از دست این مردم کتاب نخون...

اگر کتاب ها می توانستند فریاد بزنند از این بی عدالتی و بی رحمی حتما فریاد می زدند فروشگاه هایی که این روز ها پر از همهمه است، اما کسی سراغ کتاب های دوست داشتنی شعر، تاریخ، ادبیات و فلسفه نمی رود و باید این روز ها صدای فریاد این مهربانان را از زبان فروشندگان شنید.

به گزارش خبرنگار ایمنا، مدت‌هاست که خیابان آمادگاه، قطب خرید کتاب در شهر اصفهان است. شهری که اگرچه مدام از زبان این و آن می‌شنویم که مردمش با کتاب قهر کرده‌اند، اما این روزها کتاب‌فروشی‌های شهر غلغله اند و چشمان جستجوگر نقش بسته بر چهره‌های خسته، در میان قفسه‌های کتاب، شتاب‌زده به دنبال نام‌هایی می‌گردند که بر پاره‌ای کاغذ لیست کرده‌اند.

مشاهده این تناقض میان شنیده‌های قبلی و دیده‌های امروز برای کنجکاو شدن کافی است. نارضایتی افراد فرهنگی از اوضاع بازار کتاب و پایین بودن آمار سرانه مطالعه از یک سو و شلوغی فروشگاه‌های کتاب از سوی دیگر، تضاد غریبی است که چند و چون آن را جز با جستجو در میان مردم نمی‌توان روشن کرد.

در گوشه‌ای از مجتمع عباسی، کتاب‌فروشی نسبتا بزرگی قرار دارد که در ظاهر کمی قدیمی‌تر از فروشگاه‌های اطرافش به نظر می‌رسد. فروشنده‌ که پشت شلوغی و به هم ریختگی خاص فروشگاهش ایستاده، با نارضایتی می‌گوید "۳۳ سال از عمرمون بر باد رفت. باید ببندیم و بریم که دیگه راحت بشیم از دست این مردم کتاب نخون" خودش روزگاری اهل مطالعه بوده، اما در این اوضاع، دیگر دل و دماغ آن را هم ندارد. اگرچه اوضاع فروش در پاییز به سبب هجوم مردم برای خرید کتب کمک درسی بهتر از بقیه روزهاست، اما در حالت عادی، گویی این گونه نیست، "میانگین شاید روزی پنج تا کتاب غیردرسی هم فروخته نمیشه."

"وضع از ۱۲ سال پیش بدتر شد، مردم تموم فکرشون شد اقتصاد، دیگه کتاب دست نگرفتند." نارضایتی‌اش به همین جا ختم نمی‌شود و از مردم گلایه می‌کند "حاضرند خیلی راحت یک میلیون پول عطر بدن"، کتاب نسبتا قطوری را در قفسه کناری با دست نشان داده و ادامه می‌دهد "اما اگه بهش بگی این کتاب ۲۰ تومنه، کلی فحشت میده"

در فروشگاه بعدی، مرد میانسالی که گویی عادت دارد هنگام صحبت کردن به روبرو زل بزند، رسید پرداخت را به دختر دانشجوی جوانی که روبرویش ایستاده می‌دهد و همزمان می‌گوید "چون کسی مجبور نیست کتاب غیردرسی بخره، نهایتش پنج درصد از فروشمون از اوناست. بقیش جزوه‌های کمک درسی و دانشگاهیه. کمک درسی رو چون مجبورند، حتی اگه از بقیه خرجاشون هم کم کنند، آخرش می‌خرند."

زیرزمین مجتمع عباسی کمی شلوغ‌تر است، حداقل آن قدری که خریداران کتاب‌های کمک‌درسی، با عجله و بی توجه، از روی فضای سبز به این طرف و آن طرف بروند.

پشت ستون‌ها و زیر سقف، استندهای گردانی که برخی با کتاب‌های موسوم به «شب امتحان» پر شده‌است، به وفور یافت می‌شود. در کنار بسیاری از آن‌ها، فروشنده‌ای ایستاده و همزمان با اشاره به فروشگاه روبرویش، با لحنی مشابه دیگر فروشنده‌ها می‌گوید "بفرمایید. چی میخواستین؟"

این پایین، همه فروشگاه‌ها اگر فقط کمک‌درسی نفروشند، حتما کمک درسی هم می‌فروشند. سر برخی به قدری شلوغ است که مکالمه داشتن با فروشنده‌های آن‌ها کاری بسیار دشوار است. در این میان، یکی از فروشنده‌ها می‌گوید "مهر تا آذر که فقط کتاب های کنکوری، یه دونه کتاب هم از این قفسه‌ها کم نمیشه. بقیه ایام سال هم نهایتا روزی پنج تاش فروخته میشه" با انگشت اشاره، قفسه کتاب‌های سمت چپش را نشان داده و ادامه می‌دهد "وقتی هم بخرند معمولا از روانشناسی و رمان میخرند. فلسفه و عرفان و امثال این‌ها که هیچ!"

چند خریدار را که راه می‌اندازد و کتاب‌های قطور و رنگارنگ کمک‌درسی را به دست‌شان می‌دهد، دوباره می‌گوید "البته بعد از این شرایط هفت هشت ماه اخیره که اوضاع این‌قدر بد شده، قبلش یه کم بهتر و دو سال پیش از اون هم بهتر بود. یعنی یه جورایی سال به سال بدتر میشه. الان قیمت‌ها نسبت به پارسال حدود دو برابر شده!"

درست در ضلع مقابل همین فروشگاه، پس از عبور از میان «شب امتحان»ها و مردمی که مشغول رفت‌وآمد بین کتاب‌فروشی‌ها هستند، مردی را می‌توان یافت که ادعا می‌کند بیش از ۲۰ سال مشغول فروختن کتاب بوده است. پشت میز کارش نشسته و مشغول شمارش اسکناس‌هایی است که به تازگی از مشتری دریافت کرده است. می‌گوید "اگه چند سال پیش می‌اومدی که اصلا وقت نمی‌کردم جوابتو بدم. الان حتی نسبت به پنج سال پیش، فروش ما ۱۰ درصد شده، یعنی یک دهم! خب قیمت‌ها رفته بالا، دستمزدها هم ثابته، قدرت خرید مردم کم میشه." صحبت‌های فروشنده قبلی درباره دو برابر شدن قیمت‌ها را تصدیق می‌کند، ولی با بیان اینکه گاهی روزانه تا ۱۰ کتاب هم می‌فروشد، اوضاعش کمی بهتر می‌نماید.

اما شاید دردناک‌ترین بخش صحبت‌های برخی کتاب فروش‌ها، اعلام این است که رغبتی برای ماندن در این شغل ندارند. فروشنده ای که ۳۵ سال است کتاب می‌فروشد، می‌گوید "اگه کسی پیدا بشه که مغازه رو با کتاب‌هاش بخره، میفروشم و میرم؛ مردم ما دیگه کتاب نمیخونند، اگر هم میخرند، بیشتر کمک درسیه که اونم مجبورند. قبلا وضع بهتر بود، دو سه سال اخیر که دیگه خیلی خراب شده"

با وجود فروش بالای کتاب‌های کمک‌درسی و دانشگاهی در ابتدای سال تحصیلی، نارضایتی در کلام کتاب‌فروشان مجتمع عباسی در خیابان آمادگاه موج می‌زند، با این حساب باید انتظار داشت که شرایط آن‌هایی که تنها کتاب‌های غیردرسی می‌فروشند از این هم سخت‌تر باشد.

کمتر از دویست متر آن‌طرف‌تر از کتاب‌فروشی‌های مجتمع عباسی، در زیرزمین پاساژ چهارباغ، انبوهی از فروشگاه‌های کتاب به چشم می‌خورد. مطابق انتظار، فروشگاه‌های پر زرق و برق‌ و آن‌هایی که با لامپ‌های چشمک‌زن نئون جلب توجه می‌کنند، سرشان شلوغ است و کمک‌درسی و دانشگاهی می‌فروشند، اما به لطف فروشندگانی که علاقه‌ای به کتب آموزشی ندارند، اینجا می‌توان کسانی را پیدا کرد که به قول خودشان "کتاب واقعی" می‌فروشند.

اوضاع فروش این‌گونه کتاب‌ها اما، "خراب"، "افتضاح" و "فاجعه" است و اصلا "خوب نیست". یکی می‌گوید "تا همون اول انقلاب خوب بود، فوقش اوایل دهه شصت. بعدش سال به سال بدتر شده" پیرمرد که صدای موسیقی اصیلی از گلپا فضای کتاب‌فروشی‌اش را پر کرده است، همه نوع کتابی می‌فروشد، به جز کمک درسی! "خودم ۵۵ ساله توی این کارم. جوونای الان اما دیگه دنبال کتاب نیستند." تصویرش در صفحه اول روزنامه پشت سرش چاپ شده است، با تیتر "مرد کتاب اصفهان". حالا مرد کتاب اصفهان می‌گوید "این روزها فوقش ۲۰ تا کتاب هم نمی‌فروشم" و بعد از ادای این کلمات، صدای گلپا را به نشانه پایان گفت‌وگو بلندتر می‌کند.

"یه مشت عاشق کتاب بودیم که اومدیم توی این کار، وگرنه از نظر اقتصادی عین حماقته. کسی که میخواد کتاب بفروشه نباید دنبال پول باشه وگرنه اگه همین الان سرمایه‌ای که توی این مغازه هست رو بذارم توی بانک، برام بیشتر سود داره" مرد جوان عصبانی است و اگر کسی در حین مصاحبه به فروشگاهش بیاید تا سراغ کمک‌درسی بگیرد، کاملا از کوره در می‌رود، "هنوز نمی‌دونند هر چیزی رو باید از جای خودش تهیه کرد. اینکه میان از ما سراغ کتاب درسی میگیرن عین اینه بری قصابی تا گوشیت رو تعمیر کنی"

چسب کارتن‌های کتاب را باز می‌کند و کتاب‌ها را آرام و یکی یکی روی میز می‌گذارد. در همین حال، دوباره با صدایی بلند می‌گوید "ایراد کلی نه از مردمه، نه از صنف ما و نه از ناشر. ایراد از اقتصاد مملکته که مشتری پول واسه خریدن کتاب نداره. اوج فروش ما ده پونزده تا کتابِ، چون مردم پول ندارند کتاب بخرند."

در کتاب‌فروشی آخر، مرد جوانی با موهای بلند و ریش‌ پیچ خورده، پشت میزی که بر آن ستون‌هایی از کتاب قرار دارد نشسته و در حالی با مردی دیگر صحبت می‌کند که صدای موسیقی غربی زیبایی در میان انبوه کتاب‌های قدیمی و خاص مغازه‌ کوچکش پیچیده است.

می‌گوید "روزی پنج نهایتا ۱۵ کتاب می‌فروشم" اما عاشق کارش است و علاقه‌ای هم به ترک آن ندارد. ادامه می‌دهد که "کتاب خوندن برای مردم ما یه دغدغه نیست، یعنی هیچوقت برای عموم مردم دغدغه نبوده."

همچون فروشنده قبلی معتقد است که مردم نمی‌دانند هر چیزی جای خود را دارد، اما آرام‌تر از آن است که به‌خاطر این‌ها از کوره در برود. از قول سهراب می‌گوید "دانش آموز مثل سطل زباله بود که درس در او خالی می‌شد" و همین برای دانستن نگاه او به کتاب‌های کنکور و دانشگاه کافی است، نگاهی که از دیدگاه دیگر اهالی فرهنگ هم خیلی دور نیست. سر آخر می‌گوید "بنویس ما عاصی هستیم. عاصی!"

اگرچه با یک نگاه اقتصادی این امر کاملا منطقی است. اما از دیدگاه فرهنگی، به حاشیه رانده شدن کتاب و سرانه مطالعه پایین در کشور، ریشه در عوامل زیادی دارد که یکی از مهمترین آن‌ها همین جزوات کمک ‌آموزشی هستند.

کتاب‌فروشی‌های شهر غلغله اند و چشمان جستجوگر نقش بسته بر چهره‌های خسته، شتاب‌زده به دنبال نام‌هایی می‌گردند که ادعا دارند موفقیت دانش‌آموزان در گرو خواندن آن‌هاست. حالا ما مانده‌ایم و قفسه‌های شعر، تاریخ، ادبیات و فلسفه که در فروشگاه‌های کتاب هر روز کوچک‌تر و گوشه‌گیرتر می‌شوند و جای خود را به کتاب‌های رنگارنگ کنکوری می‌دهند. سرنوشتی تلخ برای کتاب و کتابخوانی...

گزارش از: علی فتحی – خبرنگار فرهنگ و هنر ایمنا

کد خبر 356067

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.