به گزارش ایمنا، "سفر سهراب" نخستینبار در دهمین جشنواره بینالمللی سینما حقیقت به نمایش درآمد و نامزد دریافت تندیس هنر و تجربه برای بهترین فیلم مستند شد و اکنون در گروه سینمایی "هنر و تجربه" به نمایش عمومی درآمده است. این مستند به زمانی اشاره دارد که "شهید ثالث" با "یک اتفاق ساده" و "طبیعت بیجان" اتفاقی عجیب را در سینمای بیجان و به قهقراء رفته ایران آن روزها رقم میزند.
سهراب از لنز آرشیو
"عبدالهی" که علاوه بر کارگردانی، پژوهش و تدوین این مستند را هم به عهده داشته، روایتی متفاوت از این کارگردان بهدست میدهد. روایتی نزدیک و دوستانه از زندگی و رنجهای فیلمسازی موفق اما مهجور... از دوران کودکی و زندگی خانوادگی تا موانع و ناهمواریهایی که برای ساخت فیلم در برابرش قرار میدادهاند. "سفر سهراب" اما دوربین خود را نزدیکتر میبرد تا مقطعی مشخص از زندگی شهید ثالث را تصویر کند، موضوعی که به مدد لحاظ شدن جزئیات، بر گیرایی اثر و توجه بیشتر مخاطب نسبت به آنچه پیش از آن میدانسته میافزاید.
جانِ طبیعت
"سفر سهراب" درست از جایی آغاز میشود که سهراب در دو فیلم اول خود از آنجا استفاده کرده است. فیلمبرداری مستند از همان ابتدا ما را آرام به فیلمهای "طبیعت بیجان" و "یک اتفاق ساده" پیوند میزند. زاویۀ دوربین و سکوت و سکونهای مناسبی که مخاطب "شهید ثالث" با آن آشنا است. گویی دوربین همان دوربین سهراب است که حالا دوباره به همان جای قبلی بازگشته تا تصویری به روز از آن طبیعت جانگرفته از فیلمهای او و نوستالژیهای سینمای ایران را نمایان کند. وضعیتی که در ناخودآگاه مستند نشسته و به خوبی قابل لمس است.
نثرِ روانِ راوی
کارگردان در بخشهای غالب اثرش نشان میدهد مستند پرتره را به خوبی میشناسد. او با ورود به زندگی شخصی سوژه، هرگز به ورطۀ بیهودگی و کلیشه نمیافتد. ذکر شرایط و روایتها در لابلای عکسهایی متنوع، ضمن آنکه مخاطب را به بیراهه نمیکشاند، او را به تحلیلی عمیق در شخصیت و تفکر سهراب وامیدارد. این مسئله با پژوهشهای آرشیوی غنی میشود تا با مخاطب قرار دادن این هنرمند از سوی راوی، بر ایجاد حس صمیمیت و همذاتپنداری آن بیافزاید.
سوز و سوگ سرما
سرمای حاکم بر جانِ سفر سهراب درست شبیه همان سرمای حاکم بر دو اثری است که عبدالهی برآن متمرکز است. این سرمای سوزاننده در جدیت اندوهبار صدای شخصیت و لحن راوی در سیر روایت وقتی به سراغ آخرین سفر سهراب یا همان مرگ او میرود به اوج خود میرسد، تا جایی که سکون آخرین تصویر با صدای سوت و کور آب در زیر پلی که انتهای آن به آسمان میرسد این سرما را فریاد میکند.
غنایم دوستی
در بخشی از مستند، "شهید ثالث" از "مرتضی ممیز" نام میبرد. کسی که در طراحی پوستر و صحنهپردازی "یک اتفاق ساده" به او یاری رسانده است. از آنجا که در فیلم " عبدالهی" اشارۀ واضحی به رابطه دوستانه و تاثیر پوسترهای طراحی شده توسط "ممیز" نمیبینیم، با جستجو به نامهای رسیدیم که سهراب به مرتضی نوشته است؛ این نامه در شماره ۳۰ مجلهی کِلک(شهریور ۱۳۷۱) منتشر شده است، او در بخشی از این نامه اینطور مینویسد:" سال ۱۹۷۳ برای اولینبار مرا به دنیای خود پذیرفتی. پوستر فیلم "یک اتفاق ساده" که به تاراج رفت در درون مرز و بیرون از مرز به خودم حتی سهمی از آن نرسید. ادامۀ کارمان "طبیعت بیجان" بود که طراحی صحنه را به عهده گرفتی. یادم نمیرود ما این فیلم را در طول "هشت روز" فیلمبرداری کردیم. تو آمدی... شلنگ آب را برداشتی و حصار خانه و پنجره را خیس کردی...این سو و آن سو آن چیزهایی را که مورد بحث هر دویمان بود انجام دادی و وقتی فیلم تمام شد پوسترش را ساختی."
بند پایانی سفر سهراب اما از اعمال نظرات شخصی کارگردان مصون نمیماند. مقایسه با سینماگران دیگر و تحلیلهایی که با نقد دلسوزانه از شرایط و مشکلات موجود در عرصهی هنر سینما همراه است، ابعادی است خارج از سیمای هنرمندِ ما سهراب شهید ثالث...
نظر شما