به گزارش ایمنا، محمد عیدی، رییس سازمان فرهنگی، اجتماعی و ورزشی شهرداری اصفهان در یادداشتی درباره امام حسین (ع) که در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داد، نوشت: "عشق وصف ایزد است اما که خوف/ وصف بنده پای بند فرج وجوف"
اینک پگاه عاشورا است؛ واقعه تاریخی که به سال ۶۱ هجری رخ نمود وخیلی زود بدل به اسطورهای بی زمان و لامکانی گردید که به عنوان مَدرَس احرار و اخیار در دل دوران، بارها و بارها تکثیر وتکرار شد. و اینک ماییم و این متن که باید خوانشش کنیم و دستمایه و درسنامه این روزمان نماییم.
باری، به سال ۶۰ هجری بود که معاویه در کسوت خلافت و بر سریر قدرت دامنگیر مرگ شد و تجربهای یافت چون کوخ نشینان. او هم به ناگزیر به جای حریر سر به بالش خاک نهاد و از پسِ کشتهی خویش رفت گرفتار.
"سپهر بلند آر کشد زین تو/ سرانجام خشت است بالین تو"
و اما یزید ماند و نیازمندی وی به بیعت سه کَس تا خلافتی مشروع یابد. اینان بزرگِ مسلمین بودند بدین عهد: عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر وحسین بن علی؛ هرسه در مواجهه با یزید رفتاری کردند پند آموز.
عبدالله بن عمر را نیک میشناسید فرزند خلیفه دوم است. به زهد وتقوا شهره زمان خویش بود و سبقه ای بس دراز در گِرَوش به آیین محمدی. میکوشید دامن از سیاست فراچیند تا مبادا آرامش زاهدانهاش برآشوبد وبه معصیتی گرفتار آید که جنت موعود از کَفَش بدر رود. گویند از این رو بود که علیرغم فضلی که داشت؛ هیچگاه برمسند قضاوت هم ننشست و فراوان جانب احتیاط نگاه میداشت.
با خدای خویش به تجارت مشغول بود، زهد میورزید و خائف بود تا در دِیر باقی، حضرت صمدی پادافراهش روضه رضوان کند و نکورویان بهشتی. بی قرار سعادت خویش در سرای دیگر بود نه بی قرارِ قرارِ سرنوشت خلق. بدین سبب بود که با سرور خداگرایان علی بیعت ننمود؛ اما با معاویه و یزید و عبدالملک مروان چرا. طُرفه اینکه برای پیمان با این سومی شبانه به نزد حجاج بن یوسف آن حکمران سفاک عراقین رفت و به نیابت از عبدالملک با او بیعت کرد، بیعتی که نه با دست، بلکه با انگشت شست پای حجاج.
عبدالله بن زبیر نیز شهرهتر از آن است که من نامیش کنم. گویند او اولین مولود مهاجرین به مدینه است. پدرش زبیرِ عوام و مادرش اسما بنت ابوبکر بود وخاله اش عایشه ام المومنین. این عبدالله نیز با یزید بیعت نکرد و چون حسینِ علی به مکه هجرت کرد. به ظاهر فرزند زهرا را میخواند که در مکه بماند تا یاریش کند اما گویی حس برتری جویانه و قدرت طلبانه اش چنان بود که در باطن چنین نمی خواست و البته این را حسینِ علی نیک میدانست.
به روزی که سید الشهدا از احرام برون شد تا مکه را به قصد کوفه ترک گوید، مشافهه و گفتگوی ماندگار و شنیدنی از این دو در تاریخ برجای است. بدین مضمون که ابن زبیر خواست ابن علی ترک حریم حرم نکند؛ بماند هم جانش را امانی باشد و هم بر یزید برآشوبد و یا زبیر را در منازعه با یزید یاری رساند. البته که ابا عبدالله نپذیرفت و پاسخش داد که از پدرش -یعنی علی (ع)- شنیده که مکه را قوچی است که با خونش حرمت حرم شکسته میشود و او نمیخواهد آن قوچ باشد.
برای حسین، چنان حریم معشوق منزه و پاک بود که نمیخواست باخونش حرمت حرم فرو ریزد و دامنش ملکوک گردد؛ لذا به یارانش گفت که این ابن زبیر میخواهد تا من در مسجدالحرام بمانم تا مردم را گِردم جمع آورد"بخدا قسم اگر در یک قدمی حرم کشته شوم دوستتر میدارم تا در درون حرم و اگر در دو قدمی حرم کشته شوم بهتر آن است که در یک قدمی آن. این قوم اگر من به آشیانه پرندگان پناه آورم؛ بیرونم کِشند و خواهند کُشت".
باری، حسین عاشق بود وبرنمی تابید تا از حریم قدسی معشوق برای خود و خانواده اش هزینه کند. خود را فدای معشوق کرد؛ نه معشوق را برای خود. گذشته از اینکه رسم عاشقی به حسین آموخته بود که دیگر گُزین باشد. سعادت خویش را در سعادت خلق مییافت و بی قرارِ قرارِ مردم بود، نه چون عبداللهِ عمر در عزلت زاهدانه، جویای بختیاری و خجسته فرجامی خویش در سرای پسین.
اما عبدالله بن زبیر در حریم حرم ماند و ۱۲ سال در حجاز و عراقین (بصره وکوفه) قدرت داشت و بساط سروری گسترد تا به روزگار عبدالملک مروان. در این ایام بود که حجاج قصد وی کرد و عبدالله میپنداشت مکه و کعبه حریمی امن است از برای وی.اما نه چنین بود. حجاج حرمت شکن بود و بی باک، آیین حدشناسی فروهشت و به منجنیق کعبه را به سنگ کوفت و ویران کرد و عبدالله را دستگیر و به دار آویخت. ابن زبیر کوشید تا معشوق را هزینه مقاصدش سازد، اما هم او را کشتند و هم حریم معشوق را شکستند. امید آنکه ما اینگونه نباشیم، چون حسین باشیم که ادب دان بود و حرمت دار.
نظر شما