به گزارش خبرنگار ایمنا، از هر شهروند ایرانی اگر نام چند شاعر نامی این سرزمین را بپرسیم، قطعا "حافظ شیرازی" در میان آنها خواهد بود. حافظ آنقدر در ادبیات و فرهنگ این مردمان رخنه کرده که میتوان او را خرد جمعی هر دلداده شعر و ادب فارسی، فارغ از موقعیت مکانی، زمانی و ملیتی دانست؛ طاقچه هر خانهای از دیرباز تکیهگاه غزل های او بوده و اشعارش پای ثابت آیینهای اصیل یک خانواده ایرانی است. سخن بیهمتای حافظ تضمین کلام سخنوران و آنچه ورای شکل ظاهری اشعار ارائه میدهد، نقل محافل علمی و ادبی اندیشمندان این سرزمین بوده و شگفت تر اینکه تمام این فراگیری و نقش آفرینی ادبی و فرهنگی او نه تنها کهنه نمیشود بلکه هرکس که با شعر او دمخور بوده میداند که در هر مرتبه لایهای دیگر از آنچه در شعر نهفته است را میتوان تفسیر و تاویل کرد.
برای آنکه به قدر ظرفیت این کلمات حافظ را بشناسیم و بشناسانیم، نه نیاز چندانی به تحلیل تاریخی داشته و نه باید پیش زمینه ادبی بسیاری را طلب کنیم؛ کافی است با او و سخن موزونی که از عصر بی ثباتی ایران زمین به یادگار گذاشته همراه شویم، مراد و بهرهای را که برای آن به سراغ حافظ رفتهایم قطعا کسب خواهیم کرد؛ نمیشود که در میان جمعی حافظ خوانده شود و مخاطبان آن ناراضی مجلس را ترک کنند زیرا هرکس همانی را که از حافظ طلب کرده، به جان خویش خواهد شنید.
نسخه حافظ
خواجه شیرازی نه مانند سعدی کوله بار سفر بسته و دست به تعلیم و تربیت شاهزادگان میزند نه مانند ملای رومی مرید بسیار برای خود جمع کرده و بر کرسی پندگویی مینشیند، او انگار به جای رفتن به سوی هفت شهر عشق، متواضعانه اندر خم کوچهای در دنیای درون خویش سیر میکند تا بدین سبب هم سیر آفاق کرده باشد هم سیر انفس و فداکارانه طبع خویش را به ریاضت طلبیده تا طبع مخاطبش را تا مدتها فربه نگاه دارد. نه مانند صائب آنقدر ذهن را به تعابیر مشغول کرده که مخاطب خاص از سخنش لذت ببرد نه مانند دهها شاعر دیگر که نامی از آنان نیست، شعر خویش را به مسلخ کج سلیقگی میکشاند؛ حافظ نسخه منحصر بهفرد خود را برای آدمی عرضه میکند، بدون آنکه راه واحدی را بپندارد و این همگانی و همه فهمی شعر او، نام حافظ را هنوز بر سر زبان ها نگه داشتهاست.
شعر حافظ، روایتی تاریخی، عاطفی و تعلیمی
حافظ در کلام خود فراتر از عشقبازی و دلدادگی های معروفش که دست مایه ذوق بسیاری شده، یک تاریخ مصور برای جامعه و اعتقادات عصر خویش عرضه میکند و این امتیاز، سخن او را بالا نگه داشته است؛ طبقات اجتماعی آن روزها به خوبی در میان ابیات او به تصویر کشیده میشوند و همراه با آن، حافظ موضع خویش را نیز مطرح میکند؛ او از بسیاری برائت جسته و جامعه را به طرد آنان فرامی خواند، محتسب و زاهد و هر انسان ظاهر بین و ظاهر پرستی که برای فریب مردم دست به ریاکاری میزند، در شعر حافظ مذموم است، او برای آنکه این صفت ها را ناپسند بشمارد به طرز مبالغه آمیزی حرف از میگساری آورده و این عمل را از ریاکاری بهتر میداند تا تلنگری محکم به ذهن های خواب آلود هم عصران خویش زده باشد "عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت/ که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت" "حافظا روز اجل گر به کف آری جامی/ یک سر از کوی خرابات برندت به بهشت" با این حال او از زمین و زمان گله نمیکند و "امید" را کلید واژه سخن خود قرار میدهد "دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت/ دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور" و این نسخهای است که بزرگی چون خیام از آن بی بهره ماند تا سخن او نیز سر تعظیم در برابر حافظ فرود آورد.
ایمان به خداوند در کلام حافظ
او اگرچه از ریاکاری خود را بری میداند اما هیچگاه در برابر معبود خود سرکش نبوده و راه نجات را از ناجی حقیقی طلب میکند "دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند/ واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند" "این همه شهد و شکر کز سخنم میریزد/ اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند" او در راه ایمان خویش هیچگاه غره نمیشود و خوف و رجایی که باید مومن حقیقی در صفات خویش بپروراند را عیان میکند "چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم" او حتی حد تعادلی نیز میان تحرک و توقف آدمی متصور میشود و درحالی که به تقدیر خویش معترف است "در دایره قسمت ما نقطه تسلیمایم/ لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی" اما دست از خواستن و طلب دنیای بهتر برای خود برنمیدارد "چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد/ من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک" و این حد از میانه روی مزیت شگفت انگیزی به شعر حافظ بخشیدهاست. او الگوی شایسته تعامل عبودیت را به تصویر میکشد و از افراط گرایی گریزان است و نوید رحمت خداوند را به هر آنکه به سوی معبود بازگردد میدهد.
بزرگترین هنر حافظ
اما بیشترین و شگفت انگیز ترین هنر حافظ در ایهامی است که در شعر او پادشاهی میکند، با یک سکون به کلی معنای شعر را میتوان تغییر داد و اگر فراوانی این امر در اشعار حافظ آنقدر زیاد نبود، میتوانستیم آن را اتفاقی بدانیم، اما چه کنیم که این هنر شایسته او یعنی دو پهلو سخن گفتنش، در غزل غزل شعرهای او متبلور گشته و نمیتوان از یکی به خاطر معنای دیگر چشم پوشی کرد "برجای بدکاری چو من یکدم نکوکاری کند" اگر توقف سخن را در دو جای مختلف مصرع قرار دهیم، هربار معنی متفاوتی به دست میآید و وصف حافظ به کل تغییر میکند؛ این هنر در یکی از ابیات او به حد اعلا میرسد "پیر ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت/ آفرین بر نظر پاک خطاپوشش باد" این بیت به خوبی فرمانروایی حافظ در ایهام سرایی را به اثبات میرساند و با هربار خواندن، حدی میان کفر و ایمان را از کلام او استخراج میکند.
ایهام در وجودِ حافظ
دو پهلو بودن کلام حافظ به خودِ او نیز سرایت کرده و هیچ ذهنیت دقیقی از او در دست نیست، حافظ بارها از ضمیر اول شخص استفاده کرده ولی هربار به گونهای خاص آن را توصیف میکند، انگار از بعضی "من ها" گریزان و به برخی دیگر معتقد است؛ آنقدر حافظِ شعرِ پارسی شگفت انگیز و دوپهلو در تاریخ ادبیات باقی مانده که با تغییر نگاه حتی او را از مقام غزلسرایی میتوان به یک قصیده سرای متبحر تبدیل کرد؛ برخی او را مظهر یک مومن واقعی دانسته و بعضی دیگر از او یک صوفی به تمام معنا ساختهاند؛ خیلیها شاعر درباری اش خواندند و عدهای او را بر دولت نامیدند نه با دولت؛ بر سر اعتقاد و مذهب و طریقت حافظ مدت هاست که اختلاف است، کم و زیادی اشعاری که به او نسبت میدهند، خود معرف راز آلود بودن حیات حافظ است اما هرچه بوده و هست، حافظِ امروز ما به چتری مبدل گشته تا بر گسترهی عالمِ درگیرِ بارش افکار کوچک و بزرگ سایه بانی باشد که از شعر و ادب این سرزمین به گوته و امثال او ارزانی شدهاست؛ دنیایی که حافظ از آن غافل نشده و نسخه های خویش را برای آن التیام بخش میپندارد "بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم"
یادداشت از: علی یگانه نسب
نظر شما