این موضوع شد که وجود پلیس حداقل چتر امنیتی را برای اقشار آسیب پذیر ایجاد می کند. از قدیم گفته اند«چوب رو که برداری گربه دزده فرار میکنه». با این حساب اگر فقط پلیس در بازار حضور داشت باشد، از این دست ناهنجاری ها قطعاً کمتر رخ می دهد.
قیمت پشت جلد سیری چند؟
در این آشفته بازار در بین کتابها میگردم و کتابی را که میخواهم پیدا می کنم. دست دوم و چاپ دو سال پیش است ولی هنوز هم کتاب است و از ارزش علمیاش چیزی کم نشده. هرچه گشتم قیمت کتاب را پیدا نکردم. در شناسنامه کتاب هم قیمت مخدوش شده است. پیش تر این کتاب را در کتابفروشی های شهر قیمت کرده ام. قیمت جدیدترین چاپ آن در بازار معمولی کتاب ۱۶ هزار تومان است. از فروشنده قیمت کتاب را میپرسم.
فروشنده:"اینم ۲۵تومن به شما میدیم ۱۸! "
من: "ولی این که قیمت نداره! "
فروشنده: "قیمت هاشو حفظیم."
قیمت پشت جلد در جمعه بازار کتاب تقریباً نایاب است. قیمتها یا خط خوردهاند، یا پاره شدهاند و یا به نحوی از انحاء جعل گشته اند. اینجا برای کسی نمی صرفد کتاب را به قیمتش بفروشد!
با ناظر بازار که دوباره به سراغ فروشنده کتاب میروم، متوجه می شود برای چه مزاحمش شده ام. حالا دیگر خجالت می کشد در چشمانم نگاه کند. البته الحمدالله که دیوار حاشا بلنده!
ناظر میپرسد:"این کتاب مال کدومتونه؟"
فروشنده: "مال منه"
ناظر: "قیمتش چنده؟"
فروشنده جوری کتاب را وارسی میکند و به دنبال قیمتش میگردد که آدم باورش می شود همین چند دقیقه پیش قیمت آن را از خودش نپرسیده! شاید هم در طول همین چند دقیقه قیمت کتابی که حفظ بوده را فراموش کرده.
فروشنده:"قیمتش ۱۰ تومنه! "
ناظر:"ولی الان به این آقا گفتید ۱۸ تومنه که؟!"
فروشنده:"نه، گفتم ۱۰ تومنه."
تفاوت ۸۰ درصدی در قیمت واقعی کتاب، نتیجه زیر پا گذاشتن حق الناس برخی از فروشندگان در اینجا است. در نبود نظارتهای اداره ارشاد بر محتوا و قیمت کتابها، دیدن این موارد چیز عجیبی نیست.
اگر خریداری بدون اطلاع از قیمت واقعی کتاب به این بازار بیاید، احتمال دارد کتاب دست دومی را گران تر از کتاب نو بخرد. این در حالی است که هدف از شکل گیری این بازار ترویج کتاب خوانی با تکیه برکاهش هزینه های تهیه کتاب بوده است.
موارد دست بردن در قیمت پشت جلد متفاوت است و از مدلهای ابتدایی تا مدل های پیشرفته تر را شامل می شود.
آنها که در این کار ناشیتر بودهاند، صرفاً قیمت کتاب را با ماژیک مخدوش کردهاند. برخی های دیگر با وسیلهای نوک تیز قیمت کتاب را تراشیده اند تا مشتری نتواند کتاب را بر اساس قیمت واقعی آن خریداری کند.
باتجربه تر های این کار که بیشتر در قیمت کتابهای عمومی قدیمی دست میبرند، قیمت پشت جلد کتابی که چاپ آن متعلق به قبل از انقلاب است را ماهرانه به نحوی چاپ کردهاند که با نرخ امروز کتاب های نو بازار نشر برابری می کند!
کتاب یا خودرو؟ مسئله این است
محیط نمور زیر زمین پارکینگ خیابان طالقانی مناسب بازار فرهنگی آن هم بازار کتاب نیست. تاریک، مرطوب و گرفته است. ذهن اگر باز هم باشد، در میان این همه گرفتگی و شلوغی و بوی آدم، مجالی برای خودنمایی ندارد.
در طبقه بالای پارکینگ تنها با چند متر فاصله از میز کتاب فروشان، خودروها یکی پس از دیگری پارک شده اند و تصور کنید چه میشود اگر حریقی شکل بگیرد و کتابها را مشتعل کند؟ چهار طبقه خودروی پارک شده و تنها یک خروجی برای مردم!
از سیستم آتش نشانی درست درمان هم خبری نیست، وقتی شیر یکی از هوزریل باکس های اضطراری تعبیه شده در پارکینگ را باز میکنی، آبی جاری نمی شود! این در حالی است که در کمتر از نصف روز بیش از ۱۰ هزار نفر در این بازار تردد می کنند و در صورت بروز مشکلی کنترل عملیات مشکل است.
سرویس بهداشتی پارکینگ هم چند هفتهای است که در حال تعمیر است و مشخص نیست سالمندان و افراد مبتلا به دیابت باید چگونه اجابت مزاج کنند. عده زیادی برای سئوال پرسیدن در مورد امکان استفاده کردن از سرویس بهداشتی سئوال می پرسیدند، ولی نزدیک ترین مکان برای اجابت مزاج ارگ جهان نما در آن سوی خیابان طالقانی است که برای یک فرد سالمند ، یا بیمار مسیری نسبتا طولانی دارد. تنها امکان شاید رفاهی برای بازدیدکنندگان، یک آب سرد کن شخصی است، آن هم بدون کد اموال!
شان مردم نصف جهانم آرزوست
مشتریان جمعه بازار کتاب کسانی هستند که یا دانشجواند و یا افراد معمولی که درصدد کسب فیض علمی اند و به قدری مشتاق آموختن و دانش اند که حاضر هستند از استراحت آخر هفته خود بگذرند و برای خرید کتاب با قیمتی مقرون به صرفه به این مکان مراجعه کنند.
با این وجود می توان از فرهیخته بودن قشر کتاب خوان جامعه و بالطبع مشتریان این بازار مطمئن بود. اما چنین بازاری در شأن چنین قشری نیست. راستش را بخواهید بیشتر از آنکه کتاب نخوان ها را کتاب خوان کند، کتاب خوان ها را هم فراری می دهد!
جمعه بازار کتاب اصفهان حالا تبدیل به محلی برای سوداگران کتاب و مکانی ایمن برای متجاوزین به حریم شخصی نوامیس مردم شده است. گویی هر جمعه قانون برای نصف روز در اینجا چشم هایش را می بندد تا خستگی یک هفته عدالت گستری را از تنش در بکند.
انتقال جمعه بازار به محلی مناسب، میتواند ماهیت فعلی آن را دچار تغییر و تحول بنیادین کند و اگر به این تغییرات نظارتهای درخور انتظامی و نظارت های اداره ارشاد بر قیمت را هم اضافه کنیم، می توانیم منتظر بازار کتابی باشیم که در شان مردم نصف جهان است.
گزارش از: علی فرقانی، خبرنگار ایمنا
نظر شما